کد خبر : ۱۰۷۷۸۶
تاریخ انتشار : ۰۳ شهريور ۱۳۹۸ - ۱۵:۱۲
گناهی به نام حق الناس؛

سخنگویی که امام(ره) با شنیدن سخنان او خوشحال شد

دسته‌ای از شرکت نفت برای تجدید بیعت آمده بودند. سخنگوی آنها به حضرت امام گفت نیامده‌ایم که بگوییم از انقلاب چه می‌خواهیم، بلکه آمده‌ایم بگوییم انقلاب از ما چه می‌خواهد؟ حضرت امام خیلی برافروخته و خوشحال شدند. معلوم است که حرف خیلی پرمحتواست. ایشان خیلی خوشحال شدند و بعد صحبت کردند.

عقیق:یکی از بزرگترین گناهان مورد ابتلا در جامعه امروزی مسئله حق الناس است که در این راستا، سلسله دروس اخلاق شنیدنی و خواندنی حضرت آیت الله مظاهری در شماره های مختلف تقدیم نگاه شما خوبان خواهد شد.

 

جلسۀ هشتم: حق‌ّالنّاس فرهنگی

 

بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمدلله ربّ العالمین والصلاة والسّلام علی خیر خلقه أشرف بریته ابوالقاسم محمّد صلی الله علیه و علی آله الطیّبین الطاهرین و عَلی جمیع الانبیاء وَالمُرسَلین سیّما بقیة الله فی الأرضین و لَعنة الله عَلی اعدائهم أجمعین.

 

بحث ما رسید به حقّ‌النّاس مالی که گفتم اقسامی دارد  و در خصوص بعضی از آن اقسام صحبت کردم. بحث امروزمان که مهم است، مربوط به حقّ‌النّاس در امور فرهنگی است.

نظیر اینکه یک معلم سر کلاس وظایفی دارد، از جمله باید مطالعۀ قبلی داشته باشد، باید مراعات وقت را داشته باشد، باید درس خودش را بگوید، از حرف‌های غیر مرتبط و صرفاً سرگرم کننده پرهیز کند، از حرف‌های ناشایسته پرهیز کند. اگر خدای ناکرده یک معلم سر کلاس به جای اینکه درس بگوید، شاگرد را منحرف کند و حرف‌های انحرافی داشته باشد، قرآن می‌فرماید گناهش مثل اینست که جهان را کشته باشد. این نه تنها دزدی و تلف کردن وقت بچه‌هاست، بلکه اگر حال انحرافی جلو آمد، علاوه بر اینکه دزدیست، باید بداند که گناهش خیلی بالاست.

 

آیۀ شریفۀ: «مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعاً وَ مَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعاً»[۱] دو معنا دارد؛ یک معنای ظاهری و یک معنای باطنی. معنای ظاهرش اینست که خدا به انسان‌ها شخصیت داده است و فرموده است یک انسان پیش من مثل دنیاست. اگر او را بکشند، مثل اینست که دنیا را کشته‌اند و اگر او را زنده کنند، مثل اینست که دنیا را زنده کرده‌اند. یک معنا هم امام صادق«سلام‌الله‌علیه» برای آن می‌کنند که اگر کسی دیگری را منحرف کند، مثل اینست که جهان را کشته باشد. چنانچه اگر بتواند بچه‌ای را در راه بیاورد و یا جوانی را هدایت کند، مثل اینست که جهان را زنده کرده باشد. [۲] لذا اگر یک معلم سر کلاس وقت بچه‌ها را تلف کند، دزدی است. این دزدی از دزدیدن پول بدتر است، ‌برای اینکه روی عمر نمی‌توان قیمت گذاشت. اینکه مشهور در میان مردم شده که عمر طلاست، خیلی جسارت به عمر است، بلکه عمر قیمت ندارد. انسان به واسطۀ این عمر می‌تواند سعادت دنیا و آخرت را به دست بیاورد. بالاترین گناه اینست که انسان عمرش را تلف کند. این خیلی بدتر از اینست که مالش را تلف کند.

راجع به تلف کردن مال مردم، ‌ حقّ‌النّاس است و گناهش خیلی بزرگ است، اما اگر کسی عمر دیگری را تلف کند، گناهش از تلف کردن مال خیلی بالاتر است. مخصوصاً اگر سر کلاس حرف‌های بی‌ادبانه، ضد دین، ضد مقدّسات و ضد روحانیّت بگوید. دیده‌ایم و شنیده‌ایم که مثلاً یک مدیر می‌خواهد اظهار لحیه کند [۳] و شیطان در پوستش رفته است و منکر حجاب می‌شود و دخترهای مردم را منحرف می‌کند.

همین که یک خدشه در ذهن دختر و پسر پیدا شود، بس است که بگوییم گناهش خیلی بزرگ است. همچنین است یک منبری روی منبر. منبر باید مفید باشد، وقتی مستمعین از پای منبر بلند شدند، هدایت شده باشند. چیزی از نظر دین برداشت کرده باشند، یا احکام یا اخلاق یا اعتقادات. اما اگر این منبری نیم ساعت یا یک ساعت به هم ببافد، عمر اینها را گرفته است. اگر پای منبرش شلوغ باشد، هزار ساعت وقت اجتماع را گرفته است. هزار ساعت چندین سال می‌شود و این با یک منبرش هزار ساعت وقت اجتماع را گرفته و باید به اندازۀ هزار ساعت منبرش مفید باشد. یا در یک جلسه نشسته‌اید و کسی جلسه را گرم می‌کند به حرف‌های بیهوده. حرف‌هایی که نه نتیجه دنیا دارد و نه نتیجۀ آخرت. این لغو است و مؤمن نباید از این لغوها داشته باشد. وقتی امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیه» را بعد از تولد در خانۀ خدا بیرون آوردند و قنداقۀ ایشان را به پیغمبر اکرم«صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» دادند، سلام کردند و بعد از سلام آیات اول سورۀ مؤمنون را خواندند. قرآن هنوز نازل نشده بود و سیزده سال بعد پیغمبر اکرم مبعوث به رسالت شدند، اما امیرالمؤمنین قرآن خواندند. [۴]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ‌

«قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ، الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاَتِهِمْ خَاشِعُونَ، وَ الَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ»

رستگار آنست که نماز با حضور قلب و نماز مؤدب می‌خواند. مؤمن آنست که بیهوده ندارد. فرق نمی‌کند بیهوده از نظر چشم یا گوش یا از نظر زبان باشد. تلویزیون با این فیلم‌هایش باید در روز قیامت جواب دهد. این هزار ساعت وقت هم نیست، بلکه گاهی بچه‌های یک ایران را با برنامه‌های بیهوده سرگرم می‌کند. این باید دانشگاه باشد. من بارها به رادیو و تلویزیون گفته‌ام که کارهای شما باید دانشگاه باشد. آنکه انقلاب کرد، با آن همه صدمه‌ها و خون‌جگرها، به همه و من جمله به صدا و سیما پیام داد که تو باید دانشگاه یک ملت باشی! اگر نشد و عمر مردم را بیهوده گرفت، دزدی کرده است. این دزدی از دزدی مال خیلی مهم‌تر است و باید مواظب باشند وقت مردم را که می‌گیرند به همان اندازه استفاده داشته باشند، یا در احکام یا در اخلاق و اعتقادات یا مطالب اجتماعی مفید.

 

همچنین مدرس طلبه‌ها، باید برای یک درس چندین ساعت مطالعه کند. بعضی اوقات حضرت امام«قدّس‌سرّه» به من می‌گفتند فقه مشکل است و من دیشب هشت ساعت روی این مسئله مطالعه کردم. گاهی استاد بزرگوار ما آقای داماد«ره» نیز نظیر این را می‌فرمودند. یک مرجع تقلید شبانه روز زحمت می‌کشد تا بتواند درس بگوید. پس بدون مطالعه نمی‌شود و باید مطالعه داشته باشد و درس محتوا داشته باشد. طلبه‌ها اگر می‌خواهند امکانات حوزه برایشان حلال باشد، باید درس بخوانند، و الاّ اگر درس نخوانند از امکانات حوزه استفاده کند، دزدی است و دزدی این از بیت‌المال است و خیلی مشکل‌تر از دزدی شخصی است.

 

همۀ ما باید مواظب وقت خود و دیگران باشیم. اگر وقت خودمان را هدر دهیم، و ضرر برای دانشگاه و حوزه نباشد، این بیهودگی فشار قبر دارد. اما اگر مربوط به بیت‌المال و مربوط به اجتماع شد، دزدی است و گناه دزدی بزرگ است و این گناه بزرگ‌تر از اینست که مال مردم بخورد. مثلاً کسی در جلسه هست و جلسه را گرم می‌کند و یک ساعت جلسه را اداره می‌کند، اما پوچ است. این جلسه به غیر از حسرت و ندامت در روز قیامت چیزی ندارد. یک ساعت عمر سی چهل نفر را گرفته و پوچ و بیهوده است. این در عمر مردم دزدی کرده است و بدتر از اینست که از جیب مردم پول بردارد. مال چه ربطی به عمر و عمر چه ربطی به مال دارد؟ گفتم اینکه گفته‌اند عمر طلاست، اشتباه بزرگی است. انسان با یک ساعت می‌تواند سعادت دنیا و آخرت را تأمین کند. لذا باید مواظب عمر دیگران باشیم. بعضی اوقات دیده‌ایم معلم سر کلاس ابتدایی بچه را خوشحال کرده، اما با قصۀ دروغ یا بی‌محتوا و بیهوده بوده است. این دزدی است و عمر این بچه را گرفته است. باید درس بگوید و مطالعه کند، چه رسد به دبیرستان و دانشگاه.

 

کسی که لیاقت ندارد و درس نمی‌خواند در خوابگاه دانشگاه باشد، یا در مدرسۀ طلبه‌ها باشد، هردوی اینها حرام است. وقتی درست است که عمل به وظیفه کند. دانشجو در خوابگاهش به راستی درس بخواند و بازی در نیاورد. طلبه در مدرسه‌اش به راستی درس بخواند و نه اینکه العیاذبالله تنبلی کند و عمرش را صرف غیر دین کند. اینها چیزهایی است که دیگران خیلی جدی مراعات می‌کردند. بزرگان اگر حجره‌ای در مدرسه داشتند، لاأقل در شبانه‌روز سه چهار ساعت یا بیشتر در این حجره فعالیّت علمی داشتند. مطالعه می‌کردند و درس می‌گفتند، و اگر می‌دیدند نمی‌شود، حجره را تحویل می‌دادند. اگر می‌دیدند بودن این حجره در اسلام مفید است، یک طلبه را به آن حجره می‌آوردند تا حجره معطل نماند. قسم دیگری از حقّ‌النّاس فرهنگی که الان هم زیاد شده، ‌اینست که مثلاً کسی یک کتاب می‌نویسد، اما مقداری از این کتاب و مقداری از آن کتاب می‌آورد و به نام خودش یک کتاب چاپ می‌کند. این دزدی است و حرام است. اگر می‌خواهد دزدی نباشد، باید نسبت دهد و بگوید فلانی گفته و بعد نصف صفحه یا یک صفحه از او نقل کند. اما اگر به نام خودش چاپ کند، ‌دزدی است و باید خیانت نکند.

 

بزرگان در کتاب‌هایشان وقتی می‌خواهند چیزی را نقل کنند که پسندیده‌اند، نسبت می‌دهند. اگر ندیده باشند، به طلبه می‌فهمانند که من از جای دیگر گرفته‌ام. گاهی می‌گویند: «قال» و گاهی می‌گویند: «حُکی». یعنی اینقدر مراعات می‌کنند. نمی‌خواهد مسئله را به خودش نسبت دهد، اما همین که ندیده و کسی برایش نقل کرده، ‌امانت را مراعات می‌کند و می‌گوید: «حُکی عنه». و اگر خودش دیده باشد، می‌گوید: «قال». و اما ندیده و نشنیده بخواهد نسبتی بدهد، این در میان علما نیست. اگر پسندیده است و بخواهد عبارات دیگران را به نام خودش تمام کند، ‌ از نظر ما طلبه‌ها، خائن و دزد است. اگر قبول دارد، باید نقل قول کند و بگوید خوب گفته و من هم قبول دارم. خیلی باید مواظب کار فرهنگی باشیم که حق‌ّالنّاس در آن نباشد.

 

بعضی اوقات می‌بینیم چندین میلیون برای نرم‌افزارش خرج کرده و کسی می‌آید و کارهای او را مجانی برداشت می‌کند و رایت می‌کند. معلوم است که این دزدی است. حتی در فیلم نیز کسی فیلم درست می‌کند و صد میلیون یا بیشتر خرج این فیلم می‌کند و ناگهان می‌بیند دیگران فیلمش را بردند و پول او از بین رفت.

همۀ اینها دزدی است و این کارهای فرهنگی که الان مشهور شده، همه باید مراقب باشند دزدی در آنها نباشد. مخصوصاً الان که مشهور شده در میان جوان‌ها که قفل فیلم‌ها و نرم‌افزارها را می‌شکنند و بدون اجازۀ صاحبش استفاده می‌کنند. باید بدانند که این دزدی است و جایز نیست. او چندین میلیون خرج کرده و فیلم یا نرم افزار را به دست جامعه داده و ما باید از او بخریم و تصرف در آن مثل تصرف کردن در خانۀ مردم است. اگر فیلمی هست، ما باید از کسی که فیلم را ساخته اجازه بگیریم و استفاده کنیم و اما خودمان بخواهیم بدون کسب رضایت صاحب اثر کاری انجام دهیم، مثل تصرف کردن در خانۀ مردم است. همین‌طور که رفتن به خانۀ مردم و برداشتن چیزی حرام است، این کار نیز حرام است. الان مشهور هم شده و این شهرت، شهرت بدی است.

 

چنانکه انسان می‌بیند که معلم سر کلاس گاهی سر شاگردها کلاه می‌گذارد. مطالعه نکرده یا مطالعه کرده و چیزی بلد نیست و به هم می‌بافد و مغز این بچه را آلوده می‌کند. این گناهش خیلی بزرگ است.

 

هم مدرس دبستان و دبیرستان و دانشگاه و هم مدرس حوزه‌های علمیه، باید مواظب باشند عمر کسی را تلف نکنند. حال دانشجو باشد یا دانش آموز کلاس اول باشد، عمرش ارزش دارد. آنکه معلم است وظیفه دارد و وظیفۀ یک معلم مطالعه است. حرف‌ها باید محتوادار باشد و بالاخره آنچه مهم است، عمل کردن به وظیفه است.

 

شناخت وظیفه و عمل کردن به وظیفه، اگر در جمهوری اسلامی مراعات می‌شد، الان این جمهوری اسلامی یک بهشت دنیا بود. من هیچ فراموش نمی‌کنم حضرت امام«قدّس‌سرّه» به قم آمدند تا بمانند. یعنی وقتی انقلاب پیروز شد و ایشان مدت کمی در تهران ماندند، به قم آمدند تا در آنجا بمانند. لذا مردم از اطراف می‌آمدند برای بیعت و تجدید بیعت. قم خیلی شلوغ شده بود. دسته‌ای از شرکت نفت برای تجدید بیعت آمده بودند. سخنگوی آنها به حضرت امام گفت نیامده‌ایم که بگوییم از انقلاب چه می‌خواهیم، بلکه آمده‌ایم بگوییم انقلاب از ما چه می‌خواهد؟

 

حضرت امام خیلی برافروخته و خوشحال شدند. معلوم است که حرف خیلی پرمحتواست. ایشان خیلی خوشحال شدند و بعد صحبت کردند و خلاصۀ صحبت ایشان این بود و یک پیام برای همۀ ما و یک پیام برای این نظام و یک پیام تا روز ظهور حضرت ولیّ عصر«ارواحنافداه» است. فرمودند: این انقلاب از شما یک چیز می‌خواهد و آن شناخت وظیفه و عمل کردن به وظیفه است. معلوم است حرف حضرت امام مثل خودشان خیلی بهتر از حرف سخنگوست، ‌ البته حرف آن آقا هم انصافاً عالی بود. لذا همۀ شما که اینجا نشسته‌اید، از نظر دین و از نظر حضرت امام و از نظر همۀ مراجع یک وظیفه دارید و آن شناخت وظیفه و عمل کردن به وظیفه است. بسیاری از بدبختی‌ها در همین است که شناخت وظیفه نیست. عمل از تندی‌ها و کندی‌ها سرچشمه می‌گیرد. اول باید شناخت وظیفه باشد. البته کار مشکلی است و باید از خدا کمک بگیریم و از بزرگان وظیفه را یاد بگیریم. بعد از اینکه وظیفه را شناختیم، صددرصد طبق وظیفه عمل کنیم.

 

یک استاد دانشگاه باید اول شناخت وظیفه داشته باشد. بعد به امید خدا و با «بسم الله الرحمن الرحیم» و با اینکه این دانشجوها امانت در زیر دست من هستند و من باید به این بچه‌ها علم بیاموزم، سر کلاس رود و آنچه وظیفه دارد، بگوید. در اینجا به وظیفه عمل کند. اگر چنین نشد، مسئول است. افرادی که در دانشگاه، در خوابگاه‌ها هستند، ‌ این خوابگاه‌ها را درست کرده‌اند برای اینکه دانشجوها در آن درس بخوانند و اگر درس نخوانند و کارهای ضد انقلابی داشته باشند و اگر کارهای ضد دینی داشته باشند، زندگی کردن در این اطاق دزدی و حرام است. چنانچه این حجره‌های طلبه‌ها برای اینست که در این حجره‌ها درس خوانده شود.

من یادم هست که زمانی مرحوم آیت‌الله آقای اراکی برای نماز آمده بودند و وضو نداشتند و نمی‌دانستند چه کنند و بالاخره طلبه‌ای را که در مدرسۀ فیضیه حجره داشت، خواستند و گفتند شما مرا به یک وضو گرفتن مهمان کنید بر سر حوض مدرسۀ فیضیه. در رساله‌ها هست و عمل نیز چنین بوده است و ما باید راجع به این کار فرهنگی مواظبت کامل کنیم.

 

من در این جلسه با یک جمله مطلبم را تمام می‌کنم و از همه تقاضا دارم به این جمله اهمیت دهید، برای اینکه روایات فراوانی روی این جمله هست و آن مربوط به انصاف است. ما باید انصاف داشته باشیم. یکی از فضائل بزرگ برای ما انصاف است و اگر ما این انصاف را داشتیم، دزدی در جامعه نبود. اگر انصاف در اجتماع حکم‌فرما بود، غیبت‌ها و تهمت‌ها و شایعه‌ها نبود. اگر انصاف در جامعه بود، این جامعه یکپارچه خدایی بود. بالاتر اینکه یک زندگی منهای فقر بود و یک زندگی منهای دروغ و یک زندگی منهای تهمت و شایعه بود. انصاف را خود ائمۀ طاهرین«سلام‌الله‌علیهم» در روایاتی معنا کرده‌اند. از جمله می‌فرمایند:

«إِنْصَافَ الْمَرْءِ مِنْ نَفْسِهِ حَتَّی لَا یَرْضَی لِأَخِیهِ مِنْ نَفْسِهِ إِلَّا بِمَا یَرْضَی لِنَفْسِهِ مِنْهُ»[۵]

 

معنایش اینست که هرچه برای خود می‌پسندی برای دیگران نیز همان را بپسند و هرچه برای خود نمی‌پسندی، ‌ برای دیگران نپسند. محتوای این روایت در روایات فراوانی از اهل بیت«سلام‌الله‌علیهم» آمده است. بیش از پنجاه روایتش را مرحوم کلینی در کافی آورده است. در برخی از این روایات، این فضیلت اخلاقی، حقّ مؤمنین بر همدیگر شمرده شده و در بعضی، به‌عنوان علامت مؤمنین بیان شده است.

 

همۀ این دسته روایات به ما می‌فهمانند که اگر دوست نداری کسی به تو خیانت کند، پس در حق دیگران خیانت نکن. اگر دوست نداری کسی کلاه سر تو بگذارد، پس کلاه سر مردم نگذار. چنانچه خواهان ظلم نیستی، پس به کسی ظلم نکن. اگر دوست نداری کسی پشت سر تو غیبت کند و به تو تهمت بزند و زخم زبان بزند، ‌پس به دیگران توهین نکن و پشت سر دیگران غیبت نکن و شایعه‌پراکنی نکن و نمّامی و سخن‌چینی نکن و در یک کلام، انصاف داشته باش.

 

آیا می‌خواهی ببینی مؤمن هستی یا نه؟ پس آنچه برای خود می‌خواهی همان را برای دیگران بخواه و آنچه برای خود نمی‌پسندی، برای دیگران نپسند. لذا همۀ شما ببینید مؤمن هستید یا نه و به عبارت دیگر ببینید انصاف دارید یا نه؟ اگر انصاف دارید، مؤمن هستید و اگر انصاف ندارید، ‌مؤمن و شیعۀ امام صادق و مؤمنِ مربوط به پیغمبر اکرم«صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» و امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیه» نیستید و مؤمن واقعی نیستید. مؤمن واقعی کسی است که انصاف داشته باشد. پس اگر ما به این جملۀ آخر عمل کنیم، آنگاه دزدی فرهنگی در کار ما پیدا نمی‌شود.

 

شما را به امام حسین«سلام‌الله‌علیه»  قسم می‌دهم که انصاف داشته باشید. انصاف چیز خوبیست. بپسندید برای مردم آنچه را برای خود می‌پسندید و نپسندید برای مردم آنچه برای خود نمی‌پسندید.

---------------------

پی نوشت ها:

[۱]. المائده، ۳۲

[۲]. الکافی، ج ۲، ص ۲۱۰

[۳]. اظهار فضل، خودی نشان دادن

[۴]. الأمالی (للطوسی)، ص۷۰۸

[۵] . الکافی، ج‏۲، ص


ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
مطالب مرتبط
پنجره
تازه ها
پربحث ها
پرطرفدارترین عناوین