۰۲ آذر ۱۴۰۳ ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۲۸ : ۱۲
بسْم الله الرحمن الرحيم
« أُولَٰئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ ... . سوره انعام ، آیه 90 »
آنان کسانی بودند که خداوند هدایتشان فرمود ، پس به هدایت آنان اقتدا کن !
در سحرگاه یکشنبه 27 دی ماه 1324 در یک شب سرد زمستانی چهار جوخه ی اعدام در میدان بزرگ یک پادگان نظامی در تهران بر پا شد و شهید بزرگوار سید مجتبی نواب صفوی و سه تن از همرزمان و یارانش یعنی خلیل طهماسبی ، سید محمد واحدی و مظفر ذوالقدر مظلومانه اعدام شدند و خون پاکشان به زمین ریخته شد .
شهید نواب صفوی عمری کوتاه اما بسیار با کیفیت و پر بار داشت ، او در سال 1303 شمسی به دنیا آمد و سی و یک سال بعد به فیض شهادت رسید .
نواب صفوی در مدت چهار سالی که در حوزه علمیه نجف اشرف بود از محضر مرحوم آیت الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی مرجع اعلای وقت و همچنین علامه امینی صاحب کتاب گرانقدر «الغدیر» کسب فیض نمود .
او طلبه جوان و پرشوری بود که پیوسته در فکر عظمت اسلام و تشیع بود و معتقد به تشکیل حکومت اسلامی بود و برای همین منظور جمعیتی به نام فدائیان اسلام را تاسیس کرد .
شهید نواب صفوی روحیهای جهادی داشت و برای امر به معروف و نهی از منکر و مبارزه با طاغوت سر از پا نمیشناخت ، او با اینکه یک طلبهی جوان بود ، ولی از صلابت و ابهتی برخوردار بود که دشمنان پیوسته از او در هراس بودند .
شاه در سال 1332 برای به کنترل در آوردن نواب صفوی پیشنهاد تولیت آستان قدس رضوی را به او داد ولی نواب باض شنیدن این پیشنهاد به امام جمعه منصوب شاه گفت : شما مکلف هستید که اینکه به شما میگویم را عیناً به این توله سگ پهلوی برسانید ! به او بگویید تو میخواهی مرا با دادن پست و مقام و پول فریب دهی و خودت آزادانه هر کاری که میخواهی با دین خدا و ممکلت اسلامی انجام دهی؟! این محال است و من یا تو را می کشم و به جهنم میفرستمت و خودم به بهشت میروم و یا تو مرا میکشی و با این جنایت ، باز هم به جهنم رفته و من به بهشت میروم و در آغوش اجدادم قرار میگیرم ، در هر حال تا زنده ام امکان ندارد ساکت باشم!
در شرح حال نواب خاطرات بسیار زیادی از رشادتها و جسارتهای او به شاه و حکومت فاسد و وابسته پهلوی نقل گردیده است که از جملهی آنها داستان ملاقات شاه با نواب است .
هنگامی که نواب صفوی را به محل استقرار شاه میبرند ، یکی از درباریان در حضور شاه به نواب میگوید به اعلیحضرت تعظیم کن ! که نواب بلافاصله با تندی و جسارت به او میگوید خفه شو ! شاه میپرسد شما چه درسی میخوانید؟ نواب میگوید درس هستی! سیاه مشق زندگی! شاه میگوید ما از فعالیتهای شما در نجف با خبریم و نواب میگوید برای مسلمان تکلیف شرعی او مطرح است و کربلا و نجف و تهران فرقی نمیکند! شاه میگوید ما حاضریم هزینه ادامه تحصیل شما را بپردازیم که نواب میگوید : مردم مسلمان ما آنقدر غیرت دارند که خرج تحصیل یک سرباز امام زمان (عج) را بدهند!
در آن زمان در روزنامه مرد امروز مطلبی بر علیه حجاب نوشته شده بود و مدیر مسئول آن روزنامه با سخنانی تحقیر آمیز گفته بود من مسلمانم ولی به آقای بروجردی میگویم که حجاب در اسلام نیست!
نواب در ملاقات با شاه با اشاره به این مسئله با مشت محکم روی میز شاه میکوبد و میگوید : چرا در این مملکت باید کسانی باشند که اعتنا به تعالیم اسلامی ندارند ؟
بعد از این ملاقات شاه به دربارش گفته بود این سید مثل یک افسر که با زیر دستش حرف میزد با من صحبت کرد و اصلا انگار نه انگار شاهی وجود دارد !
یاسر عرفات نقل میکند که من در دانشگاه الازهر مصر درس میخواندم که روزی نواب صفوی برای سخنرانی به دانشگاه الازهر آمد و من در جلسهی سخنرانی او شرکت کردم و دیدم که او یک ساعت و نیم با شور و حرارت سخنرانی کرد و پس از سخنرانی با زحمت به او نزدیک شدم و او دست مرا گرفت و سوار ماشین حامل خود کرد و پس از آن اسم و رسمم را پرسید و گفت برای چه به اینجا آمدی ؟ گفتم آمدم درس بخوانم . تا این را گفتم با عصبانیت سرم داد کشید و گفت : اسرائیلی ها دارند ناموس شما را به خطر میاندازند ، آن وقت تو آمدی اینجا که درس بخوانی ؟! برو با هموطن هایت آنها را از فلسطین بیرون کن و با آنها جهاد کن!
از اینگونه سخنان که حمیت و شجاعت و روحیه ی جهادی شهید نواب صفوی را میرساند بسیار است ، او در همان زمان کتابهای احمد کسروی که سر تا پا توهین به مقدسات اسلامی و تشیع بود را نزد علمای نجف میبرد و از آنها نظر میخواست و حکم همهی آنها به مهدورالدم بودن نویسنده این کتاب ها بود !
روزی یکی از منبریهای معروف به نواب صفوی میگوید حیف شما با این همه استعداد نیست که درس را رها کردید ، اگر شما چند سال دیگر در حوزه بمانید ، میتوانید یکی از مراجع باشید ! وسپس انتقاداتی از عملکرد نواب میکند ، اما صحبت او که تمام میشود نواب صفوی در جواب او میگوید : همه اینها که گفتی درست ، اما اینقدر خوش استعدادها و نویسندگان بزرگ آمدهاند و ده ها جلد کتاب نوشتهاند که تمامی آنها در کتابخانه ها انبار شده است ، آیا اینها یکی مجری نمیخواهند که مطالبشان را به صحنهی عمل بیاورند ؟!
نواب صفوی یک مجاهد خستگی ناپذیر و آگاه به زمان بود که وجودش را سر تا پا عشق به جهاد و شهادت پر کرده بود و از مبارزه با ظالمان و ستمگران و اجرای احکام اسلام هیچ باکی نداشت .
او پس از آنکه با فتواهای مهدورالدم بودن احمد کسروی که کتابهایش به مراتب بدتر از سلمان رشدی مرتد که امام خمینی (رض) حکم ارتداد او را اعلام فرمودند،بود ، درس خواندن در نجف را رها کرد و برای اجرای حکم اسلام به ایران بازگشت و البته ابتدا با كسروى محاجه کرد و او را نصحیت نمود و از نوشتن مطالب توهین آمیز بر علیه اسلام و تشیع بر حذر داشت ولی وقتی مطمئن گردید که وی اصلاح پذیر نیست ، آماده اجرای حکم الهی میشود و ابتدا در هشتم اردیبهشت 1324 به کسروی حمله میکند ولی توسط پلیس دستگیر و زندانی میشود ولی از همان زندان موجودیت « فدائیان اسلام » را اعلام میکند و اعدام کسروی را پیگیری میکند که بالاخره شهید سید حسین امامی در 20 اسفند 1324 بر کسروی حمله میکند و او را با ضربات خود به درک واصل میکند و در آن زمان خبر اعدام انقلابی کسروی به دست گروه فدائیان اسلام همه جا منتشر شد و مردم در سراسر کشور از این اتفاق غرق شادی و سرور شدند.
سخن در فضائل مرحوم شهید سید مجتبی نواب صفوی بسیار است و رهبر معظم انقلاب نیز در توصیف ایشان مطالب ارزشمندی فرموده اند و مرحوم نواب صفوی را به عنوان پیشاهنگ جهاد و شهادت نام برده اند ، ولیکن هنوز این مجاهد عظیم الشان را آنطور که باید نشناختند و حق اش را ادا نکردند . او بی محابا به مقابلهی شاه و اذنابش میپرداخت و در این مبارزه و حذف چهرههای پلید ستمشاهی كه آلت دست دشمنان اسلام بودند،هیچ خوف و هراسى نداشت تا اینکه بالاخره در سحرگاهی خونین شربت شهادت نوشید ، اما شهید نواب نمرده است و همچنان زنده است ، چرا که قرآن کریم در توصیف شهدا فرموده است :
« وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ »
در پایان از اهتمام آستان مقدس رضوی نسبت به برگزاری همایشى در گرامیداشت سالروز شهدای فدائیان اسلام و در راس آنها شهید حجت الاسلام مجتبی نواب صفوی در حرم مطهر رضوی علیه آلاف التحیه و الثناء تقدیر و تشکر دارم و دوام توفیقات آنان را از درگاه الهی مسئلت می نمایم.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
حسین نوری همدانی