۰۲ آذر ۱۴۰۳ ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۵۴ : ۱۸
عقیق:ایران پیش از ورود اسلام دارای تمدن باشکوه و عظیمی بوده است که تا به امروز برخی از آثار آن پابرجاست. اکثر ایرانیان در آن زمان، پیرو دین زرتشت بودند. اما سه دهه پس از ظهور اسلام، مردم ایران به این دین گرویدند.
یکی از سؤالاتی که برای ایرانی ها و پژوهشگران پیش می آید "نحوه ورود اسلام به ایران است"؛ اینکه ایرانی ها چگونه مسلمان شدند؟ آیا مسلمان شدن مردم ایران با زور و اجبار بوده است یا با درک مفاهیم آن؟
از سوی دیگر چون اکثریت مردم ایران پیرو مکتب اهل بیت علیهم السلام هستند سوال دیگر درباره "چرایی و چگونگی تشیع ایرانیان می باشد". از این رو در سال های اخیر نکات درست و غلط زیادی در پاسخ به این سؤال که "ایرانیان چرا شیعه شدند؟" در فضای مجازی منتشر گردیده است.
میهمان اولین گفتگو حجت الاسلام والمسلمین دکتر «حامد منتظری مقدم» عضو هیئت علمی گروه تاریخ مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) است.
بخش اول مصاحبه با استاد منتظری مقدم را در زیر بخوانید:
[استاد منتظری مقدم]
در ابتدا به صورت مختصر درباره نحوه ورود اسلام به ایران توضیح دهید. آنکه مردم اجمالاً اطلاع دارند این است که اولین دعوت ایرانیان به اسلام، جریان نامهای است که پیامبر(ص) به خسرو پرویز مینویسند و او نامه را پاره میکند و افرادی میفرستد تا پیامبر(ص) را دستگیر کنند.
ـ دکتر منتظری مقدم: بسم الله الرحمن الرحیم. ابتدا تشکر میکنم از خبرگزاری ابنا و حضرتعالی که این فرصت را در اختیار بنده قرار دادید. ان شاء الله که این بحثها مفید باشد.
درباره ورود اسلام به ایران این ذهنیت که نامه حضرت رسول(ص) آغاز آن بود، خیلی بیراه نیست. به هر حال فراخوان بسیار مهمی بود که به وسیله رسول اکرم(ص) انجام شد و متأسفانه به وسیله پادشاه ساسانی اجابت نشد. بعد از آن، اوضاع سیاسی ایران در چند دهه آخر حکومت ساسانی خیلی نابسامان بود. بر اثر جنگهای طولانی که با دولت روم داشتند و همین طور فساد و ظلم، نظام ساسانی از نظر سیاسی اوضاع نابسامانی داشت به طوری که در اواخر دوران ساسانی و قبل از یزدگرد سوم، چند زن و مرد که هر کدام حکومتهای بسیار کوتاهی دارند، به عنوان پادشاه انتخاب شدند و ایران از نظر سیاسی پیدرپی رو به ضعف رفت. اما عمده فتح ایران حدودا از نیمه دهه دوم هجری و در زمان خلافت خلیفه دوم اتفاق افتاد. البته از زمان حضرت رسول(ص) فتوحات اسلامی برای دعوت به اسلام شروع شد. تقریباً کل جزیرة العرب در زمان رسول الله(ص) فتح شد. بعد از وفات حضرت برای بسیاری از افراد و قبایلی که به ظاهر اسلام را پذیرفته بودند فرصتی نشده بود که اسلام برای آنها درست تبیین شود و با آن معارف مأنوس شوند و نگاهشان به اسلام یک نگاه قدرت سیاسی برتر بود، پس از رحلت پیامبر(ص) مرتد شدند و جنگهای ارتداد در زمان خلیفه اول روی داد. در زمان خلیفه دوم زمینه برای استمرار فتوحات فراهم شد. این فتوحات از چند جهت شکل گرفت؛ از جهت شام، شمال آفریقا و مصر فتوحاتی انجام شد و فتوحات از جهت عراق وارد قلمرو ساسانی میشد. جنگهای معروفی است؛ از جمله جنگ قادسیه که در سال 15یا 16 هجری واقع شد. قادسیه اسم یک شهرک مرزی ایران بود در حوالی کوفه (البته کوفه را بعدا تأسیس کردند). فرمانده سپاه ایران رستم فرخزاد و فرمانده سپاه اسلام سعدابیوقاص بود که چهار ماه توقف کردند، جنگ چهار روز طول کشید که با شکست سپاه ایران و کشته شدن رستم به اتمام رسید و درفش کاویانی که نشان سپاه ساسانی بود به دست مسلمانان افتاد.
بعد فتح مدائن است. مدائن همان شهر تیسفون یکی از پایتختهای ساسانی بود که هفت شهر تو در تو یا مجاور هم با حصارهای بلند بود؛ با کاخهای مهم پادشاه و رجال ساسانی. فتح مدائن پس از یک محاصره طولانی صورت گرفت.
بعد جنگ سرنوشتساز نهاوند است. نهاوند شهری است میان کرمانشاه و همدان. در این جنگ یزدگرد پادشاه ساسانی سپاه بسیار عظیمی را از شهرها و مناطق مختلف ایران فراهم کرد و از نظر قوای نظامی، ایرانیان بسیار برتر از مسلمانان بودند. فرمانده سپاه اسلام نعمانبنمقرّن در این جنگ به شهادت رسید؛ اما نهایتا جنگ با پیروزی مسلمانان به اتمام میرسد. مسلمانان نام این جنگ را که در حدود سال 20 هجری انجام شد، فتح الفتوح گذاشتند.
شاید سؤال مهم این باشد که درست است که گفتیم حکومت ساسانی دچار ضعف سیاسی شده بود اما به هر حال یک نظام بسیار قدرتمند با قوای نظامی بسیار مجهز بود؛ چطور شد که در مقابل اعراب که به لحاظ امکانات نظامی بسیار پایینتر بودند، شکست خوردند؟ گاهی در بعضی از این جنگها توان نظامی مسلمانان یک چهارم ایرانیان بود. چطور شد که مسلمانان توانستند بر آن سپاه بسیار مجهز ساسانی پیروز شوند؟ برای نمونه در یکی از نخستین جنگها در حدود سال 13 هجری که معروف به جنگ جسر (جنگ پل) است ایرانیها در آن جنگ پیروز میشوند. در این جنگ، سپاه ساسانی فیلهای قوی داشتند، فیلهای نظامی که اسبها و شترها در برابر آنها توان جنگ نداشتند، فرار میکردند و مسلمانها شکست سنگینی خوردند.
در پاسخ به این سؤال مهم باید بگوییم علت اصلی که همه مورخان و محققان در تحلیل شکست پادشاهی ساسانی از مسلمانان بر آن تأکید کردند، این است که سپاهیان ایرانی انگیزهای برای حمایت از حکومت ساسانی و دفاع و جنگ جدی با مسلمانان نداشتند و این بیانگیزگی در میان ایرانیان بسیار فراگیر و گسترده بود و علت آن هم، ظلمها و فسادهای حکومت ساسانی بود. ایرانیان در انتظار یک منجی و آیین نجاتبخش بودند که اولاً آنها را از ستم و فساد حکومت نجات بدهد و ثانیاً افکار سست و ضعیف را که در آیینهای ایران باستان با انحرافاتی که در آیین زرتشت پیش آمده و مثل اغلال و زنجیرهایی بود از میان بردارد. در واقع ایرانیان تشنه یک آیین مترقی بودند؛ ایرانیان پیوسته حقیقتجو، علمطلب و دنبال معارف مترقی بودهاند. آنان از آیین اسلام به عنوان آیین مترقی با معارف و آموزههایی که منطبق بر فطرت بود و روح تشنه ایرانی را سیراب میکرد به گرمی استقبال کردند. این آیین به آنها نوید عدالت و برابری میداد. عدالت و برابری در اولین برخوردها از سوی رزمندگان اسلام به آنها وعده داده شد؛ این برای ایرانیها بسیار خوشایند بود. به همین جهت در نبردها مقاومت جدی نمیکردند و حتی در جنگ قادسیه چهار هزار نیروی ایرانی کاملاً مجهز و ورزیده که به گروه الحمراء معروف شدند، بدون هیچ مقاومتی به مسلمانها ملحق شدند.
اینجا یک سؤال پیش میآید و آن این که در جنگ ایرانیان و اعراب، مسلمانان مهاجم بودند، آن طرف مدافع یا برعکس بود؟
دکتر منتظری مقدم: در پاسخ به این سؤال ما باید ببینیم که نگاه اسلام به فتح مناطق دیگر چیست؟ اصلا برای چه اسلام فتوحات را آغاز کرد؟ تعبیر مهاجم و مدافع تعبیر لغزندهای است. در زمان حضرت رسول(ص) در جزیرة العرب جنگهای زیادی داریم. فتوحات را نمیتوانیم به صورت صد درصدی بگوییم بدون آسیب بوده، اما جنگهای زمان رسول اکرم(ص) با رهبری نظامی و سیاسی خود ایشان انجام میشد و آن جا ما بهتر میتوانیم تصویر روشنی از فتوحات و زمینگستری اسلامی به دست بیاوریم. در دو موقعیت بسیار حساس و متفاوت در دوران حکومت پیامبر(ص) در مدینه دو گروه آمدند و از پیغمبر اکرم(ص) تقاضای مبلّغ کردند و گفتند شما مبلغانی بفرستید تا اقوام ما را به اسلام دعوت کنند ما هم جان آنها را ضمانت میکنیم. پیغمبر دهها نفر را فرستاد. یکی حادثه رجیع است، دیگری بئر مؤونه، که اینها اسم دو منطقه است. در هر دو حادثه مشرکان دهها نفر از مبلغان که از اصحاب برجسته و عالم پیامبر(ص) بودند و برای تبلیغ رفته بودند و اصلاً مهیای جنگ نبودند، را قتل عام کردند. در مجموع در برابر دعوت به اسلام موانعی وجود داشت و این موانع باید برطرف میشد. جنگهای پیامبر اکرم(ص)، یا دفاعی بوده، یعنی مشرکان حمله میکردند یا جنگهایی بوده که اساس آن، برطرف کردن موانع دعوت بوده است؛ یعنی آن جایی که مشرکان مانع میشدند برای دعوت به اسلام این موانع باید برطرف میشد تا دعوت به توحید به گوش انسانها برسد. در رأس دعوت اسلام، دعوت به توحید و عدالت بود و اینپیامها بسیار مترقی و هماهنگ با نیازهای انسانی در طول تاریخ بود. یعنی در فتوحات اسلامی نمیگفتند ما آمدیم جغرافیای اسلام را توسعه دهیم! میگفتند ما آمدیم شما را به توحید و عدالت و معارف اسلام دعوت کنیم و اگر شما برای این دعوت مانع ایجاد کنید، با شما میجنگیم. ما آمدیم مردم این سرزمین را به اسلام دعوت کنیم اگر مانعی در راه این دعوت ایجاد نکنید، مشکلی وجود ندارد اما اگر بخواهید مانع ایجاد کنید ما با شما میجنگیم. آن وقت این جا ممکن است کسی که آن اهداف عالی و آرمانهای انسانی و معارفی را در این مسیر نبیند و این گونه تعبیر کند که هجوم شده است.
البته این فتوحات در ادامه مسیر خود با مشکلات بسیار مهمی مواجه شد و یکی از عوامل اصلی گرایش ایرانیان به تشیع هم مشکلاتی بود که در همین مسیر ایجاد شد که در ادامه توضیح خواهم داد.
آیا ایرانیان با زور و اجبار مسلمان شدند؟
ـ دکتر منتظری مقدم: قطعاً پاسخ منفی است. در بین ایرانیان مسیحی و حتی یهودی هم بودند؛ البته اکثریت زرتشتی بودند و اسلام، آیین زرتشت را به اهل کتاب ملحق کرده است. اهل کتاب بنابر آیات قرآن کریم، شامل مسیحیان و یهودیان میشوند و بنا بر سنت پیامبر(ص)، زرتشتیها هم به این دو ملحق شدند. یعنی اهل کتاب شامل سه گروه است: مسیحیان، یهودیان و زرتشتیان. اهل کتاب میتوانند به آیین خودشان باقی بمانند مشروط بر این که تابعیت حکومت اسلامی را بپذیرند و پذیرش این تابعیت لازمهای داشت و آن پرداخت جزیه بود. بعضی از مناطق ایران که توسط مسلمانها فتح میشد ساکنان آن مناطق مقایسه مالی میکردند، میگفتند جزیهای که ما باید به شما بپردازیم خیلی کمتر از خراجی است که به حکومت ساسانی میپرداختیم. این نشاندهنده آن ظلم فراوانی است که به ایرانیان میشد. بنده کتابی دارم به نام «امیرالمؤمنین و مَلِک»؛ ملک (پادشاه) نماد حکومت پادشاهی است. حکومت پادشاهی به خاطر ویژگیهایی که دارد، از درون به صورت اجتنابناپذیر به ظلم و فساد منتهی میشود. پادشاهان براساس وراثت نه براساس صلاحیت و کفایت به حکومت میرسند. در بین خاندانی که به صورت موروثی میآیند پادشاهان فاسد بسیار زیاد هستند و همینها کشور را به فساد میکشانند. فساد اینها هم اشکال مختلفی داشت. واضحترین شکل آن این بود که اینها حرمسراهایی درون کاخهای خود تأسیس میکردند که به شدت پرهزینه بود. عیش و نوشهایی که داخل این حرمسراها داشتند به شدت پرهزینه بود و تأمین این هزینهها به وسیله خراجهایی بود که بر مناطق مختلف مقرر میکردند و این خراجها زمینهساز ظلم و تعدی به اموال عمومی و شخصی بود. بیشتر این باج و خراجهای هنگفت معمولاً از مناطق دور از مرکز اخذ میشد؛ چون صدای اینها به مرکز نمیرسید و ظلمها در مناطق دور مضاعف بود و مناطقی که مسلمانان در ابتدای فتوحات اسلامی به آنها وارد میشدند اینگونه بود مثلاً اهالی منطقه حیره در جنوب عراق و مناطق مجاور آن، میگفتند آن باجی که ما به حکومت ساسانی میدادیم به مراتب بیشتر از این جزیهای است که قرار است به دولت اسلامی بدهیم و اگر این جزیه را میدادند از مالیاتهای اسلامی مثل خمس و زکات و امثال اینها معاف بودند؛ در عین حال تحت حمایت دولت اسلامی قرار میگرفتند و در جاهایی که حاکمان مسلمان به ضوابط اسلامی ملتزم بودند حرکتهای بسیار ارزشمندی را شاهد هستیم. مثلاً حاکم مسلمان میگوید من از شمایی که اهل کتاباید، جزیه نمیگیرم چون نمیتوانم امنیتتان را تأمین کنم. اینها هست؛ البته نمیگویم این برخوردها شایع بوده؛ قطعاً اینها خیلی محدود بود چرا؟ چون مسیر حکومت اسلامی با یک انحراف در نهایت به بنیامیه و بنیعباس رسید که رفتار و اقدامات این حکومتها در گرایش ایرانیان به تشیع هم خیلی مؤثر بود.
پس جواب مشخص این است که مسلمانان، ایرانیان را به پذیرش اسلام مجبور نمیکردند چون گزینه دیگری پیش روی ایرانیان بود و آنها میتوانستند آن گزینه را به راحتی انتخاب کنند؛ این که نه جنگ کنند و نه مسلمان شوند اما تابع حکومت اسلامی باشند به عنوان اهل کتابهایی که حقوقشان در اسلام تعریف شده و اینها باید جزیه بدهند و در عین حال از سوی حکومت اسلامی هم امنیتشان تأمین شود.
نمونهای را عرض میکنم؛ در تاریخ یک حرکت بسیار انسانی در برخورد امیرمؤمنان علی(ع) با یکی از پیروان اهل کتاب در کوفه ثبت شده است. حضرت دیدند پیرمردی مسیحی گدایی میکند. حضرت خیلی متأثر شدند و فرمودند آن زمانی که توان کار داشت جامعه اسلامی از فعالیت او بهرهمند میشد، الان که از کار افتاده شده نباید به این وضع گرفتار شود. فرمودند برای او مقرری قرار بدهند تا به این وضع گدایی نکند. همین برخوردهای انسانی باعث میشد مردم جذب اسلام و اهلبیت(ع) شوند.
سوال بعدی درباره نحوه تشیع ایرانیان است؛ از دیدگاه حضرتعالی ایرانیها چگونه شیعه شدند؟
دکتر منتظری مقدم: برای ما ایرانیان که الان اکثر مردم ایران شیعه هستند این سؤال بسیار مهمی است که ما چرا و چطور شیعه شدیم؟ چند جا این بحث انجام شده و کتابها و مقالات خیلی خوبی در این زمینه وجود دارد. یکی از کتابهای بسیار ارزشمندی که مطالعه کل این کتاب را به خوانندگان عزیز و کسانی که این بحث را دنبال میکنند، توصیه میکنم کتاب "خدمات متقابل اسلام و ایران" تألیف استاد شهید مرتضی مطهری است. این کتاب بحثها و تحلیلهای خیلی دقیقی دربارة تشیع ایرانیان دارد. یکی از کتابهای دیگری که این بحث را دارد کتاب "تاریخ تشیع در ایران"، تألیف استاد رسول جعفریان است که آن هم بحثهای ارزشمندی دارد.
درباره مسئله تشیع ایرانیان به جز خود ما ایرانیهای شیعه که با عواطف مستحکمی این بحث را دنبال میکنیم؛ دیگران نیز علاقمندند و به آن پرداختهاند. ما هم شیعه و مسلمان هستیم و هم ایرانی؛ هم به شیعه و مسلمان بودنمان افتخار میکنیم و هم به گذشته ایران افتخار میکنیم که یک ملت باتمدنی بودیم. بعضی وقتها سؤال میکنند که ما آن گذشته پرافتخار و تمدن با عظمت را که داشتیم چرا اصلا آمدیم مسلمان شدیم؟ این سؤال، خیلی سؤال مهمی است. در پاسخ باید تأکید کنیم که ما هیچ وقت منکر عظمت تمدن ایران در گذشته نیستیم. در گذشته، ایران تمدن بسیار عظیمی داشت و این عامل افتخار است و آثار تمدنی ایران باستان هنوز هم برجاست. اما آیا ایرانیان که صاحب آن تمدن بودند دچار رکود شدند و در جا زدند؟! یعنی در همان تمدن باقی ماندند و گفتند میخواهیم در همان موقعیت و تمدن و معارف زندگی کنیم؟! قطعا این طور نیست. ایرانیان، مردمان بسیار فرهیختهای بودند که وقتی با آیینی مواجه شدند که پیامهای الهی و انسانی مترقی برای آنها داشت از آن استقبال کردند. آنها پیامهای اسلام را بسیار مترقی یافتند، یعنی دیدند اینپیامها پیشرو و پیشبرنده است. ایرانی که آن تمدن عظیم را داشت به این فرهیختگی رسیده بود که در برابر معارف مترقی بیاید همراه و همگام شود؛ نه این که در یک جمود و رکود و رخوتی بماند و بگوید میخواهم با همان افکار کهن خودم زندگی کنم.
پس افتخار ما به آن گذشته کهن در ابعاد مادی بود و در ابعاد معنوی ایرانیان اسلام را پذیرفتند و توانستند در متن اسلام به عنوان مسلمانان صادق خدمات بسیار ارزشمندی انجام دهند. خب من مسلمان شیعه ایرانی یک جور به مسئله تشیع ایرانیان نگاه میکنم. در کنار ما گروههای دیگری هم هستند که این پدیده بسیار مهم را تعقیب و تحلیل میکنند. یک گروه مستشرقان هستند و میدانیم که در بین مستشرقان، هم آدمهای با انصاف پیدا میشود که دنبال حقیقت هستند، هم آدمهایی که مغرض و مأمور نظام سلطه و استعمار و احیاناً جاسوس بودند. مستشرقین تحلیلهایی دارند. گروه دوم سنیهای متعصب هستند؛ البته سنیهای منصفی هم وجود دارند که نگاهشان به مذهب تشیع با انصاف و به دور از عناد و لجاجت است.
ما ایرانیهای شیعه یک گروه، مستشرقان یک گروه، سنیهای متعصب گروه سوم، و اما گروه چهارم ناسیونالیستهای ایرانی هستند. ناسیونالیستها و ملیگرایهای افراطی ایرانی، قبل از انقلاب در عصر پهلوی فرصتهای علمی و فرهنگی زیادی در اختیار داشتند و تحلیلهای خودشان را حتی در کتابهای درسی دانشگاهی میآوردند. بعضی از دیدگاههای اینها را استاد شهید مطهری در متن کتابشان آورده است. ما این جریان ناسیونالیست و ملیگرای افراطی ایرانی را بعد از انقلاب هم داریم که تقریباً در یک دهه اخیر شعار مکتب ایرانی را مطرح کردند و حتی گفتند: اسلام نگوییم؛ بگوییم مکتب ایرانی!
پس چهار گروه به تحلیل مسئله تشیع ایرانیان پرداختهاند. تحلیلهای اینها نقاط افتراق و تمایز آشکاری دارد و گاه در جاهایی برخی از اینها نزدیک هم میشوند.
در مجموع گروش ایرانیان به تشیع چهار تحلیل متمایز دارد. یک تحلیل این است که شیعه شدن ایرانیان یک اقدام صادقانه و آگاهانه بوده که تحلیل ما شیعههای ایرانی همین است. در برابر این تحلیل، چند دیدگاه رقیب داریم. یک دیدگاه میگوید اقدام ایرانیان زیرکانه بود. این زیرکانه تعبیری است در مقابل آن صادقانهای که ما میگوییم. اینها مدعی هستند که ایرانیان صداقت نداشتند میخواستند از اسلام انتقام بگیرند؛ لذا یک مسیر انحرافی در اسلام درست کردند. این دیدگاه متعلق به سنّیان متعصب است؛ مثلاً احمد امین در فجر الاسلام این را گفت و مرحوم کاشف الغطاء در جواب آن اصل الشیعه و اصولها را نوشت. اینها میگویند ایرانیان صداقت نداشتند با زیرکی آمد تشیع را درست کردند تا به اسلام ضربه بزنند. چرا این حرف را میزنند؟ چون شیعه را اصیل نمیدانند، به اصل شیعه نگاه منفی دارند؛ به تبع آن نگاهشان به آنهایی که به شیعه گرایش پیدا کردند منفی است. این تحلیل بسیار غیرمنصفانه است. اصل مذهب شیعه قبل از این که ایرانیان مسلمان شوند وجود داشته است. ایرانیان هم که مسلمان شدند مدتها در خدمت مذهب خلفا بودند. صحاح سته اهل سنت را یعنی کتابهای حدیثی ششگانهای را که اهل سنت معتقدند همهاش درست است، ایرانیان نوشتهاند؛ البته ایران به معنای وسیع آن. در رأس این صحاح ششگانه دو کتاب صحیح بخاری و صحیح مسلم از همه معتبرتر است. بخاری اهل بخارا و مسلم اهل نیشابور بود. ایرانیان همان طوری که بعد از گروش به تشیع، در تشیع خدمات ارزشمندی انجام دادند، قبل از آن و همزمان با آن به تسنن خدمات بزرگی داشتند. پس این تحلیل، تحلیل غیرمنصفانهای است و برمیگردد به همان نگاه منفی به اصل تشیع.
البته این تحلیل اهلسنت متعصب، در بعضی از حرفهای ناسیونالیستهای ایرانی هم وجود دارد. ناسیونالیستها چون با مذهب تشیع و با اصل اسلام همگام و همراه نیستند، میگویند ایرانیها خیلی زیرک بودند آمدند و با یک زرنگی خاصی مذهبی درست کردند و اسلام را عوض کردند. این حرفی که اینها میزنند در همین تحلیل قرار میگیرد.
تحلیل دیگر این است که میگویند اقدام ایرانیان صادقانه بود اما تحلیلشان تقریباً تحلیلی است که آگاهانه بودن گروش ایرانیان را به تشیع نفی میکند. ما در تحلیل خودمان معتقدیم گروش ایرانیان به تشیع، هم صادقانه است و هم بر اساس یک انتخاب آگاهانه و هوشمندانه است؛ اما در تحلیل دوم میگوید صادقانه است یعنی قصد تخریب اسلام و قصد انتقام را نداشتند، اما چطور شد که شیعه شدند؟ به این علت بود که ایرانیان دیدند چیزهایی در آیینهای کهن خودشان است که در تشیع هم وجود دارد. گفتند خب؛ همین، خوب است. باور و اعتقادی که استمرار همان آیین کهن ماست خوب است و این را قبول میکنیم.
در آیین کهن ایرانی چه بود؟ در آیین کهن ایرانی این بود که پادشاهان را مقدس میدانستند و میگفتند پادشاه دارای فرّه ایزدی است. یعنی خداوند نگاه لطفآمیز و عنایت ویژهای کرده و شخصی را به پادشاهی برگزیده است و پادشاه مشمول لطف ویژه خدایی است. گفتند این در تشیع هم وجود دارد. شیعیان ائمه(ع) را منتخب از جانب خدا میدانند. پس ایرانیان گفتند ما این مسیر را انتخاب میکنیم چون با گذشته خودمان همسو است. این تحلیل حتی این ظرفیت را دارد که انتخاب را هم بگیرد؛ یعنی یک مسیر ناآگاهانه و ناخواسته را نشان بدهد و اینکه از روی میل عمیق نبوده و از روی قهر و اجبار و التزام و ناخواستگی بوده است. این را هم مستشرقان گفتند، هم ناسیونالیستهای ایرانی و حتی اهل سنت این حرف را دارند.
من ابتدا این نکته و شباهت را تحلیل کنم: این قداست فرمانروا را ما به شکل بسیار شدید در خلافت بنیامیه و بنیعباس داریم. درست است که در ابتدای مسیر خلافت، اهلسنت گفتند که انتخاب خلیفه به دست مردم یا به دست شورا و یا به دست اهل حل و عقد است؛ اما بعداً در دوره بنیامیه و بنیعباس، خلیفه میگوید من خلیفة الله هستم. اتفاقاً در همین دورههاست که ایرانیان آرام آرام شیعه میشوند. از دهه هشتاد هجری در دوره بنی امیه، اشعریها از کوفه به قم میآیند و هسته اولیه یک اجتماع و به تعبیری دولتشهر شیعی در ایران را بنا میگذارند. از اواخر قرن اول بهتدریج گروش ایرانیان به تشیع شکل میگیرد. در همین دورهها خلفای بنیامیه اعلام میکنند که ما خلیفة الله هستیم. حتی مغلطه میکنند و میگویند خلیفة الله یعنی جانشین خدا و رسول الله یعنی فرستاده خدا. فرستاده مهمتر است یا جانشین؟! گفتند جانشین مهمتر است؛ پس این خلیفه اموی مقامش -العیاذ بالله- بالاتر از رسول الله است! ببینید قدسیسازی خلافت تا کجا پیش رفت. من نمونههای متعددی را در کتاب «امیرالمؤمنین و ملک» آوردهام که این نگاه قدسی به خلافت در دوره بنیامیه و در دوره بنیعباس بسیار شدید بود. این دقیقاً همان فره ایزدی است که در ساسانیان بود. حتی حدیث جعل کردند و به پیغمبر نسبت دادند که خدای متعال اگر بخواهد آفریدهای را برای خلافت بیافریند با دست راستش پیشانی او را مسح میکند. صریحاً به خلیفه لقب «ظل الله» دادند. در یک تعبیر بسیار اغراقآمیز سرودی وجود دارد که میگوید اگر حرام نبود درباره خلیفه میگفتم جل جلاله! پس اینکه شیعه ائمه(ع) را مقدس میداند این در خلافت اموی و عباسی هم هست. شدیدتر هم وجود دارد. البته در اعتقاد شیعه، ائمه(ع) بندگان خدا هستند و به جهت کمال بندگی به این قداست رسیدهاند در حالی که خلفا با شکوه ملوکانه در نگاه عوام، مقدس هستند و این یک تفاوت بنیادین است. در تشیع و در اسلام اصیل، قداست پیامبر(ص) و قداست امام به جهت این است که در مسیر بندگی خدا پیش رفته است: «اشهد أنّ محمداً عبده و رسوله»: اول عبد است و بعد رسول. خب این تفاوت بنیادین و بزرگی است با آن تفکر کهن ساسانی که میگفت پادشاه بدون این که بندگی خدا کند چون صاحب قدرت و شکوه است مقدس و دارای فره ایزدی است. قطعا اگر بتوان مشابهی را برای قداست پادشاهان ساسانی در میان مسلمانان پیدا کرد، آن مشابه، خلفای اموی و عباسی هستند؛ نه امامان شیعه.
بحث دیگری هم که خیلی مطرح است بحث مادر امام سجاد(ع) است.
آنچه در ادامه می آید بخش دوم مصاحبه با استاد منتظری مقدم است: