کد خبر : ۱۰۷۱۱۷
تاریخ انتشار : ۰۴ مرداد ۱۳۹۸ - ۱۷:۲۱

قتل‌عام مردم عادی به دست منافقین در بیمارستان اسلام‌آباد

کتاب «در کمین گل سرخ» شامل خاطرات شهید صیاد شیرازی است که به قلم محسن مؤمنی شریف نوشته شده است. در این اثر جنگ از نگاه و زبان یکی از تأثیرگذارترین فرماندهان روایت می‌شود؛ از خرمشهر تا مرصاد.

عقیق:کتاب "در کمین گل سرخ" زندگی‌نامه داستانی شهید سپهبد علی صیاد شیرازی از تولد تا شهادت ایشان، به نویسندگی محسن مؤمنی شریف است. این اثر شامل پنج بخش است؛ بخش اول با عنوان "از کودکی تا پیروزی انقلاب اسلامی" متشکل از نه فصل، بخش دوم با عنوان "از پیروزی‌ انقلاب‌ اسلامی‌ تا انتصاب‌ به فرماندهی‌ نیروی زمینی‌ ارتش‌ جمهوری ‌اسلامی‌ ایران‌ در 9 مهر 1360" شامل سیزده فصل، بخش سوم با عنوان "دوران‌ فرماندهی‌ نیروی‌ زمینی‌ تا عملیات‌ مرصاد و پایان‌ جنگ" شامل شانزده فصل‌، بخش چهارم با عنوان "دو سال پایانی جنگ" شامل دو فصل و بخش پنجم با عنوان "سرانجام" از دو فصل تشکیل‌شده است.

نویسنده در این کتاب به‌صورت غیرمنتظره داستان زندگی شهید صیاد شیرازی را از جایی قلم می‌زند که یک سرهنگ حکم بازداشت وی را صادر می‌کند و نمی‌داند چند روز بعد او ضامن جانش می‌شود. در ادامه محتوای کتاب از پدر شهید صیاد شیرازی که نظامی بوده شروع می‌شود تا به کودکی و نوجوانی و جوانی صیاد شیرازی می‌رسد. و سپس به‌عنوان یک نظامی در آستانه انقلاب، فعالیت‌های انقلابی می‌کند و سرهنگ شعیبی او را به همین جرم به بازداشت می‌فرستد. چند روز بعد که انقلاب به ثمر می‌رسد جوانان انقلابی اصفهان می‌خواهند سرهنگ را اعدام کنند که صیاد شیرازی شفاعتش را می‌کند.

در بخش‌های بعدی کتاب به غائله کردستان و پاک‌سازی بانه و مریوان به دست صیاد شیرازی می‌پردازد و سپس رسیدن ایشان به منصب فرماندهی نیروی زمینی ارتش را بازگو می‌کند. در این کتاب نویسنده در خصوص نقش شهید به‌عنوان فرماندهی عملیات‌های بزرگ جنگ، حضور مؤثر در آزادسازی هویزه و خرمشهر، انجام عملیات مرصاد سخن به میان آورده و در پایان به شهادت ایشان اشاره داشته است. این اثر پس از تقریظ مقام معظم رهبری مورد استقبال خوبی از سوی مخاطبان قرار گرفته و تاکنون سی‌بار تجدید چاپ شده است.

در آستانه سالروز عملیات مرصاد، برشی که از کتاب که به چگونگی انجام این عملیات اشاره دارد، منتشر می‌شود که می‌توانید در ادامه بخوانید:

آن روز تیمسار صیاد در جنوب بود که خبر حمله سنگین دشمن از غرب را شنید.  او آن روز از طرف شورای عالی دفاع به مأموریت آمده بود تا فعل و انفعالات اخیر جبهه‌های جنوب را از نزدیک بررسی کند. برگشت به تهران. حملة عراق به جنوب بعداز پذیرش قطعنامه از سوی ایران، باعث شده بود تمام نیروهای مؤثر به آن‌جا کشیده شود و جبهه‌های غرب خالی بمانند. در چنین اوضاعی رهبران سازمان مجاهدین خلق که در رکاب حاکم عراق بودند، وقت را برای حمله به ایران مناسب دیدند. در کم‌تر از 24 ساعت موفق شدند کاروانی با حدود 15 هزار نفر زن و مرد را مهیای جنگ با ایران کنند. مسعود رجوی به سربازانش گفته بود، نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران به علت حملات اخیر ارتش عراق از هم پاشیده است و در داخل نیز دولت به علت پذیرش قطعنامه 598 اقتدارش را از دست داده است، بنابراین ما که به کرمانشاه برسیم از همه جای ایران مردم به نفعمان وارد میدان می‌شوند.. او چنان در عالم تخیل کار ایران را تمام شده می‌دانست که نخواست وقت را با جواب دادن به اشکالات یارانش از دست دهد، سرمست از پیروزیی که خیالش را می‌کرد به آنان گفت: «جمع بندی نهایی در میدان آزادی!»

کاروان آنان عصر روز سوم مرداد به راه افتاد. از تنگه پاتاق وارد خاک ایران شدند. به کمک ارتش عراق موفق شدند خط اول را بشکنند و با حمایت نیروهای هوایی صدام پیش بیایند. از سرپل ذهاب نیز گذشتند و موفق شدند شهر کرند را تصرف کنند. رجوی خود نیز با خودروی ضدگلوله با آنان می‌آمد. برخلاف تصورشان مردم اسلام‌آباد غرب با گاو و گوسفند به استقبالشان نیامدند بلکه با داس و تبر از خانه و کاشانه‌اشان دفاع کردند. هر چند شهر سقوط کرد، اما مجاهدان خلق، چنان زهر چشمی از خلق خدا گرفتند که صدام در تمام جنایت هشت ساله‌اش نکرده بود. مردم اسلام‌آباد اولین و آخرین محکومان حکومت منافقین بودند. سازمان مجاهدین خلق ایران که روزی برای نجات مردم ایران از استثمار آمریکا پا به میدان مبارزه گذاشته بود، بر اثر نفوذ ایدئولوژی‌های التقاطی چنان به انحراف افتاد که در تاریخی‌ترین لحظات ایران بر سر سفرة صدام حسین نشست و به سوی مردم ایران آتش گشود. این چنین بود که مردم ایران آنان را منافق نامیدند.

قتل‌عام مردم عادی در بیمارستان اسلام‌آباد

آن شب در حالی که آنان در اسلام‌آباد، در بیمارستان امام‌ خمینی(ره) مجروحان را قتل عام می‌کردند، رادیوشان به مردم کرمانشاه نوید می‌داد که فردا به سوی آنان می‌آیند. خبر سقوط اسلام‌آبادغرب، در تهران مردان شورای عالی دفاع را سردرگم کرده بود. آنان هنوز گمان می‌کردند، با ارتش عراق طرفند و لذا آغاز این حمله با دانسته‌های آنان از توانایی ارتش عراق نمی‌خواند. همان شب تیمسار صیاد، مرد روزهای سرنوشت‌ساز عازم منطقه شد.

شبانه خودم را با یک فروند هواپیمای فالکون،  به کرمانشاه رساندم و صحنة پیشروی دشمن را از نزدیک مشاهده کردم و متوجه اوضاع شدم. چنان جو پریشانی و اضطراب در مردم ایجاد شده بود که سراسیمه از خانه بیرون آمده بودند. از طرفی جاده کرمانشاه به بیستون از خودروهایی که در انتظار جابه‌جایی بودند، مملو بود و ترافیک سنگینی ایجاد شده بود. بر این اساس با یک فروند هلی‌کوپتر از فرودگاه به سمت یکی از قرارگاه‌های تاکتیکی سپاه پاسداران مستقر در طاق‌بستان حرکت کردیم. نیمه شب چهارم تیر ماه بود  و تا ساعت یک و نیم نتوانستیم ماهیت دشمن را به دست آوریم که چه کسی است که همین‌طور در حال پیشروی است.

وقتی که به منطقه مسلط شد، طرح به دام انداختن کاروان منافقان را ریخت. آنان باید با خیال راحت تا تنگة چهارزبر می‌آمدند که در 34 کیلومتری کرمانشاه بود. در آن تنگه باید خلبانان هوانیروز از عقب و جلو راه را برکاروان می‌بستند و... طرح که آماده شد، با فرمانده پایگاه هوانیروز تماس گرفت و خواست آمادة عملیات باشند.

پایان جنگ با عملیات مرصاد

ساعت 5 به پایگاه رفتم. همه را آماده و مهیا برای توجیه دیدم. پس از توجیه خلبانان تأکید کردم وضعیت خیلی اضطراری است چاره‌ای نداریم هلی‌کوپترهای کبری باید آماده باشند. یک تیم آتش آماده شد ابتدا خودم با یک هلی‌کوپتر 214 برای شناسایی دقیق و هماهنگی به سمت مواضع حرکت کردم و به این ترتیب اولین عملیات را علیه نیروهای مهاجم و منافق آغاز کردیم.

صبح روز پنجم مرداد عملیات مرصاد با رمز یا علی آغاز شد. در تنگه چهارزبر چنان جهنمی برای یاران صدام برپا شد که زمانی برای پشیمانی نمانده بود. جاده به زودی انباشته از ادوات سوخته شد. همزمان با عملیات هوانیروز، علاوه بر گروه‌های مردمی، تعدای از لشکرهای سپاه نیز که از جنوب به غرب آمده بودند، وارد عملیات شدند. راه از هر سو به روی بازماندگان کاروان بسته شده بود و آنان به سختی می‌توانستند به عقب برگردند. بعضی از آن‌ها به روستاها پناه برده بودند و بعضی‌هایشان با خوردن قرص سیانور خود به زندگی خود خاتمه داده بودند. عملیات که تمام شد در جادة کرمانشاه ـ اسلام‌آباد هزاران کشته از آنان به‌جا مانده بود. اجساد پسران و دخترانی که با ملت خود بسیار ناجوانمردانه رفتار کرده بودند. کسانی که روز تنهایی میهن به یاری اردوی خصم شتافته بودند.

حالا من از این عملیات نتیجه می‌گیرم که چقدر خداوند متعال ما را و رزمندگان اسلام و انقلاب را دوست دارد که در هر زمان طوری مقدر می‌کند که بسیاری از مشکلات ما باید با حالت سرافرازانه حل شود.

خداوند می‌فرماید بجنگید با آن کفار که من می‌خواهم به دست شما عذابشان بدهم و به ما قول و وعده می‌دهد تا آن‌ها را خوار کند و به شما پیروزی وعده می‌دهد. و قلب‌های شما را شفا بخشد. کدام قلب‌ها؟ قلب‌هایی که قبل از این عملیات گرفته و غم‌زده بود.

رزمندگان اسلام قلب و دلشان با امامشان برای همیشه گره خورده بود. امام(ره) اشاره‌ای دارند که پذیرش قطعنامه مثل نوشیدن زهر بود برای رزمندگان اسلام که سال‌ها فداکاری کرده بودند. درحالی‌که هشت سال تلاش شده بود، بعد از آن ما دلمان می‌خواست به صورتی دیگر نبرد تمام می‌شد. دلمان گرفته بود. اما خداوند با این پیروزی بزرگ و با این کشتار دسته‌جمعی بدترین و خبیث‌ترین دشمنانمان به دست ما، موجب رضایت خاطر رزمندگان اسلام شد. و پایان نبرد هشت ساله دفاع مقدس با این عملیات درخشان مرصاد انجام گرفت.

با این عملیات جنگ نیز به پایان رسید. اشتباه صدام و رجوی باعث شد ده‌ها هزار رزمنده دوباره عازم جبهه‌ها شوند و باز مانند روزهای فتح‌المبین و فتح خرمشهر همه ایران یک پارچه آماده نبرد باشند. اکنون صدام چاره‌ای جز گردن نهادن به قطعنامه 598، سازمان ملل نداشت. روزی که او جنگ را آغاز کرد مانند دوستان منافقش خیال می‌کرد به زودی در تهران مصاحبه خواهد کرد و حال در پایان هشت سال جنگ سنگین، آیندة دشواری در انتظار او بود!

و اما بازماندگان جنگ نهروان سال‌ها بعد وقتی فهمیدند چه کسی دام چهارزبر را برایشان گسترد و آنان را از اشغال ایران بازداشت، کینه‌هایشان نسبت به تیمسار علی صیاد‌شیرازی شعله‌ورشد و به امید انتقام نشستند.

 

منبع:تسنیم


ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
مطالب مرتبط
پنجره
تازه ها
پربحث ها
پرطرفدارترین عناوین