۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۳۷ : ۰۰
عقیق:با مطالعه در زندگی ابوطالب و تأمل در نحوه حمایتش از پیامبر، این پرسش مطرح می شود که چه عاملی او را وادار کرد تا در راه اسلام و حمایت از پیامبر، ایثارگری های بی مانندی نماید و از جان و مال و ریاست قبیله، گذشته و همه اینها و خود را به مخاطره بیندازد.
آیا این همه فداکاری های ابوطالب را می توان به پای خویشاوندی وی با پیامبر گذاشت، یا اینکه او به پیامبر و مقصود او ایمان کامل و راسخی داشت؟
معاندان و دشمنان امیرمؤمنان (ع)، درباره ایمان ابوطالب به پیامبر ایجاد شبهه کرده اند.
در پاسخ به این شبهه، کتاب های فراوان با استدلال های استواری نوشته شده؛ در اینجا به برخی از آنها به اختصار اشاره می شود.
1. گواهی آثار و اشعار و سروده ها
علاوه بر رفتار، آثاری که از ابوطالب برجای مانده گواهی بر ایمان و اخلاص او می دهد که به ابیاتی از آنها اشاره می شود:
نبی کموسی و المسیحبن مریم لیعلم خیارالناس انّ محمداً / فکل بأمرالله یهدی و یعصم. (1) اتانا بهدی مثل ما اتیا به
اشخاص شریف و فهمیده بدانند که محمد(ص) بسان موسی و مسیح، پیامبر است. او هدایت را برای ما به ارمغان آورد، همانگونه که مسیح و موسی و تمام پیامبران به فرمان خدا مردم را راهنمایی و از گناه باز می دارند.
ابوطالب نه تنها پیامبری محمد را پذیرفته، بلکه اساس نبوت که یکی از اصول دین است، را به دیگران می شناساند.
امانیکم هذی کاحلام نائم تمنیتم ان تقتلوه و انما // و من قال لایقرع بها من نادم نبیّ اتاه الوحی من عند ربّه
ای سران قریش! تصور کرده اید که می توانید بر او دست یابید، در صورتی که آرزویی را که در سر می پرورانید، کمتر از خوابهای آشفته نیست. او پیامبر است و از ناحیه خداوند بر او وحی نازل می شود و کسی که جواب منفی بدهد، انگشت پشیمانی به دندان خواهد گرفت.
رسولاً کموسی خطّ فی اوّل الکتب الم تعلموا انّا وجدنا محمداً / و لاحیف فیمن خصّه اللّه بالحبّ و انّ علیه فی العباد محبّة
ای قریش! آیا نمی دانید که ما او را مانند موسی، پیامبر می دانیم و نام و نشان او، در کتاب های آسمانی قید گردیده است.
و بندگان خدا محبت مخصوص به وی دارند و نباید درباره کسی که خدا محبت او را در دلها به ودیعت گذارده است، تأسف خورد.
حتی اوسد فی التراب دفینا والله لن یضلوا الیک بجمعهم/ وابشربذاک وقر منک عیونا فاصدع بامرک ماعلیک غضاضة / ولقد دعوت و کنت ثم امینا ودعوتنی و علمت انّک ناصحی / من خیر ادیان البریة دینا و لقد علمت انّ دین محمد(ص)
ای برادرزاده ام! هرگز قریش به تو دست نخواهند یافت و تا آن روزی که لحد را بستر کنم و در میان خاک بخوابم، دست از یاری تو برنخواهم داشت.
آنچه را مأموری، آشکار کن و از هیچ چیز مترس و بشارت ده و چشمانی را روشن ساز. مرا به آیین خود خواندی و می دانم تو پنددهنده من هستی و در دعوت خود امین و درستکاری. حقاً که کیش محمد(ص)از بهترین آیین هاست.(2)
از اشعار معروف ابوطالب که دلالت بر ایمان او دارد، قصیده های «لامیه» و «میمنه» او می باشد:
و احببته حبّ الحبیب المواصل لعمری لقد کلّفت وجداً باحمد/ ودافعت عنه بالذری والکواهل وجدت بنفسی دونه فحمیته
واظهر دیناً حقاً غیر باطل(3) وایّده ربّ العباد بنصره
به جان خودم، به قدری به واسطه وجود احمد (ص) در وجد و سرور غوطه ورم که وجد را به زحمت آورده ام؛ زیرا او را مانند کسی دوست می دارم که دوست خود را به سینه گرفته باشد. جان خود را نثار او کنم و با اعضای رئیسه و غیررئیسه خود حمایت از او نمایم. خداوند او را پاینده بدارد که جمال اهل دنیا و نقمت دشمنان و زینت هر کوی و محفل است. پروردگار بندگان او را با توفیقات خود تأیید و یاری نمود و دین حقی را ظاهر و محقق کرد که باطل در او راه نداشت.
هریک از این قطعات، قسمت کوچکی از عقاید مفصل و نغز ابوطالب است که هر یک به تنهایی در اثبات ایمان و اخلاص گوینده آن کافی است.
2. طرز رفتار و کردار او در میان جامعه
نوع رفتار ابوطالب با پیامبر(ص) و نحوه فداکاری و دفاع او از ساحت اقدس رسول خدا (ص)، می تواند آیینه فکر و روشنگر روحیات او باشد؛ زیرا ابوطالب شخصیتی است که راضی نشد برادرزاده اش، دل شکسته شود و علیرغم تمام موانع و نبود امکانات، زحمت بردن او را به شام پذیرفت.
پایه اعتقاد او به فرزند برادر، تا آن حد است که او را همراه خود به مصلی برد و خدا را به مقام او قسم داد و باران رحمت طلبید.
وی در راه حفظ رسول خدا (ص) از پای ننشست و سه سال زندگی در شکاف کوه و اعماق دره را بر ریاست و سیادت مکه ترجیح داد، تا آنجا که این وضعیت او را فرسوده ساخت و باعث رحلت او گردید.
ایمان او به رسول خدا (ص) به قدری محکم بود که راضی شد تمام فرزندانش کشته شوند، ولی پیامبر(ص) زنده بماند.
ابوطالب، شبها علی را در رختخواب پیامبر(ص) می خوابانید تا اگر سوء قصدی در کار باشد، به پیامبر(ص) اصابت نکند. او حاضر شد تمام سران قریش به عنوان انتقام کشته شوند و طبعاً تمام قبیله بنی هاشم نیز کشته می شد.(3)
موضع ابوطالب در آغاز بعثت
روزی که پیامبر(ص) تمام خویشاوندان خود را جمع کرد و آیین اسلام را بر آنان عرضه نمود، ابوطالب به او گفت: «برادرزاده ام! قیام کن که تو والامقامی. حزب تو گرامی ترین حزب هاست و تو فرزند مرد بزرگی هستی. هرگاه زبانی تو را آزار دهد، زبان های تیزی به دفاع تو برمی خیزد. به خدا سوگند که اعراب مانند خضوع بچه حیوان نسبت به مادرش، در پیشگاه تو خاضع خواهند شد.» (5)
ابوطالب در واپسین لحظات و هنگام مرگ به فرزندانش چنین گفت:
من محمد را به شما توصیه می کنم؛ زیرا او امین قریش و راستگوی عرب و حائز تمام کمالات است. آیینی آورده است که دلها بدان ایمان دارد، اما زبانها از ترس شماتت به انکار آن برخاسته است. من می بینم که افتادگان و ضعیفان عرب به حمایت او برخاسته، به او ایمان آورده اند و محمد به کمک آنها بر شکستن صفوف قریش قیام نموده است.
ای خویشاوندان من! از دوستان و حامیان حزب او (اسلام) باشید. هر کس او را پیروی کند، سعادتمند می گردد و اگر اجل مرا مهلت می داد، من حوادث و مکاره روزگار را از او دفع می نمودم.(6)
ابوطالب در واپسین لحظه های عمر خود نیز دست از یاری پیامبر اکرم برنداشت، بزرگان خانواده را مخاطب ساخته چنین گفت: چهار تن را به یاری پیامبر سفارش می کنم. فرزندم علی و بزرگ قبیله عباس و شیر خدا حمزه که هماره از پیامبر حمایت کرده و فرزندم جعفر تا او را یاور باشید و شما که عزیزان من به فدایتان باد، همیشه برای رسول خدا در برابر دشمنان چون سپرها محافظ باشید.(7)
علامه امینی آخرین سخنان او را چنین بازگو می کند:
یا معشر بنی هاشم اطیعوا محمدا و صدّقوه تفلحوا و ترشدوا؛(8) ای جماعت بنی هاشم! اگر محمد را اطاعت و تصدیق کنید، رستگار و هدایت می شوید.
و نیز گفت: محمد، امین قریش است، راستگوی عرب است، دارای همه کمالات است، دلها به او ایمان دارد، ولی زبانها از ترس به افکار برخاسته اند. من می بینم که در آینده مستضعفان را خواهد شکست و بزرگان آن را خوار و خانه هایشان را خراب و بی پناهان را نیرومند خواهد کرد و در آخر گفت: به او مهر ورزید و از حمایت کنندگان حزب محمد باشید.(9) ابوطالب بعد از چهل و چند سال تلاش در بستر مرگ افتاد و با هشتاد و اندی سال درگذشت.(10)
او را در سال 10 بعثت در کنار قبر پدرش عبدالمطلب در قبرستان حجون به خاک سپردند. مزار او در سال 1325ق همراه گنبد عبدالمطلب تجدید بنا شد.(11)
3. گواهی اهلبیت و نزدیکان ابوطالب
در مرحله اول پیامبر(ص)که صداقت او مورد تأیید قرآن می باشد، ایمان ابوطالب را تصدیق فرمود و علی(ع) و دیگر ائمه(ع) نیز بر ایمان او تأکید کردند.
پیامبر اکرم (ص) فرمود: یا عم ربّیت صغیرا و کفّلت یتیماً و نصرت کبیراً فجزاک الله عنی خیرا؛(12) ای عمو! در کوچکی مرا تربیت نمودی و در یتیمی مرا کفالت کردی و در بزرگی ام مرا یاری نمودی، پس خداوند بهترین پاداش ها را به تو عنایت کند. و همچنین فرمودند: من در قیامت شفیع پدر، مادر و عمویم ابوطالب هستم.(13)
وقتی علی(ع) خبر مرگ ابوطالب را به پیامبر(ص) داد، وی سخت گریست و به علی(ع) دستور غسل و کفن و دفن داد و از خداوند برای او طلب مغفرت نمود.
امام علی(ع) می فرماید: والذی بعث محمدا بالحق نبیا لو شفع ابی فی کل مذنب علی وجه الارض لشفّعه الله؛(14) قسم به کسی که محمد را به حق به پیامبری برگزید، اگر پدرم در حق تمام گناهکاران روی زمین شفاعت کند، خداوند می پذیرد.
اگر ایمان ابوطالب را در یک کفه ترازو و ایمان این مردم را در کفه دیگر قرار دهند، ایمان ابوطالب فزونی خواهد داشت.(15)
از اصبغبن نباته منقول است که «سمعت أمیرالمؤمنین صلوات الله علیه یقول: والله ما عبد أبی و لا جدی عبدالمطلب ولاهاشم ولا عبد مناف صنما قط، قیل له: فما کانوا یعبدون؟ قال: کانوا یصلون إلی البیت علی دین إبراهیم(ع) متمسکین به؛(16) اصبغبن نباته می گوید: أمیرالمؤمنین(ع) فرمودند: به خدا قسم هرگز پدرم و جدم عبدالمطلب و هاشم و عبدمناف عبادت بت نکرده اند. گفتند: پس چه را عبادت می کردند؟ فرمودند: به سوی کعبه نماز می خواندند و بر دین ابراهیم(ع) و به آن متمسک بودند».
در محضر امام سجاد(ع) از ایمان ابوطالب سخن به میان آمد، آن حضرت فرمود: در شگفتم که چرا مردم در اخلاص او تردید دارند، در صورتی که هیچ زن مسلمانی نبایست بعد از اسلام آوردن در حباله شوهر کافر خود بماند و فاطمه بنت اسد که از سابقین در اسلام است، تا هنگام مرگ ابوطالب در نکاح او بود.
امام باقر(ع) می فرمایند: «ایمان ابی طالب، بر ایمان بسیاری از مردم ترجیح دارد و علی(ع) دستور می داد از طرف وی حج به جای آورند»(17)
امام صادق(ع) فرمود: ان اصحاب الکهف اسروا الایمان و اظهروا الکفر فاتاهم الله اجرهم مرتین و ان اباطالب اسروا الایمان واظهر الشرک فاتاه الله اجره مرتین؛ حضرت ابوطالب بسان اصحاب کهف است که در دل ایمان داشتند و تظاهر به شرک می نمودند و از این جهت دوبار مأجور خواهند بود.(18)
عن ابی عبدالله الصادق(ع) قال: نزل جبرئیل(ع) علی النبی(ص) فقال: یا محمد! انّ ربّک یقرئک السلام و یقول: انّی قد حرّمت النّار علی صلب اَنزلک و بطن حملک و حجرکفلک فالصلب صلب ابیک ابیه عبدالله بن عبدالمطلب و البطن الذی حملک آمنة بنت وهب و اما حجر کفلک فحجر ابی طالب؛(19) امام صادق(ع) فرمود: جبرئیل بر پیامبر نازل شد و گفت: ای محمد! خداوند به تو سلام می رساند و می فرماید: «من حرام کردم آتش را بر صلبی که تو را حمل کرد و شکمی که تورا پروراند و دامنی که تو را متکفل شد؛ پس صلب یعنی پدرت عبدالله و شکم یعنی مادرت آمنه و دامن یعنی عمویت ابوطالب.»(20)
حضرت عبدالعظیم حسنی در نامه ای از محضر امام رضا(ع) در مورد ایمان ابوطالب سؤال نمود. امام رضا(ع) در جواب فرمود: بسم الله الرحمن الرحیم. اگر در ایمان ابوطالب شک کنی، سرنوشت تو آتش جهنم است.(21) در برخی از کتب اهل تسنن،(22) جملاتی در مورد حضرت ابوطالب دیده می شود که حکایت از کم لطفی یا کینه نویسندگان نسبت به شخصیت حضرت ابوطالب(ع) دارد.
جای شک نیست که اگر یک دهم گواه هایی که بر ایمان و اسلام ابوطالب آمده است، درباره هر فرد دیگری آمده بود، همگی بالاتفاق اسلام و ایمان او را تصدیق می کردند؛ ولی چگونه است که با وجود ده ها شاهد محکم بر ایمان او، باز گروهی وی را تکفیر کرده اند و حکم به کفر و عذاب او نموده اند و گفته اند که برخی از آیات که درباره عذاب است، در حق ابوطالب نازل گردیده است؟!
به راحتی می توان فهمید که هدف از طرح این مسئله، جز طعن فرزندان ابوطالب، به ویژه امیرمؤمنان علی(ع) چیز دیگری نیست. برخی از نویسندگان اهل تسنن، برای اینکه بهتر بتوانند ابوطالب را تکفیر کنند، دامنه بحث را به پدران پیامبر(ص)کشانیده اند و پدر و مادر آن حضرت را نیز غیر مؤمن قلمداد نموده اند.(23)
مسلم است که در موضوع نسب و نژاد، بعد از شخص خاتم الانبیاء(ص)کسی به شرافت علی(ع) نمی رسد. به قدری نسبت و نژاد آن حضرت پاک و درخشان است که احمدبن محمد کرزی بغدادی می گوید: از عبدالله بن احمدبن حنبل شنیدم که گفت: وقتی در مورد فضیلت صحابه از پدرم، احمدبن حنبل سؤال کردم، گفت: ابوبکر، عمر و عثمان.
گفتم: پس جایگاه علی بن ابی طالب(ع) کجاست؟
پدرم گفت: «هو من اهل البیت لایقاس به هؤلاء»؛ علی(ع) از اهلبیت پیامبر است و صحابه را نباید با او قیاس کرد.
از طرف دیگر، طبق آنچه که از کتب تاریخی و انساب استخراج می شود، نیاکان حضرت علی(ع) بر خلاف دیگران، همگی تا آدم ابوالبشر(ع) موحد و خداپرست بودند و در صلب و رحم ناپاکی قرار نگرفتند.
نکته قابل توجه این است که بحث مربوط به ایمان ابوطالب و تشکیک در اسلام آن بزرگوار از ابتدا جریان داشته است و بدخواهان همواره در مقام این بوده اند که او را بی ایمان و نامسلمان معرفی نمایند و حتی این امر را منافقان در محضر امیرالمؤمنین علی(ع) نیز اظهار داشته اند و حضرت بدان جواب داده اند.
در روایتی از امام صادق(ع) آمده است:
عن الصادق عن آبائه(ع) ان امیرالمؤمنین کان ذات یوم جالسا فی الرحبة، والناس حوله مجتمعون، فقام الیه رجل فقال: یا امیرالمؤمنین انت بالمکان الذی أنزلک الله به وأبوک معذب فی النار؟ فقال له علی بن أبیطالب: مه فض الله فاک، والذی بعث محمدا بالحق نبیا لو شفع أبی فی کل مذنب علی وجه الارض لشفعه الله فیهم، أبی معذب فی النار وابنه قسیم الجنة والنار؟! والذی بعث محمدا بالحق نبیا ان نور أبی یوم القیامة لیطفئ أنوار الخلایق کلهم الا خمسة أنوار: نور محمد(ص)، ونوری، ونور الحسن، ونور الحسین، ونور تسعة من ولد الحسین، فان نوره من نورنا خلقه الله تعالی قبل ان یخلق آدم(ع) بالفی عام؛ یعنی امام صادق(ع) از پدر گرامیشان نقل کرد که روزی امیرالمؤمنین(ع) در فضای مسجد نشسته بود و مردم گرد او جمع بودند که مردی برخاست و گفت: ای امیرالمؤمنین! چگونه است که شما در مکانی هستی که خداوند شما را در آن مکان قرار داده، در حالی که پدرت در آتش دوزخ در عذاب است؟
حضرت فرمود: خدا زبانت را ببرد، به خدایی که محمد را به پیامبری مبعوث فرمود، اگر پدرم تمام گناهکاران زمین را شفاعت کند خداوند آن را بپذیرد. مگر می شود پدرم در آتش عذاب باشد و پسرش تقسیم کننده بهشت و جهنم باشد؟
قسم به آنکه محمد را به پیامبری مبعوث فرمود، بی شک نور پدرم در روز قیامت همه انوار خلائق جز نور پنج نور: نور محمد، نور من و نور حسن و نور حسین و نور نه فرزند از اولاد حسین را خاموش و بی اثر می کند؛ زیرا نور او، از نور ماست و خداوند آن را دوهزار سال قبل از خلق آدم آفریده است.(24)
بسیاری از علمای اسلام، با پیروی از اهلبیت همگی اتفاق دارند که ابوطالب، یکی از افراد با ایمان و برجسته اسلام بوده است و برخی از دانشمندان اهل سنت، چون «زینی رحلان» مفتی مکه، درباره ایمان ابوطالب کتاب نوشته و به شبهات پاسخ داده اند.
در نتیجه، طرز تفکر و عقیده هر شخصی را از چند راه می توان به دست آورد:
1. بررسی آثار علمی و ادبی که از او مانده است.
2. طرز رفتار و کردار او در میان جامعه.
3. عقیده دوستان و نزدیکان او.(25) بر اساس این سه گواهی شک و تردیدی در ایمان استوار ابوطالب بر پیامبر نمی ماند.
منبع: مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه
..............................................
پی نوشت ها:
1 و 2. فروغ ابدیت/ج1/ص300
3. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید/ص316
4. باید گفت در این موقعیت از تاریخ اسلام معاویه وپدرش در کجا بودند. سیره حلبی/ج1/ص389
5. فروغ ابدیت/ج1/ص303
6. سیره حلبی/ج1/ص389
7. متشابهات القرآن از ابن شهر آشوب در تفسیر سوره حج ذیل آیه ولینصرون می باشد
8. الغدیر، همان/ج7/ص367
9. همان/ص366؛ نیز در سیره حلبی/ج1/ص291 رجوع کنید
10. طبری، تاریخ الامم والملوک/ج2/ص277
11. لبیب البیتونی، الرحلة الحجازیه/ص95
12. علامه امینی، ابوطالب مظلوم تاریخ/ص1
13. سیدجعفر مرتضی، الصحیح من السیرة/ج1/ص134 تا 142
14. الحجة/ص24
15. علامه امینی الغدیر/ج7/ص380؛ نهج البلاغه/ج14/ص68
16. شیخ صدوق، کمالالدین/ج1/ص174ـ 175/باب 12/ح32
17. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، چاپ بیروت/ج14/ص68
18. شرح نهج البلاغه/ج14/ص70؛ الحجة/ص17 و 15؛ اصول کافی/ص244
19. الغدیر، همان/ج7/ص392
20. دلایلی بر ایمان ابوطالب ـ شمس الله صفر لکی با مقداری تلخیص و اضافه
21. الغدیر، همان/ج7/ص395
22. از جمله این کتاب ها، فصوص الحکم ماحی الدین ابن عربی عارف نمای منحرف اهل سنت است که ابوطالب پدر امیرالمؤمنین را کافر می داند
23. الغدیر/ج7/ص330
24. طبرسی، احتجاج/ج1/ص546
25. الغدیر، همان/ج7/ص331
منبع:حوزه