۰۲ آذر ۱۴۰۳ ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۱۲ : ۱۶
عقیق:محمد قائم خانی یادداشتی بر مجموعه داستان «گودال اسماعیلی» نخستین کتاب مرحوم علی شاهعلی نوشته است، علی شاهعلی نویسنده جوان و از مدرسان توانای «کارگاه عناصر داستان» موسسه شهرستان ادب بود که متاسفانه در آغاز فصل جوانی خویش دار فانی را وداع گفت.
مجموعه «گودال اسماعیلی» شبیه یک دفتر شعر است و میتوان آن را یک نفس، در یک نشست کتابخوانی خواند. لازمه این ویژگی حجم کم کتاب هست ولی مقوم آن، چیزهایی دیگر است.
اگر مجموعه داستان چون دفتر غزلی روان نباشد، هرچه هم کم حجم، مخاطب را برای رسیدن به نقطه پایان ترغیب نمیکند. «گودال اسماعیلی» اما همین طور است؛ روان و راحت، که سیلانش به طرفۀالعینی شما را به انتها می رساند. این است که هنوز کتاب را دست نگرفته، صفحه آخر را میخوانید و ناگهان سر بر میآورید و نگاهی به ساعت میاندازید که «کی یک ساعت شد؟» دوباره کتاب را ورق میزنید و میبینید که یک مجموعه داستان را خوانده اید اما احساس میکنید سی چهل صفحه هم مشغول خواندن نبودهاید. این روانی و سیلان از کجا میآید؟
اولین چیزی که شما را این چنین در خود غرق میکند و میبرد، نثر روان و پخته کار است. از مراحل روایت داستانها به خوبی عیان است که نویسندهای زحمت کشیده و تن به ریاضتِ تمرین داده، جملات و کلمات را دانه به دانه کنار هم چیده است تا در نهایت، کاری کاملا همبافت با زبانی صیقل خورده و روان پیش روی شما قرار داشته باشد. یعنی نه تنها نثر سکته ندارد، که حتی هم جزء به اندازه معمول زبان داستانی هم برجسته نشده و همه در خدمت حرکت راحت مخاطب است تا به سهولت سطر به سطر پیش رود و جز جای پای روایت، مانعی و گرهی در عقب سر نماند.
دومین عامل مهم ایجاد روانی، پیرنگ خاص داستانهاست که حوادث را به گونه خاصی به هم پیوند داده تا نوعی شناوری به خواننده بدهد. داستانها صفحه به صفحه پیش میروند اما انتقال میان حوادث، چون اکثر داستانها مرحله به مرحله و در مرزهای مشخص اتفاق نمیافتد.
در هر صحنه، بقایایی از حادثه قبل وجود دارد و حادثه بعدی هم آرام آرام جوانه میزند. حادثه حاضر هم چنان نرم و درونی رشد میکند که مخاطب متوجه بسط آن نمیگردد. این توسعه روایت و زاده شدن حوادث از دل هم چنان آهسته و پنهان از چشم مخاطب انجام میگیرد که حواس خواننده پرتِ روابط علت و معلولی نمیگردد و خود اتفاق را پی میگیرد. به همین دلیل پیش رفتن داستان هم چنان صورت میگیرد که مخاطب را کاملا در حادثهها غرق میکند.
این جریان سیال تنها در زبان و حوادث حضور ندارند، بلکه موضوع داستانها هم سفر است. «گودال اسماعیلی» قصه مسافرانی است که بیش از همه متوجه خودِ رفتن هستند و هرچند مقصد و مقصودی هم دارند، نقطه غایی کارشان چندان واضح نیست. بیش از آن که مسافران را پای رفتنشان به پیش ببرد، مقصودِ سفر، ایشان را سمت خود میکشد و زمینه آمدن گام به گام شخصیتها را هموار میکند. به اصطلاح، راه خود مسافران را می برد که اصل بر رفتن است و مقصد، درجه اهمیت بعدی را دارد. به این معنی، تمام داستانهای این کتاب، داستان کوچ هستند که البته در یک داستان، موقعیت خود قصه هم کوچیدن عشایر انتخاب شده است.
و آخر اینکه همراهی این سه بخش در مسیر شناوری ممکن نبود مگر با نگاه شاعرانه علی شاه علی. آنچه که «گودال اسماعیلی» را خاص میکند، صرف نثر روان و پیرنگ شناور و موضوع کوچیدن نیست، بلکه همگرایی ویژه اینهاست که تنها از دستی توانا و قلمی متبحر برمیآید. این همگرایی نامحسوس است که مخاطب را غرق در کتاب میکند و در چشم بر هم زدنی به انتهای کتاب میرساند. و همگرایی ممکن نمیشد مگر با تکیه بر منشأیی زایا که از نگاه شاعرانه نویسنده و روح جستجوگر او برخواسته باشد. این نگاه شاعرانه به علی شاه علی امکان داده است تا در عین حال که روایتی گذرا از موضوعات با بیانی موجز ارائه دهد، ولی از کنار طرایف روح انسانین گذرد و گلهای کوچک کنار جاده را برای مخاطب بچیند. این است که مخاطب کتاب را مغروق در سفر و البته با دامانی پر از گل به انتها میرساند.
روحش شاد و غریق رحمت الهی باد.
بخشهایی از این مجموعه: روی یک بلندی غیبش زد.ترسیدم کسی دیده باشدش و کارش رو یکسره کرده باشه.آخه اسلحه برنداشته بود.چند دقیقه همونجا نشستم تا ببینم چی میشه.ترس برم داشته بود.اگه عراقی ها حمله میکردن کسی نبود به فریادم برسه.خودم تنها چه کار میتونستم بکنم.جنگ واقعی بود،نه مثل سربازی شما.یه حسی به من گفت برو بالای اون بلندی.رفتم.یه چاله بود.گود گود.به اندازه یه قبر.هول برم داشته بود.چند دقیقه که گذشت دیدم صدای گریه آدمی می آید گریه نه،صدای ضجه بود.از توی گودال می اومد.نمیدونم توی همچین موقعیتی گیر افتادی یا نه؟ واقعا نمیدونستم باید چیکار کنم ...