۰۴ آذر ۱۴۰۳ ۲۳ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۵۸ : ۰۰
زير پايش خدا غزل مي ريخت / غزلي را كه از ازل مي ريخت
آن امامي كه تا سحر امشب / روي لب هاي من غزل مي ريخت
شب شعر مرا چه شيرين كرد / بين هر واژه اي عسل مي ريخت
آن كه در جيب كودكان يتيم / قمر و زهره و زحل مي ريخت
آن كريمي كه در پياله دست / هرچه مي ريخت لم يزل مي ريخت
از هر آن كوچه اي كه رد مي شد / حسن يوسف در آن محل مي ريخت
تيغ خشمش ولي به وقت نبرد / رنگ از چهره اجل مي ريخت
شتر سرخ را به خون غلتاند / لرزه بر لشگر جمل مي ريخت
آن امامي كه روز عاشورا / از لب قاسمش عسل مي ريخت