عقیق به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت منتشر می کند

اشعار ولادت امام جواد الائمه (ع)

به مناسبت فرا رسیدن سالروز ولادت امام جواد (ع) عقیق تعدادی از اشعار آیینی را به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت منتشر می کند
سرویس شعر عقیق : به مناسبت فرا رسیدن سالروز ولادت امام جواد (ع) عقیق تعدادی از اشعار آیینی را به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت منتشر می کند:

سید حمید رضا برقعی:

با حضورت ستاره‌ها گفتند
نور در خانۀ امام رضاست
کهکشان‌ها شبیه تسبیحی
دستِ دُردانۀ امام رضاست

مثل باران همیشه دستانت
رزق و روزی برای مردم داشت
برکت در مدینه بود از بس
چهره‌ات رنگ و بوی گندم داشت

زیر پایت همیشه جاری بود
موج در موج دشتی از دریا
به خدا با خداتر از موسی
بی‌عصا می‌گذشتی از دریا

با خداوند هم‌کلام شدی
علت بُهت خاص و عام شدی
«کودکی‌هایتان بزرگی بود»
در همان کودکی امام شدی

رزق و روزی شعر دست شماست
تا نفس هست زیر دِیْن توایم
تا جهان هست و تا نفس باقی‌ست
ما فقط محو کاظمین توایم

من به لطف نگاهت ای باران
سوی مشهد زیاد می‌آیم
دست بر روی سینه هربار از
سمت باب الجواد می‌آیم

محمد بیابانی:

عشق گاهی در جدایی گاه در پیوندهاست
عشق گاهی لذت اشکی پس از لبخندهاست
عشق گاهی یک اجابت نزد حاجتمندهاست
عشق گاهی بین باباها و تک فرزندهاست

عشق می آید که بعد از شب سحر پیدا شود
عشق گاهی می رسد تا یک نفر بابا شود

یک نفر امّا دو عالم بنده ی سلطانی اش
بنده نه ، قربانی قربانی قربانی اش
مهربانی که تمام مهربانان فانی اش
دعوتند امشب همه افلاک در مهمانی اش

با حضور انبیاء و اولیاء و ابر و باد
آدرس : مشهد ؛ حرم ؛ پشت درِ باب الجواد

عرشیان هستند در مهمان سرای حضرتی
در صف خدمت گذاری با غذای حضرتی
آب سقا خانه جام کاسه های حضرتی
بعد از آن هم شاعرانند و ردای حضرتی

جبرئیل از میهمانان میزبانی می کند
بعد دعبل میرسد اُرجوزه خوانی می کند

ای زمین از عرش بر فرش آسمانت را ببین
ای پرستوی مهاجر آشیانت را ببین
ای دل غمگین امام شادمانت را ببین
امشب ای سلطان ولیعهد جوانت را ببین

ای امام مهربان باب المرادت آمده
میوه ی قلبت دل آرامت جوادت آمده

مزد چل سال انتظار و چل شب احیای سحر
میشود طفلی که از او نیست طفلی خوب تر
سیب سرخ احمد است و باز هم داده ثمر
کوثری دیگر عطا کرده به قرآن این پسر

کوثر و یاس است جاری در رگ و در خون تو
مردمان ری فدای روی گندمگون تو

سبط موسی هستی و کار مسیحا میکنی
مثل عیسایی که در گهواره لب وا میکنی
با عصایت معجزه مانند موسی میکنی
دیده ی کور منافق را تو بینا میکنی

بر حقیری بنی عباس دامن میزنی
پور اکثم را به تیغ عِلم گردن میزنی

آن خدایی که به تقدیرم گدایی را نوشت
در مرام نام تو مشکل گشایی را نوشت
ذیل اوصاف تو در بخشش خدایی را نوشت
مهربانی علی موسی الرضایی را نوشت

در میان تیرگی ها آفتاب من شدی
تو قسم های همیشه مستجاب من شدی

چون به سائل میدهی از هرچه بهتر،بیشتر
میخورد باب المراد خانه ات در ، بیشتر
گرچه نام تو شده حاجت بر آور بیشتر
لیک حساس است بابایت به مادر بیشتر

پس قسم خوردیم بعد از تو به حق فاطمه
تا که امضا گردد امشب کربلای ما همه

سید رضا موید:

شمیم عشق می‌رسد دوباره بر مشام ما
نسیم رحمت خدا وزد به خاص و عام ما
مگر بهشت آرزو گشوده شد به نام ما
مگر خدای خواسته جهان شود به کام ما

که بهر دل‌شکستگان در امید باز شد
هزار قفل غم ببین که بی‌کلید باز شد...
 
شمس ضحی که می‌دمد ماه ز هر نظاره‌اش
بود طلوع این قمر تجلّی دوباره‌اش
تا که نگاه می‌کند بر رُخ ماه‌پاره‌اش
غرق ستاره می‌شود کنار گاهواره‌اش

نهم امام را به‌ بر، امام هشتم آورد
بضعۀ دوم نبی، کوثر دوم آورد
 
خوی و خصال مصطفی، علم و کمال مرتضی
شرم و حیای فاطمه، حُسن و جمال مجتبی
زُهد امام چارمین، عزم شهید کربلا
حکمت باقرُ الحِکَم، دانش صادقُ الوَرا

کَظم امام کاظم و صبر رضا در او بُوَد
وجود او به ملک جان، کمال آرزو بود...
 
ای به سریر عصمت از بعد رضا قدم زده
به هشت سالگی دم از امامت اُمَم زده
به قله‌های مکرمت، کرامتت علم زده
اساس واقفیّه را ظهور تو به هم زده

تویی که شد ز نور تو طلوع صاحب الزمان
پُر برکت‌ترین کسی که آمده‌ست در جهان
 
فروغ بزم قدسیان، چراغ آسمان تویی
مُدوّر زمین تویی مُدبّر زمان تویی
خدای را امین تویی جهات را امان تویی
تجسم یقین تویی فراتر از گمان تویی

تو وارث پیمبری شافع روز محشری
قسم به کوثر خدا خیر کثیر کوثری...


غلامرضا سازگار:


ای قمر شمس ولایت جواد

ای گهر بحر عنایت جواد

حجّت حق باب مراد همه

نجل علی دسته گل فاطمه

بر همه خوبان جهان سروری

محمّد (ص) استّی و علی پروری

چشم رضا از همه سو سوی تو

ماه رجب شیفته روی تو

روی دل آرای تو بدر رجب

لیله میلاد تو قدر رجب

جود به خاک درت آرد سجود

بسته به جود تو تمام وجود

صورت تو باغ و بهار رضا

تویی همه دار و ندار رضا

حسن تو مرآت خداوند تو

بهشت بابا گل لبخند تو

بی خردان طعنه دیگر زدند

بر پدرت تهمت ابتر زدند

ولادت تو کوثری دگر بود

روشنی چشم و دل پدر بود

نور شد و نور شد و نور شد

چشم همه تیره دلان کور شد

سمند علم و معرفت رام تو

گره گشای عالمی نام تو

عطر ریاحین جنان خاک تو

روح رضا در بدن پاک تو

باب تولاّی تو باب خدا

مصحف روی تو کتاب خدا

عقل نهالی ز دبستان تو

علم گلی رسته ز بستان تو

بین امامان ز عطای زیاد

تویی ملقّب به امام جواد

جز تو که حرز مادر خویش را

به قاتل پدر نماید عطا

شبی که مأمون ستمکار مست

برد به قتل تو به شمشیر دست

در دل تاریک شب ای جان پاک

کرد تن پاک تو را چاک چاک

صبح که آن بی خرد آمد به هوش

گشت سراپا همه سوز و خروش

گفت مرا قتل رضا بس نبود

کشتن نجل مرتضی بس نبود

چگونه من در نظر خاص و عام

شهره شوم به قاتل دو امام

قاصد مأمون به تحیّر شتافت

در بدن پاک تو زخمی نیافت

کرد سراپا به وجودت نظر

دید ز گل خوب تری خوبتر

از رخ مأمون عرق شرم ریخت

زمام اقتدارش از هم گسیخت

از پی دیدار تو بشتافت باز

گفت که ای مهر سپهر حجاز

جسم تو شد به تیغ من چاک چاک

از چه کنون سالمی ای جان پاک

گفتی از دعای زهراست این

معجر حرز مادر ماست این

مرا خدای داورم حفظ کرد

به یمن حرز مادرم حفظ کرد

شد خجل از کار خود آن رو سیاه

گشت به پیش کرمت عذر خواه

عفو از آن جرم و خطا کردیش

خواست دعا را تو عطا کردیش

جود خداییت چه ها می کند

پیش خطا لطف و عطا می کند

ای به فدای تو و جودت جواد

جود وجودش ز وجودت جواد

تو دست جود خالق اکبری

جواد اهلبیت پیغمبری

بحر نمی از کرمت یا جواد

جود گدای حرمت یا جواد

روی تو شمس الشّرف اهلبیت

ای دُر ناب صدف اهلبیت

کودک نه ساله بدی کز کمال

دادی پاسخ به هزاران سؤال

زاده اکثم ز دُر افشانیت

گشت یکی طفل دبستانیت

مانده زهر قیل و زهر قال بود

گویی از آغاز کر و لال بود

لکنت نطقش به لب افتاده بود

گویی طفلی عقب افتاده بود

از کف مأمون چو رها گشت باز

ماهیکی گرفت و برگشت باز

تا ببرد ره به کمال تو بیش

ماهی را فشرد در دست خویش

گفت که ای نور دل بوالحسن

فاش بگو چیست کف دست من

پاسخ تو دوباره اعجاز کرد

پرده ز اسرار دگر باز کرد

قصّه تبخیر و هوا و شکار

گشت ز دُرج سخنت آشکار

حلم ز رفتار شما حلم شد

علم ز گفتار شما علم شد

معادن حکمت حق شمایید

مساکن رحمت حق شمایید

شما همان ائمه الدّعایید

مشاعل انوار الهدایید

جلالت خدا نشان شماست

آیه ی تطهیر به شان شماست

کلامتان نور است و رحمت است

معجزه و موعظه و حکمت است

ارث نبّوت رسول از شماست

مجد و کرامت بتول از شماست

طاعت مقبول? حق شمایید

رحمت موصول? حق شمایید

شما امامان همگی جوادید

باب نجات و قبله ی مرادید

قرآن یکدم از شما جدا نیست

هر آنکه بی شماست با  خدا نیست

«میثم» را بر درتان التجاست

امید او به مَن اتاکُم نَجاست


ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
مطالب مرتبط
پنجره
تازه ها
پربحث ها
پرطرفدارترین عناوین