۰۲ آذر ۱۴۰۳ ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۳۹ : ۱۱
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
به قلم: محمدباقر سلطانآبادی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بایدهای مدیریت
مدیریت، هنر علمی با بهره گیری از همه توانمندیهای مادی و انسانی برای تحقق اهداف مشخص است. بنابراین، مدیر میبایست دارای توانمندیهای ویژهای باشد که شامل علم و تخصص در مسئولیت مشخص، روان شناسی اجتماعی، شناخت نقاط قوت و ضعف، روابط عمومی و ارتباط گیری، مدیریت زمان و مانند آنها است. مدیریت مهارتی است که تعهد و تخصص و نیز علم وعمل را در خود جمع کرده است. بنابراین، هر کسی صلاحیت احراز مناصب مدیریتی را نداشته و نمیتواند در این جایگاه قرار گیرد. شخص آگاه از ناتوانی خود در مدیریت جهادی به مفهوم پیش گفته، باید از کار مدیریتی کنارهگیری کند هر چند که دیگران او را در این منصب گذاشته باشند؛ زیرا چنین مدیریت ناکارآمد، به شخص و سازمان و اداره مربوط و اهداف آن ضربه میزند و به جای آنکه در خدمت اهداف و فلسفه آفرینش باشد، در خدمت شیطان و اهداف شیطانی خواهد بود؛ چنین شخصی در حقیقت خود شیطان انسانی است که مستکبرانه همچون ابلیس بر جایگاهی تکیه زده که لیاقت و صلاحیت حضور در آن منصب را ندارد.
خدا درباره رفتار استکباری ابلیس و
درخواست منصب خلافت الهی در حالی که صلاحیتی برای آن نداشته به این نکته
توجه میدهد که هر منصبی از جمله خلافت و مدیریت نیازمند صلاحیتهای عام و
خاصی است که باید احراز شود. البته برخی ممکن است مدعی داشتن صلاحیتها
باشند، ولی این صلاحیتها باید احراز شود و به صرف گفتن کسی یا تایید
دیگرانی که صلاحیت احراز صلاحیت را ندارند، نمیتوان فردی را در منصبی قرار
داد.
از نظر قرآن، ابلیس مدعی منصب مدیریتی خلافت الهی است و برای
اثبات ادعای خویش حتی به توانمندیها و صلاحیتهای خویش از جمله آفرینش از
آتش به جای گل اشاره میکند و آن را ملاک صلاحیتهای احراز منصب میداند،
در
حالی که آنچه از نظر او معیار است، از نظر خدا و حقیقت نمیتواند ملاک انتخاب و صلاحیت باشد؛ زیرا در منصب خلافت الهی آنچه باید احراز شود، خدایی بودن است که با تحقق همه اسماء و صفات در شخصی، شدنی و دست یافتنی است(بقره، آیات 30 و 31)؛ در حالی که ابلیس تنها صلاحیت ظاهری را مبنا و ملاک قرار داده و بر اساس آن خواهان منصب خلافت میشود.(اعراف، آیه 12؛ ص، آیه 76)
با نگاهی دقیق به آموزههای وحیانی و تبیین چرایی و چگونگی چنین درخواستی از سوی ابلیس میتوان به این نتیجه رسید که ابلیس گرفتار کبر و خودبرتربینی است که او را به وادار به رفتارهای اجتماعی مستکبرانه میکند. این گونه است که نه تنها خود را شایسته منصب مدیریت خلافت الهی میداند، بلکه حاضر نمیشود به فرمان الهی گردن نهد و مدیریت خلافتی انسان دارای صلاحیت را بپذیرد و بر انسان سجده اطاعت و فرمانبرداری کند (بقره، آیه 34)؛ این در حالی است که دیگر مدعیان مدیریت خلافتی از فرشتگان با آگاهی از چرایی و علت خلافت انسان، تن به فرمانبرداری میدهند و سجده اطاعت به جا میآورند.(بقره، آیات 30 تا 34)
از نظر قرآن، نه تنها لازم است در مسائل و امور مهم مدیرانی با صلاحیت بهکارگرفته شوند، بلکه حتی در مدیریت خرد اقتصاد خانواده نیز باید کسانی بهکار گرفته شوند که صلاحیتها و شایستگیهای آنان احراز شده باشد.(نساء، آیات 5 و 6) البته خدا در این آیه از مردمان میخواهد برای دستیابی به مدیریتهای شایسته و دارای صلاحیت، بسترها و لوازم آن فراهم آید و اشخاص برای مدیریت، آموزش داده شده و تربیت شوند. از آنجا که تحقق شرایط مدیریت در هر سطح و درجهای نیاز به کسب مهارتهای علمی و عملی دارد، باید با اجرای دورههای تربیتی کوتاه یا بلندمدت، این صلاحیتها ایجاد شود. از نظر قرآن، با آزمونهای گوناگون علمی و عملی میتوان از صلاحیتهای باطنی و غیرظاهر اشخاص نیز آگاه شد؛ زیرا برخی از امور باطنی جز در مقام عمل ظاهرنمیشود. بنابراین لازم است تا با تکرار کارها و آزمونها، از صلاحیت یا عدم صلاحیت افراد برای مدیریت آگاه شد و آن را احراز کرد. خدا با تاکید بر جایگاه اقتصاد برای اجتماع کوچک و بزرگ، خواهان آزمونهایی برای تعلیم و تربیت و نیز احراز صلاحیت میشود و میفرماید: يتيمان را بيازماييد تا وقتى به سن زناشويى برسند. پس اگر در ايشان رشد فكرى يافتيد اموالشان را به آنان رد كنيد.(نساء، آیه 6)
هر چند این آیه درباره یتیمان است، اما اختصاص به آنها ندارد، بلکه هر کسی که مسئولیت و مدیریت اقتصادی را به عهده میگیرد باید صلاحیتهایش درباره آن احراز شود. تاکید آیه بر واژه «انس» به این معنا است که شخص باید با کاری انس گیرد. این نیز جز با تکرار شدنی نیست.
به هر حال، برای تعلیم و تربیت افراد برای کسب صلاحیتهای مدیریتی لازم است تا دورههای آموزشی و آزمایشی با تکرار انجام شود تا شخص برای انجام مسئولیت مدیریتی آماده شود. احراز صلاحیت نیز باید با تکرار انجام شود و به یک آزمون بسنده نشود؛ زیرا انس به این معنا است که یقین شود چنین فردی صلاحیت مسئولیت مدیریتی را دارا است.
شاخصهای مدیریت
1. اهلیت: کسانی که اهلیت کاری را دارند باید عهدهدار مدیریت شوند. (نساء، آیه 58)همچنانکه بر دیگران است تا مدیریت را به کسانی سپارند که اهلیت آن را دارند. از همین رو خدا میفرماید: إِنَّ اللهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا؛ براستی خدا فرمان میدهد تا امانات را به اهل آن سپارید.(همان) شکی نیست که یکی از مهمترین امانتهایی که باید به اهل آن سپرده شود، همان مدیریت است. در این آیه همچنین بیان شده است که مدیران شایسته و دارای صلاحیت باید بر اساس عدالت مدیریتی کنند تا هر چیزی در جای مناسب قرار گرفته و حق هر صاحب حقی این گونه ادا شود و حق کسی تضییع و تباه نشود. همچنین اگر لازم است تا مدیریت به اهلش سپرده شود، باید اهل آن از پذیرش مسئولیت فرار نکنند و حتی آن را بخواهند؛ از همین رو در آیات قرآن درخواست مدیریّت جامعه ، از سوی افراد دارای صلاحیت و اهل آن، امرى پسندیده دانسته شده است(فرقان، آیه 74) و جایز است افراد از مسئولان بخواهند تا آنان را در کارهایی که صلاحیت آن را دارند، به کار گیرند؛ چنانکه حضرت یوسف(ع) چنین درخواستی را از شاه مصر میکند.(یوسف، آیه 55)
2. امانت: هر کاری از جمله کارهای مدیریتی امانتی در دست مردمان است. بنابراین، لازم است تا در آن خیانت نورزند و بر خلاف اهداف مشخص مدیریتی عمل و رفتاری نداشته باشند. شاید بتوان گفت امانت در کنار عدالت و صداقت و وفاداری مهمترین ویژگیهایی است که هر مدیری باید داشته باشد. این امر تنها در مسائل مالی صدق نمیکند(یوسف، آیه 55)، بلکه در هر امر مدیریتی دیگر نیز جاری است. به عنوان نمونه در انتقال تخت ملکه سبا(نمل، آیه 39) و دامداری و چوپانی(قصص، آیه 26) همانند دیگر کارها لازم است تا امانتداری شخص احراز شود.
3. بهرهگیری از امکانات: مدیریت باید توانایی بهرهگیری از همه امکانات مادی و معنوی را دارا باشد.(کهف، آیات 83 و 84) به طور طبیعی دیگران نیز باید برای مدیریت امکانات لازم را فراهم آورند تا مدیر بتواند با بهرهگیری از آنها به اهداف مشخص و معین دست یابد. به هر حال، هنر بهرهگیری از امکانات از مهمترین ویژگیهای یک مدیر است.
4. ایمان: مهمترین شاخص در مدیریت اسلامی، ایمان است؛ زیرا کسی که ایمان ندارد نمیتواند در مقام مدیریتی قرار گیرد. از نظر قرآن، مدیریت از مصادیق ولایت است که اختصاص به خدا و متألهانی دارد که مظهر ولایت او هستند. بر این اساس، نمیتوان کافر و مشرک را به مدیریت اجتماع اسلامی نصب کرد. قرآن بصراحت بر اختصاص سرپرستى و مدیریّت در جامعه اسلامى به مؤمنان تاکید داشته و اجازه نمیدهد تا مشرک و کافر بر چنین جایگاهی تکیه زند(آل عمران، آیه 28)؛ زیرا واژه «اولياء» در آیه جمع «ولىّ» است؛ و ولىّ از ولايت به معناى مالك و صاحب تدبير امر چيز يا شخصى است. (الميزان، ج 3، ص 151)
5. فضیلت: شخصی که عهدهدار مدیریت میشود، باید دارای فضایلی باشد که او را از دیگران برتر میکند؛ چنانکه مدیریت خلافت الهی برای صلاحیتهایی است که برای آدم فراهم شده است، هر چند ممکن است این صلاحیتها، غیراکتسابی و از فضل الهی باشد. از نظر قرآن، برای آنکه اهداف و حکمتهای الهی در آفرینش تحقق یابد، به طور طبیعی فضیلتهایی به برخی از موجودات یا افراد داده شده که آنان را در مقام مدیریت خلافتی یا مانند آن قرار میدهد. بر همین اساس، به سبب فضیلت انسان بر دیگر موجودات حتی ابلیس جنی ، انسان دارای صلاحیت خلافت شد.(بقره، آیات 30 و 31) همچنین خدا مردان را بر زنان فضیلت بخشید تا مدیریت خانواده را به عهده گیرند(نساء، آیه 34)؛ چنانکه خدا برخی از انسانها را فضیلت بخشید تا بر مردمان مدیریت پیامبری داشته باشند یا حتی در خود پیامبران برخی دارای فضیلتی بیشتر هستند که آنان به عنوان اولوا العزم و صاحبان شریعت، مقدم بر دیگر پیامبران میشوند.(بقره، آیه 253؛ اسراء، آیه 21؛ زخرف، آیه 32)
6. علم و تخصص: همان طوری که ایمان به عنوان تعهد اخلاقی نسبت به امانت الهی از جمله شروط مدیریت مطرح است، لازم است تا شخص دارای تخصص وعلم مرتبط با مدیریت خود باشد.(یوسف، آیه 55؛ بقره، آیه 247)
7. قوت و توانایی جسمی: از نظر قرآن، توانایی جسمی باید در شخص فراهم باشد تا بتواند به مسئولیت مدیریتی خویش بپردازد.(قصص، آیه 26؛ نمل، آیه 39؛ بقره، آیه 247)
8. توکل بر خدا: از نظر آموزههای وحیانی، این خدا است که هر کاری را پیش میبرد؛ زیرا توحید فعل اقتضا دارد که کاری بیرون از دایره حکومت الهی انجام نشود. بنابراین، توفیق هر کاری با توکل است. اگر کسی عزم بر کاری دارد باید از خدا بخواهد تا به عنوان وکیل، آن را تحقق بخشد؛ زیرا اقدام کاری او چیزی جز گام کوچک در به کارگیری اسباب نیست. تاثیرگذاری اسباب تنها به دست خدا است.(فاطر، آیه 2؛ آل عمران، آیه 159)
9. مشورت: از دیگر ویژگیهای مدیر، مشورت پذیری و استفاده از عقول دیگران است. بنابراین، در هر کار مدیریتی باید مشورت به عنوان یک ابزار درک و فهم علمی مورد توجه باشد؛ زیرا از این طریق است که میتوان از دانش و تجربیات علمی و عملی دیگران بهره برد.(آل عمران، آیه 159؛ نمل، آیه 32)
10. قاطعیت: مشورت، لازمه کارهای مدیریتی است، اما این مشورت باید با قاطعیت آمیخته شود و شخص، شجاعت، آن را داشته باشد که بر اساس آنچه یقین کرده عمل کند. در حقیقت مدیر است که حکم نهایی را با قاطعیت صادر میکند.(آل عمران، آیه 159)
مدیریت جهادی، لازمه مدیریت ولایی
از نظر آموزههای قرآن، مدیریت ولایی لازمه اجتماع انسانی است؛ زیرا در مدیریت اجتماعی، مردم جان و مال و عرض خویش را در اختیار مدیر قرار میدهند و اوست که تصمیمهای کلان و جزیی را در این موارد اتخاذ میکند. بنابراین، کسی جز انسانهای خدایی شده حق ندارند ولایت عمومی اجتماع را به دست گیرند؛ زیرا تصرف در جان و مال و عرض مردم تنها حق خدایی است که آفریدگار و پروردگار و مالک انسان است.(شوری، آیات 9 و 28) پس از خدا پیامبران از جمله پیامبر(ص) است که در مقام ولایت از اولویت برخوردارند.(احزاب، آیه 6؛ نساء، آیه 59) پس از ایشان ولایت از آن معصومان است که خدا بهاشکال گوناگون در آیات قرآن بیان کرده است.(همان؛ مائده، آیه 55)
از نظر قرآن، اصل رهبرى و مدیریّت اجتماعى و نیاز جامعه به آن، امرى پذیرفته شده و مسلّم است(نور، آیه 62؛ ص، آیه 20)؛ اما این مدیریت لوازمی دارد که مهمترین آن مدیریتی است که ما از آن به مدیریت جهادی با ویژگیهای پیش گفته یاد میکنیم. در این مدیریت شجاعت و استقامت در تصمیم و اجرا شرط است؛ همچنین قاطعیت و انجام به هنگام ،لازمه چنین مدیریتی است.
اگر مدیر احساس میکند به تنهایی از عهده مسئولیت بر نمیآید و دیگران نیز شایستگی و صلاحیت مدیریتی را ندارند، خود باید عهدهدار مسئولیت شده و دیگرانی را به عنوان کمککار به کار گیرد تا کارها بر اساس معیارهای مدیریتی انجام شود. تقویت نقاط قوت و کاهش نقاط ضعف با بهرهگیری از منابع انسانی و مالی لازم است.(طه، آیات 24 تا32)
در مدیریت جهادی، نه تنها از هر گونه فساد و تباهی خبری نیست، بلکه تلاش بر آن است تا همه امور اصلاح شود و فسادها با اصلاحات در مسیر سازندگی قرار گیرد. پس در مدیریت جهادی، اصلاح گرایی و اصلاحطلبی به معنای قرآنی آن عنصر اساسی است.(اعراف، آیه 142) تاکید بر قرآنی بودن اصلاحطلبی از آن روست که برخی مدعی اصلاحطلبی هستند در حالی خود مهمترین عامل افساد در زمین میباشند.(بقره، آیات 11 تا 12)
مدیریتی که مفسدانه عمل میکند، نه تنها
ناکارآمد است، بلکه مدیریتی ناسالم است که ظلم و ستم را در اجتماع گسترش
میدهد و به جای اصلاح امور به افساد آن میپردازد. اگر اجتماع، افراد صالح
و مصلح را برای مدیریت انتخاب نکند، به طور طبیعی گرفتار طاغوت و افرادی
خواهد شد که صلاحیت مدیریت و ولایت را ندارند.(انعام، آیه 29) به سخن دیگر،
اگر افراد دارای صلاحیت برای مسئولیت و مدیریت جهادی از سوی مردم انتخاب،
حمایت یا تشویق نشوند، به جای آنان افرادی قرار میگیرند که ظالم و ناسالم و
فاسد هستند. چنین افراد ظالم، بستری برای حاکمیت و مدیریت مفسدان و ظالمان
فراهم میآورند(همان)؛ زیرا بنا بر قول برخى مفسّران، مقصود از «نولّى بعض
الظّالمين بعضاً» والى و حاكم قرار دادن ظالمان بر ظالمان است و مقصود از
ظلم نيز مىتواند هر نوع ظلم باشد. (تفسير التحريروالتنوير، ج 5، جزء 8 ، ص
74)
منبع:ابنا