۰۲ آذر ۱۴۰۳ ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۰۳ : ۱۳
عقیق:یکی از معدود شاعران و افراد خوشقولی است که میشناسم. سومین مجموعهاش در آستانه انتشار است و این موضوع، بهانهای شد تا پیرامون خیلی از مسایل با او گفتوگو کنیم. از علاقهاش به موسسه شهرستان ادب میگوید، از اینکه دوستان خوبی همچون حمیدرضا شکارسری، سعید بیابانکی، محمدرضا وحیدزاده، حسین نعمتی و میلاد عرفانپور دارد، از شعرهای حماسی محمدمهدی سیار حرف زد، از شجاعت میثم مطیعی حرف میزند و....
سعید حدادیان میگوید خودش را در اشعارش سانسور نمیکند. از وسعت زیاد اشعارش هم مطالب را مطرح میکند، از اشعار مناسبتی که برای ماه مبارک رمضان یا محرم سروده اما هرگز آنها را منتشر نکرده است، از دغدغههایش، از ....
او که هنر را خوب میفهمد، تئاتر کار کرده و با حقوق نویسندگیاش ازدواج کرده است و حالا به بهانه انتشار «شب یک شاخه نبات» مقابل ما مینشیند تا مصاحبهای دو ساعته با او برگزار کنیم.
حدادیان سومین مجموعه خود را برخلاف دو کتاب نخست که به موسسه شهرستان ادب برای انتشار داده بود این بار به سوره مهر سپرده است.
هر آنچه را که با «سعید حدادیان» طی دو ساعت و اندی در دفتر دانشگاه تهران، گفتیم و شنیدیم، بخوانید:
چرا به دفتر دانشگاه تهران آمدم
* سوال اول را از دفتر ادبیات دانشگاه تهران آغاز کنیم. از مسئولیت خودتان بگوئید و اینکه چه شد کار را از اینجا پیگیر هستید؟
بعد از اینکه در سال ۱۳۷۹ دفتر ادبیات نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه تهران تاسیس شد و حقیر مسئولیت آن را بر عهده گرفتم، طی مشورت و آشنایی با دانشجویان شاعر ـ میتوانم بگویم با شاعران دانشجو ـ دانشگاه تهران از قبیل امیرپیمان رمضانی و محسن وطنی و... و استاد امیر اسفندقه، از آنان برای گرداندن انجمن ادبی دانشگاه تهران دعوت کردم. این انتخاب شایسته چنان خوب بود که تا هنوز ادامه دارد.
استاد امیری اسفندقه آن روزها علاوه بر زحماتی که برای شاعران شاهد، فرزندان و خانواده محترم شهدا میکشیدند، در بعضی از محافل مهم ادبی کشور هم به عنوان استاد تعلیم و تربیت مشغول بودند. با حضورشان در این دفتر رسمیتِ خاص و اعتبار ویژهای به این جلسات بخشیدند. با حضور او، مسلم است که شاعرانِ نوجوان و جوان زیادی اطرافِ ما جمع شدند و در اصل، امثال بنده توفیق پیدا کردند که خدمتگزار آنان باشیم. گروهی از شاعران جوان که اکنون از مهمترین پرچمداران ادبیات کشور هستند در جلسات هفتگی شرکت داشتند.
* میتوانید از این افراد نام ببرید؟
بله نامآورانی مانند محمدسعید میرزایی، دکتر اسماعیل امینی، فاضل نظری، فاطمه نانیزاد، کبریسادات موسوی، علی محمد مودب، هادی خورشاهیان و... البته دکتر علیرضا قزوه و آقای مصطفی محدثی خراسانی هم به ما سر میزدند. یا از شاعران بزرگِ جوانِ افغانستان هم بینصیب نبودیم. مهمترین آنها سیدرضا محمدی و سیدضیاء قاسمی بودند. جلسه هم در همین زمینِ چمنِ مقابل مسجد برگزار میشد.
* این گروه که گفتید هر کدام الان دارای اسم و رسم هستند.
درست است. بعضی از آنها مسئولیتهای مهم ادبی هم دارند و بعضی هم از برگزیدگان جشنوارههای فجر بودند و ...
* بیشتر کدام را میپسندید؟
ببینید اینها دو نسل بودند که انصافاً اعلاء بودند و در نسلهای بعدی هم تاکنون شاهد حضور شاعرانِ بزرگی در این دفتر و همایشهای سوختگان وصل بودیم؛ مانند محمدحسین نعمتی، میلادعرفان پور، محمدمهدی سیار و...
شاعری که کبوتر خیالش تا دوردستهای آسمان شعر، سیر و سلوک دارد
* دوباره برمیگردم به سوالم، شما از بین این شاعران کدام را بیشتر میپسندید؟
همه آنها به نوعی پرچمدارِ سبک خاصی از حوزه ادبیاتِ روزگار ما هستند. فضای دانشگاهیِ ادبیات ما به قول دکتر محمدرضا تُرکی، محمدسعید میرزایی را به عنوان یک ژانر خاص که بعد از انقلاب ظهور کرده، پذیرفته و معرفی کرده است. انصافاً او شاعری است که کبوتر خیالش تا دوردستهای آسمان شعر، سیر و سلوک دارد و در گستردگیِ قابل ملاحظهای از لحاظ قالب و محتوا قلم میزند. دیگر آنکه معتقدم فاضل نظری شاعری است که دههها بلکه قرنها را درمینوردد و به عنوان یک محصولِ آبرومند دورانِ ما به نسلهای بعد معرفی خواهد شد. فاضل، شاهکارِ غزل معاصر است. البته منصفین تایید میکنند و معمولاً خیلیها هم متاسفانه نمیتوانند واقعیتی را که استادانی مثل خرمشاهی و بزرگانی مانند ساعد باقری درک کردهاند، دربیابند.
زنجیره نورانی شعر، شعرا را دور هم جمع میکند
* چرا او و اشعارش را را دوست دارید؟
قطعاً زنجیره نورانی شعر است که ما را به هم متصل میکند. فاضل در روزگاری که همه فکر میکنند شعر ته کشیده است و دیگر غزل خیلی رونق ندارد؛ چون رسانههایی مثل سینما و تلویزیون و غیره آمدند و جای آن را پر کردهاند، نظر و حرف دیگری دارد. او دل و جان و منزل امثال حقیر را برای آن فرزندِ جوانم، پر از شعر فاضلانه کرده است. فاضل با همین قافیههایی که خیلیها از آن فرار میکنند و فکر میکنند رَمقِ آنها کشیده شده است، با همین وزنهایی که بعضی آنها را به جای بال، وَبال میدانند، شاهکار کرده است و میکند. ببینید با قافیۀ «الف» در آخر قرن چهاردهم چه کرده است! «ای آنکه بیدلیل رها میکنی مرا/ آنقدر عاشقم که نمیپرسمت چرا». اصلاً معناگرای خاستگاه اندیشه امثال من و فاضل آن را به خوبیِ تمام ارائه داده است.
* در قالبهای غیرکلاسیک چطور؟
مثلاً شاعری مانند علیمحمد مودب که سالهاست موسسه شهرستان ادب را اداره میکند با شعر سپید بیادماندنیاش درباره جانبازان شیمیایی ثابت کرده است که میتواند ادامهدهنده خوبی برای راه بزرگانی چون شادروان سیدحسن حسینی باشد.
* گفتید جانبازان شیمیایی، منظورتان اولین همایش ادبی سوختگان وصل است؟
بله در همان سال ۱۳۸۰ با حضور آن جمع پربرکت و پرانرژی این همایشها آغاز شد.
درست از زمانی که کنگره شعر دفاع مقدس، برنامه سالانه خودش را تبدیل به دوسالانه کرد، ما به فضل الهی با تجزیه عناوین دفاع مقدس، سلسله همایشهای سالانهای را آغاز کردیم که تقریباً سالانه و طی آنها با معرفی عناوین خاص، چشماندازهای مهمی از ادبیات مقاومت را در مقابل چشمِ دل و جانِ مشتقان قرار دادیم. البته در عرصه داستاننویسی هم پا به پای شعر همسفر بودیم و سال به سال با استعدادهای جدیدی که امیدِ آینده ادبیاتِ این روزگار بودند، آشنا شدیم و آنها را معرفی کردیم.
همایش سوختگان وصل به جاء نصرالله رسید
* چطور شد که امسال به عنوان جاء نصرالله رسیدید؟
در همایش شانزدهم که دو سال پیش برگزار شد به نظرم رسید که ما نیاز به تجلیل از قهرمانانی که بین ما هستند و از نفسِ گرم آنها فیض میبریم، داریم. «حاج قاسم سلیمانی» عنوان برازندهای بود که با خودش دریا دریا شعر و صحرا صحرا سخن به همراه داشت. عنوان «سلام سردار» خیلی مورد استقبال قرار گرفت و شاعران و نویسندگان هم با انرژی و انگیزه فوقالعادهای به کار در این زمینه پرداختند. از همانجا در ذهنم بود که پس از همایش هفدهم که به تجلیل از حماسه مقاومتِ مردم یمن میپرداخت، به تجلیل از رادمردی بپردازیم که یک اسطوره به تمام معنای عصر ماست؛ انسانی که مدتهاست جانِ خود را در کف دست گرفته تا از معارف الهی و موازین بشری دفاع کند؛ سیدی که پرچم حزبالله است؛ سیدی که در اندازه خود تجلیِ «جاء نصرالله» است.
آغاز فراخوان رسانهای همایش سوختگان وصل/ ورود شاعران و نوینسدگان عرب زبان به همایش
* فراخوان داشتید یا قرار است فراخوان این دوره منتشر شود؟
همین مصاحبه خودش یکی از کانالهای اطلاعرسانی و فراخوان است. بنا داریم اگر موفق شویم سطح کار را از حد زبان فارسی فراتر ببریم؛ یعنی با شاعران و نویسندگانِ عربزبان هم مرتبط باشیم.
میثم مطیعی یک تریبون برای ارائه محصولات ادبیاتِ آئینی در دانشگاه است
* از شاعرانی که نام بردید عده قابل ملاحظهای از اهالی دانشگاه امام صادق (ع) هستند.
بله طی این دو دهه، دانشگاه امام صادق (ع) از زمینه شاعرپروریِ خوبی برخوردار بوده است. البته استعدادهای خوبی هم در آنجا جمع شدند و روزی آن دانشگاه بود که این از الطاف الهی است. نسلِ قبل، نسل فاضل نظری و علیمحمد مودب و... بودند و نسل امروز مانند محمدمهدی سَیار و میلاد عرفانپور و وحیدزاده و... است. البته جلسات شعر بسیار قوی هم در آن دانشگاه برگزار میشود. حضورِ برادر عزیزم جناب دکتر «میثم مطیعی» هم بر رونق آن جمع افزوده است و خود به عنوان یک تریبون برای ارائه محصولات ادبیاتِ آیینی آنان در جلسات مذهبیِ خود آن دانشگاه از ارزش بالایی برخوردار است.
میثم مطیعی یک جریان است/ خیلیها خواستند از آن جلسه اول علیه میثم استفاده کنند
* با شعرخوانی او در دو عیدفطر سال ۹۶ و ۹۷ موافقید؟
باید دید چه اتفاقاتی میافتد که یک مداح فرهیخته که استاد دانشگاه و عضو هیات علمی است با گروه شاعرانی که در کنار او هستند و تمام آنها از فرهیختگاناند، به این نتیجه میرسند که باید از تریبون نماز عیدفطر برای نقدهای مهمی که دارند استفاده کنند. ضعفهای کلانی که بعضی از مسئولین دارند اگر به وسیله این گروههای فرهنگی که مزین به هنر قدسیِ شعرهای آیینی هستند، گوشزد نشود، آن وقت چه باید کرد؟ البته خیلیها خواستند از آن جلسه اول علیه میثم استفاده کنند که الحمدلله دفاع دستهجمعی اهلِ بیان (سخنگو) و بَنان (سرانگشت یعنی قلم، نویسنده) قضیه را حل کرد و باید بگویم میثم مطیعی یک جریان است.
* شما هیچ نقدی به کم و کِیف آن ندارید؟
در امور مربوط به مداحی خصوصی با هم صحبت میکنیم. مهم این است که ایشان علمدارِ شایستهای در کسوت ستایشگری اهلبیتِ عترت و طهارت (ع) است که به فضل الهی توانسته مخاطبانِ خوبی را فراهم آورد. تعهد او به ارزشهای انقلاب اسلامی و شناخت و عشق او به مقولههایی از قبیل جهاد و شهادت از جمله مولفههایی است که علاقه امثال حقیر را به ایشان بیشتر کرده است.
«هنوز از عشق میگویند» حدود نیمی از اشعار نیماییست
* درباره کتاب جدیدتان صحبت کنیم. «شب یک شاخه نبات» را به سوره مهر دادید و گویا به زودی منتشر میشود.
در آغازینه دهه ۹۰ اولین کتاب شعر حقیر با نام «همیشه باران» توسط موسسه شهرستان ادب به چاپ رسید (که از لحاظ محتوا علاوه بر اشعار صرفاً مذهبی از اشعار....) بالغ بر ۱۵۰ صفحه و متشکل از قالبهای غزل، قصیده، چهارپاره، رباعی و نیمایی بود. پس از چند سال در اردیبهشت امسال، کتاب دومم با عنوان «هنوز از عشق میگویند» را هم، شهرستان ادب منتشر کرد و این روزها هم شاهد انتشار سومین کتابم با نام «شب یک شاخه نبات» در حوزه هنری انتشارات سوره هستیم. در «هنوز از عشق میگویند» حدود نیمی از اشعار نیماییست و نیمی دیگر آن پر از غزل و مثنوی و ترانه است. اما «شب یک شاخه نبات» بیشتر به غزل پرداخته است. اگرچه از رباعی و دوبیتی و نیمایی نیز تهی نیست، یک چهارپاره است که حدود سه سال پیش برای زکزاکی سرودم که در این کتاب است.
«شب یک شاخه نبات» به تاثیر از ازدواج پسرم محمدحسین سروده شد
* چرا این نام (شب یک شاخه نبات) را انتخاب کردید؟
پیشنهاد میکنم نیمایی آخر کتاب را بخوانید؛ چون حدود ۱۰ سال پیش به تاثیر از ازدواج پسرم محمدحسین گفتم. «شب یک شاخه نبات» یک نسخه نیمایی از آن شعر است.
* با توجه به حال و هوایی که این روزها از زکزاکی، این مرد بزرگ سراغ داریم، میشود بخشی از چهارپاره زکزاکی را برایمان بخوانید؟
شعر شورِ اربعین برای شیخ زکزاکی است: «رمز و رازیست در حقیقت عشق/ که فقط اهل درد میدانند/ همه عالم اگر شود دشمن/ باز مرد نبرد میمانند/ بانگ آزادگی به لب دارد/ شیخ این طایفه شبیه بلال/ مرگ بر دشمنان آزادی، مرگ بر دشمنان استقلال/ در جوانی که دل به دریا زد/ غرق در باورِ خمینی شد/ پیرِ دیر دیار درد امروز/ بیشتر از همه حسینی شد/ مثل یک آبشار میآید/ از لبش روز و شب صدای علی/ یا رب ای بارها میشد/ ۴ فرزندِ من فدای علی/ زنده شد باز از دم گرمش/ قصه دار و میثم تمار/ ماجرای مروت مقداد/ داستان بصیرت عمار/ میرود کشتی رهاییبخش/ دلِ دریادلان یقین دارد/ چه نشانی زلالتر ز فرات/ که زمین شورِ اربعین دارد/ برگریزان شیعه میخواند/ رعد و برق بهار نزدیک است/ به ولای علی قسم آنک/ چرخش ذوالفقار نزدیک است»
قالبهای شعری برای من مانند بچههایم هستند
* در مورد کتاب «هنوز از عشق میگویند»، گفتید نیمی از اشعار آن نیمایی است. چقدر به این قالب علاقهمندید؟ و اصولاً کدام قالب را بیشتر از قالبهای دیگر دوست دارید؟
قالبهای شعری برای من مانند بچههایم هستند و نمیتوانم بگویم کدام را بیشتر از همه دوست دارم. گاهی سپید هم سرودم. بنده به احترام استاد امیریاسفندقه که خیلی میانه خوشی با این قالب ندارند، رو نکردم [میخندد]. شعر اگر بخواهد به حد قابل قبولی برسد، هر قالبی که داشته باشد، تفاوتی ندارد. شرایط و سختیهای خودش را دارد. یک نیمایی اگر بخواهد خوب از آب دربیاید کمتر از یک غزل به کوشش و جوشش نیاز ندارد.
نیمایی طفل نوپای شعر است
* راجع به نیمایی بیشتر صحبت کنید.
ما در غزل کلی زمان طی کردیم تا در قرن هفتم به مولوی و سعدی و حافظ، یعنی در قرون ۱۰ و ۱۱ و ۱۲ ژانر دیگری از غزل را که به سبک هندی معروف است در اوج مرتبت خود دیدیم، اما طفل نوپای شعر نیمایی هنوز یک قرن را هم پشت سر نگذاشته است. نیمایی هنوز به یک تعریف کامل و سلسلهجبالِ اصلیِ خود نرسیده است. در یک شعر نیمایی که از اخوان یاد کردهام و در کتاب «هنوز از عشق میگویند» آمده است، اشاره ظریفی داشتم که قابل تامل است. آن شعر میخواهد بگوید اخوان اول کجاست.
قبله من در نیمایی قیصر است
* نظر شما راجع به صنعت ابهام در شعر نیمایی چیست؟
بعضی معتقدند که شعر نیمایی باید به گونهای باشد که مخاطب نیاز به تکرار مطالعه آن داشته باشد؛ یعنی با تامل و تعمق به مطالب بیشتر و والاتری در شعر پی ببرد،
* گروه دیگر معتقدند شعر نیمایی شفافیت و صمیمتِ بیشتری را در نظر دارد. نظر شما چیست؟
من مواظبم مخاطب شعر نیمایی را نپرانم و محدود نکنم، چون قبله من در نیمایی قیصر است که بسیار روشن و شفاف و در عین حال شاعرانه سخن میگوید. ابهام اگر گاهی به کار بیاید در رونق شعر میافزاید، اما اگر شعر مملو از ابهام شود، مطلوبِ همگان نخواهد بود. به این دو نکته توجه کنید: ۱. کدام بخش از اشعار نیما و فروغ و سهراب و اخوان... در یادها مانده است؟
پرواز را به خاطر بسپار، پرنده رفتنیست...
و آن کبوتر غریب که از دلها گریخته نامش ایمان است...
به سراغ من اگر میآیی، نرم و آهسته بیا، مبادا که تَرک بردارد چینیِ نازک تنهایی من....
قبلهام یک گل سرخ....
کجای اینها ابهام است؟ یعنی آنهایی در ذهنها مانده است که مبهم نبوده است. من بیشتر از ابهام به ایهام میاندیشم.
۲. به نظر من بخش مهمی از اصرارِ به حضور ابهام را بر اثر تاثیرات شوم دوران استکبار بعد از مشروطیت و دوران استکبار رضاخانی میدانم. خلاصه اینکه ابهام اگر مزاحم و مانع فهم شعر شود، مطلوب نیست و این نوع گرایش به نامفهوم بودن انواع هنر از جمله شعر پایه اش در اروپاست و نمیتواند بومی ما باشد. من ترجیح میدهم به قیصر اقتدا کنم.
واقعا جای «گل آقا» خالی است
* شعر طنزی چند سال پیش از شما در تلویزیون پخش شد. مگر شما شعر طنز هم میسرایید؟
بله قطعا ما هم به سرایش طنز ابتلا پیدا میکنیم! منتها اگر بخواهیم شعر طنز به مخاطب خود برسد، نیازمند نشریات طنز هستیم. به نظر من «گل آقا» نشریه بسیار موفقی بود که به خاطر گردانندگان بسیار خوب و توانمندی که داشت از توفیقات فوق العادهای برخوردار بود. واقعا جای «گل آقا» خالی است.
ماجرای سرایش شعر برای حاج محمود کریمی/ این شماره من است
* قصه نیمایی که برای حاج محمود کریمی سرودید، چه بود؟
چند سال پیش شب عید فطر برای عرض تبریک هرچه تماس گرفتم، موفق به صحبت با آقای کریمی نشدم. از این رو ارتجالا یک اخوانیه نیمایی برایش سرودم و در کتاب «هنوز از عشق میگویند» به ایشان تقدیم کردم.
این شماره من است
یار آشنای تو
پیکر شکسته درخت بید
زیر باد
بین راه آبشار سرخوش صدای تو
این شماره من است
بند بند یک نی شکسته در کنار رود
آن که در هوای گریهها
ساز نغمه تو بود
ای همیشه مورد نظر
شور مشترک
این شماره من است
آن بلور پرترک
شعر بالهای شاپرک
ای زلال مرمر حسینیه
راز حلقه در حسینیه
چلچراغ کوچههای بیکسی
شعر غم
انعکاس جاری کتیبههای محتشم
ای علامت بزرگ
شهپر حسینیه
این شماره من است...
این شعر ادامه دارد.
بوی محرم میوزد از چشم مردم
* در آستانه ماه محرم هستیم. شعری به این مناسبت از تازهترین سرودههایتان هم بخوانید.
از مجموعه شب یک شاخه نبات برایتان میخوانم.
امشب به آتش میکشم میخانهها را
دیوانه خود میکنم دیوانهها را
چندین غزل گفتم ولی تا مطلع فجر
تقدیم آتش میکنم پروانهها را
با جرعه تلخ جفا مجنونترم کن
لیلای من بشکن همه پیمانهها را
دیدار یار آشنا میخواهی ای دل
بیرون بریز از چشم خود بیگانهها را
بوی محرم میوزد از چشم مردم
ساقی لبالب کرده سقاخانهها را
دردانه شاهانهای گم کردهم ای ماه
تا صبح میگردم همه ویرانهها را
*
شیعه صدبار اگر شهید شود/ دارد از خون شیرخوار حیا
یا در کتاب «همیشه باران» این شعر آمده؛
حق تعالی به شیعه کرده عطا
دو کلید ظفر دو رمز بقا
پیش رو روشنای صبح ظهور
پشت سر ماجرای کرب بلا
پیش رو رایت «انا المهدی»
پشت سر خون سیدالشهداء
شیعه در کوی دوست مجنون است
از تماشای اکبر لیلا
شوق «احلی من العسل» دارد
شیعه از نجل «سید النجبا»
شیعه صدبار اگر شهید شود
باز شرمنده است از مولا
شیعه صدبار اگر شهید شود
دارد از خون شیرخوار حیا
شیعه را بیمه کرده تا محشر
دستهای بریده «سقا»
و...
* ممنون از فرصتی که برای این گفتگو اختصاص دادید.
خسته نباشید، من هم ممنونم.
منبع:فارس