۰۲ آذر ۱۴۰۳ ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۴۶ : ۰۶
پدرم مرحوم حاج مهدی دانایی، مداح روشندلی بود که ۳۲سال پیش در سال ۱۳۶۵ بهرحمت ایزدی پیوست. او درسال ۱۳۰۹در محله سنگلج (گذرتهی خان) درخانوادهای مذهبی بدنیا آمد. پدرش حاج علی در کسوت بنکدار مواد غذایی و ازکاسبهای متشرع آن دوره بود. در میان ۱۰ خواهر و برادر او از همه کوچکتر بود و بهعبارتی (ته تغاری) به حساب میآمد.
در زمان رضاشاه ملعون به دلیل احداث پارک شهر، ملک پدری ایشان در طرح پارک قرار گرفت و این خانواده نقل مکان کردند و به سه راه سلسبیل رفتند، چون در آن ایام، آن محله دارای آب قنات بود و آباد شده بود.
در سنین۷ و ۸ سالگی پدر و مادرش هر دو مسافر عالم باقی میشوند و او تحت تکفل برادر بزرگ خود آمیرزاحسین به تحصیل ادامه میدهد. در ۱۲سالگی مشغول تحصیل درکلاس ششم در مدرسه خاقانی بازارچه آشیخ هادی بود که شبی در خانه خود گعده فامیلی ومهمانی داشتند که به دیر وقت میانجامد و بهخاطر کثرت میهمانان و شلوغ بودن خانه، زمان خوابش میرسد و در بستر یکی از برادران بزرگترش که در ایوان خانه پهن بوده میخوابد و چون ایوان حفاظ نداشت نیمه شب که اهل خانه خواب بودند، از ایوان به زمین سقوط میکند که منجر به خونریزی داخلی و ضربه به سر و نابیناییاش میشود.
در آن زمان ابتدای پل حافظ چشم پزشکی بوده به نام پروفسور شمس که چشم پدر را عمل جراحی میکند. وسایل ابتدایی و غیر پیشرفته و در نهایت بنا بر مشیت الهی، درمانها برای بهبود چشم افاقه نمیکند و دنیای پدر را ظلمانی میکند.
این ظلمت ظاهری ادامه پیدا میکند تا ۱۷ سالگی که بهدلیل دلتنگی بسیار با تهیه گذرنامه چهل تومانی ایشان با اهل منزل به عتبه بوسی حرم سیدالشهدا مشرف میشوند که مجموع سفر عتبات ۳ ماه به طول میانجامد.
پدرم برای من تعریف کرد که شبی کنار حرم ارباب بیتوته و توسل کردم که حالا که شفای من از جانب حضرت حق مقدر نیست مرا به نوکری قبول کن و زیر بال و پرم را بگیر.
در بازگشت از کربلا حدود سال ۱۳۲۶ ایشان به شاگردی مرحوم مرشد امیر اسلامی درآمد. تلمذ در محضر استاد و تمرین و ممارست و بالاتر از همه لطف امام حسین(ع) به ایشان باعث شد که با تایید بزرگان جامعه مداح و روضه خوان، به منصب نوکری معبّا و مشغول انجام وظیفه شود.
خودش معتقد بود که نوکری این درگاه باعث نورانیت زندگیاش شد و یکی دیگر از الطاف امام حسین را وجود همسر خود میدانست که در موفقیت در این راه موثر بود.
پدرم چون به تنهایی قادر به رفت و آمد به مجالس نبود اوایل شاگردهایی داشت که او را همراهی میکردند ولی زمانی که من به کلاس پنجم رسیدم افتخار عصاکشی پدر به من رسید و بعدها هم گاهی برادر کوچکترم علی اصغر پدر را همراهی میکرد.
اوایل فکر میکردم من دست پدر را میگیرم و در مسیر راهنماییاش میکنم ولی حالا میبینم راهنمای واقعی او بود که راه را به من نشان داد و مرا در این مسیرثابت قدم کرد. گاهی میگفت باباجون! شما پوست و گوشت و استخوانتان از نمک امام حسین پرورش یافته است. یک وقت حرکتی از شما سر نزند که شایسته نباشد و باعث سرشکستگی شود، چون انتساب ما به درگاه اهل بیت است.
البته خیلی از همقطاران و دوستان ایشان بهرحمت خدا رفتند ولی دوستانی که با ایشان حشر و نشر داشتند همانند حاج اکبر بازوبند، حاج اکبر رضوی و حاج سیدعلی سادات رضوی، ایشان را صاحب سجایای اخلاقی بسیار میدانند. مرحوم حاج مهدی دانایی توکل بالایی داشت و دائم الذکر بود و اصلا اهل صحبت غیر نبود.
چون در ماههای آخر عمر به دلیل کسالت قلبی نباید در خواندن بهخود فشار میآورد و من پامنبری بودم و با ایشان در مجالس همخوانی میکردم. در عین حال در مجلس ختم پدرم که از طرف جامعه مداح در مسجد محمد مصطفی (آیت ا... حدیدی) برگزار شد، طی مراسمی سنتی عبای پدر بزرگوارم به دوش من گذاشته شد و مفتخر به خدمت در این آستان شدم.
از جمله مداحانی که نابینا بودند و همدوره پدر درکسوت مداحی بودند میشود به مرشد باقر، مرشد اکبر، مرشد قاسم، حسین محمدی، محمدعلی ریاحی، مرتضی طاهری، علی شکارچی و مرشدابراهیم اشاره کرد.
حاج مهدی دانایی در ۵۶ سالگی چهره در نقاب خاک کشید و در امامزاده عبدالله شهر ری به خاک سپرده شد.