۰۷ آذر ۱۴۰۳ ۲۶ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۲۹ : ۱۳
عقیق: یکی از مشکلات جدی مسلمان (چه شیعه و چه سنی)، وهابیت تکفیری است و از طرفی، آشنایی با عقاید و عملکرد وهابیت تکفیری و نقد آنها یکی از نیازهای جدی جوامع مسلمان است.
سلسله مباحث وهابیت شناسی را که توسط حضرت آیت الله جعفر سبحانی تدریس شده است.
بسم الله الرحمن الرحیم
سخن در باره توحید در عبادت بود، البته وهابیها این تعبیر را ندارند، بلکه میگویند توحید در الوهیت، الوهیت را به معنای عبادت گرفتهاند.
ولی این تعبیر آنها از نظر ما صحیح نیست؛ یعنی الوهیت به معنای عبادت نیست و «إله» به معنای معبود نیست، بلکه «اله» همان خداست، منتها با این تفاوت که خدای مطلق به معنای «إله» است، خدای مشخص و معین به نام «الله».
در هر حال خواه بگوییم توحید در عبادت یا بگوییم توحید در الوهیت، عرض کردیم که این، دو قوام دارد، یکی این است که به ظاهر یکنوع خضوع در باره معبود انجام دهد، خواه این خضوع به وسیله ابرو یا چشم باشد، یا به وسیله رکوع و سجود، یکنوع مظهری برای خضوع در خارج باشد که در حقیقت یکنوع کار جوارح انسان است، مهم این است که باید در دل هم عقیده خاصی داشته باشد.
آن عقیده خاص چیست؟ عرض کردیم که از سه راه میشود به دست آورد که بهترین راه این است که سراغ کسانی برویم که عبادت میکنند و حال آنها را بشکافیم، گاهی باید سراغ کسانی برویم که عبادت صحیح انجام میدهند یعنی عبادت خدا، و گاهی هم سراغ کسانی برویم که عبادت باطل و حرام را انجام میدهند، یعنی عبادت بتها. باید ببینیم عابدان، یعنی کسانی که اهل عبادت هستند، در درون خود چه عقیدهای دارند؟
در مورد مسلمان و عارفان حقیقی، انگیزه آنان حبّ خداست، یعنی چون خدا را دوست دارند، خدا را میپرستند، انگیزهای آنها حب الهی است، البته این انگیزه انگیزه خوبی است، ولی این منافات ندارد با انگیزه دیگری (که بعداً خواهیم گفت) نیز عبادت کنند.
اما هنگامی که سراغ توده مسلمان جهان میرویم، میبینیم که انگیزه آنان از پرستش و عبادت خدا (بعد از پیغمبر اکرم تا کنون) این است که او (خدا) را خالق، مدیر و مدبر میدانند.
به بیان دیگر سر نوشت خود را در دست او، او را غنی و خود را محتاج میدانند، یعنی به تمام معنی خود را نیازمند و او را رافع نیاز خود میدانند، این انگیزه سبب شده است که خدا را بپرستند.
چون میدانند که سر نوشت شان در دست اوست، مثلاً بهشت است یا دوزخ و جهنم در دست او است، یعنی چون یکنوع اعتقادی به معبود دارند، اعتقاد ما فوق، خالقیت، ربوبیت، رافع حاجت، شفا دهنده بیماران، این اعتقاد آنان را وادار به عبادت میکند و به عبادت فرا میخواند.
مثال؛ مسلمانان در جهان روز جمعه و غیر جمعه نماز میخوانند، اگر درون آنان را بشکافیم، هر دو را میبینیم، یعنی در ظاهر خضوع میکنند و در باطن هم اعتقاد به برتری او دارند، اعتقاد دارند که او قوه غیبی دارد، و با قوه غیبیهاش ما را اداره میکند، حیات و ممات ما، سعادت و شقاوت ما همگی در دست اوست، چنین اعتقادی فوقانی سبب میشود که همهی مسلمانان خدا را بپرستند.
البته عارفان انگیزهای دارند و غیر عارفان انگیزه دیگر، ولی عرض کردیم که این دو انگیزه قابل جمع هستند، در باره مسلمانان فکر نمیکنم که کسی شک و تردید کند، «العرف ببابک»، مثلاً در ایران، عراق، افغانستان، عربستان و هر کجای دیگر که برویم و هر مسلمانی را دستش را بگیریم، هنگامی که میگوید: «الله اکبر»، اگر از او بپرسیم که چرا خدا را میپرستی؟ چگونه میپرستی، چرا خدا را بر سایر موجودات ترجیح دادهای؟
خواهد گفت همه چیزم در دست اوست، وجودم، اولادم، عدم و نیستیام، بهشتم، دوزخم، شفا و غیر شفایم و همه چیزم در دست اوست، و من باید او را بپرستم تا سعادتمند بشوم.
گاهی میگویند خدا امر کرده است، اگر از او بپرسیم چرا امر خدا را اطاعت میکنی؟ میگوید اگر اطاعت نکنم، سرنوشت من بد میشود. اگر خوب دقت کنیم تمام اینها بر میگردد به یک عقیده فوقانی و برتر در باره معبود.
انگیزه بت پرستان از پرستش غیر خدا/ ادعای وهابیها درباره بت پرستان، صحیح نیست
سراغ عربهای بت پرست در زمان رسول خدا میرویم، تا ببینیم که آنان که بتها را میپرستند در باره بتها چه عقیدهای داشتند، آیا فقط آنها را شافع میدانستند یا عقیده دیگری هم داشتند؟
غالباً وهابیها ادعا میکنند که آنها را فقط شفیعان خود میدانستند، ولی ما میگوییم بالاتر از این بوده است، یعنی هم شفیع میدانستند و هم کارهای دیگر.
آیه میفرماید: «ما نعبدهم إلّا لیقرّبونا إلی الله زلفی» (الزمر/3)
باید ببینم که انگیزه آنها برای پرستش بتها چه بوده است؟ بهترین راه این است که به آیات نگاه کنیم، بهترین کتابی که میتواند زندگی عرب جاهلیت را برای ما شرح دهد قرآن کریم است که دست نخورده و کامل است، یعنی نه چیزی بر آن افزوده شده و نه چیزی از آن کم شده است، «لا یأتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه» (فصّلت/42)
این کتاب میتواند ترسیمگر عقاید بت پرستان عصر رسالت باشد، قرآن حاکی از آن است که آنان در یک مرحله موحد بودند و آن مرتبه و مرحله خالقیت است، اما در مرحله بعد که مرحله تدبیر و مرحله ربوبیت باشد، در آنجا رفوزه بودند، یعنی به تمام معنا تدبیر جهان یا تدبیر بخشی از جهان را در اختیار بتها میدانستند، که خدا به آنها تفویض کرده است، البته این بتهای چوبی که در مقابلشان خضوع میکردند، این بتها ترسیم گر آن بتهای واقعی و حقیقی بوده است که در عالم معنا است، زیرا آنان میگفتند چون ما دسترسی به آنها نداریم، اشکال آنها را ترسیم کردهایم در مقابل آنها خضوع میکنیم کأنّه در مقابل الهان و خدایانی که نمیبینیم خضوع کردهایم.
ممکن است کسی بپرسد که از کدام این آیات استفاده میشود؟ مسئله کلیدی اینجاست، مفتاح مسئله اینجاست، وهابیهای سعودی ادعا دارند که بتها را فقط شفیع میدانستند، و حال آنکه این گونه نبوده است، بلکه آنها را علاوه بر شفیع، مدبر میدانستند، سرنوشت خود را در دست بتها میدانستند، اگر کسی شک دارد به این آیات مراجعه کند:
1: «و اتخذوا من دون الله آلهة لیکونوا لهم عزّاً» (ریم/81)
غیر از خدا، خدایان دیگری را اخذ کردهاند، معتقد به خدایان دیگر شدهاند، چرا؟ چون خیال میکردند که عزت و ذلت دست این بتهاست.
عرض کردم که این بتهای چوبی نمایانگر آن آلهه واقعیشان بوده است که در عالم معنا و عالم تجرد بوده است، عزت را دست آنها میدانستند، چون عزت دست آنها است، فلذا در باره آنها رکوع میکرند، سجود میکردند، خضوع میکردند و...، چرا؟ میگفتند عزت دست آنهاست.
خداوند در رد این عقیده میفرماید: «فللّه العزة جمیعاً» فاطر/10.
یعنی این چه اندیشه و فکر ناپاکی است که در باره این آلهه دارید، این آلهه نه چوبینش و نه فلزیش و نه آنچه که اینها حاکی از آن است، هرگز عزت دست آنها نیست، عزت و ذلت دست خلاق متعال است، که شما را آفریده است.
2: «واتخذوا من دون الله آلهه لعلّهم ینصرون» یس/74.
غیر از خدا، به خدایانی معتقد شدهاند، چرا؟ میگفتند نصر و پیروزی در جنگ در سایه اینهاست و لذا مشرکین عرب و قریش هنگامی که به جنگ رسول خدا میآمدند، بت ها را هم همراه خود میآوردند.
کجا هستند کسانی که میگویند فقط عربهای اصل رسالت بتها را شفیع میدانستند و بس؟
از نظر قرآن این سخن درست نیست، بلکه تدبیر را دست آنها میدانستند.
به بیان دیگر آنان موحد در خالقیت بودند و اما در تدبیر و ربوبیت و کارگردانی مشرک بودند، زیرا همه یا بخشی از تدبیر را در اختیار آنها میدانستند، و لذا قرآن در رد آنها میفرماید: ای بت پرستان! «و ما النصر إلّا من عند الله العزیز الحکیم» آل عمران/126.
اگر نصر و پیروزی میخواهید، نصر و پیروزی دست خداست.
آیات کریمه حاکی از آن است که آنها برای خداوند «ندّ» میاندیشیدند، «ندّ» به معنای مثل است، و در حقیقت همان کاری را که خدا انجام میدهد، میگفتند کار این بت هاست، «و من الناس من یتخذ من دون الله انداداً» (بقره /165)
«انداد» جمع «ند»، و «ند» هم به معنای مثل است، اگر واقعاً بتها را شفیع میدانستند، شفیع که «ند» خدا نیست، و حال آنکه «ند» مثل خداست، یعنی همان گونه که عزت و ذلت دست خداست، و به یک معنا رزق، سعه رزق و ضیق رزق دست او (خدا) است، پیروزی و هزیمت دست اوست، فکر میکردند که اینها در دست بتهاست.
«و من الناس من یتخذ من دون الله انداداً»، و اگر احیاناً همگی شان هم نبودند، بخشی اعظم انداد، «یحبونه کحب الله»، همان گونه که ما خدا را دوست داریم، یا خود آنها خدا را دوست داشتند، نسبت به این انداد هم اظهار علاقه میکردند.
بنابراین؛ کسانی که معتقدند عرب جاهلیت فقط بتها را شفیع میدانستند، اشتباه فکر کردهاند، یعنی این گونه نبوده است. زیرا قرآن میفرماید روز قیامت بعد از آنکه مشرکان را احضار مینماییم، واقعیت برای آنان روشن میشود و میفهمند که خدایان شان کارهای نبودهاند،این جمله را به زبان میآورند:
3: «تالله إن کنّا لفی ضلال مبین» (شعراء/97)
یعنی ما در ضلالت آشکاری بودهایم، چرا؟ «إذ نسوّیکم بربّ العالمین» (شعراء/98) ما شما را با خدا یکسان میدانستیم.
«سوّی هذا بهذا»، یعنی دو تا را با هم برابر و برادر کرد، دو تا نخ که یکی کوتاه و دیگری بلند است، میکشند تا با همدیگر مساوی بشوند، عرب میگویند: «سوی هذا بهذا»، با خدا یکسان میاندیشیدند، البته یکسان در مقام تدبیر و در مقام مدبریت و در مقام کارگردانی، آنها را کار گردان میدانستند.
حضرت ابراهیم (ع) با سه گروه مناظره کرد
حال بر میگردیم به دوران ابراهیم، از آیات قرآن میتوانیم عقاید بت پرستان را در باره بتها به دست بیاوریم.
جناب ابراهیم با سه گروه مناظره میکند:
الف: ستاره پرست، ب: ماه پرست، ج: آفتاب پرست.
همه آنها را رب میدانستند، رب یعنی صاحب، صاحب انسان، کارگردان انسان است و سرنوشت انسان به دست اوست، «فلمّا جنّ علیه اللیل رأی کوکباً» الأنعام/ 76.
به عنوان مشاکله و همراهی ظاهری گفت «و هذا ربّی»، این ستاره رب من و صاحب من است، «فلمّا أفل، قال لا أحب الآفلین»، ماه که بر آمد، در باره ماه هم گفت: « هذا ربّی»، رب یعنی صاحب و کار گردان، یعنی کسی که سرنوشت در دست اوست، آفتاب بر آمد، گفت: « هذا ربّی»، بعد از آنکه همه اینها خاموش شدند، یک مرتبه گفتند: «إنّی وجهت وجهی للذی فطر السموات و الأرض حنیفاً و ما أنا من المشرکین» (أنعام/79)
بنابراین، جهان بت پرست و تاریخچه بت پرستی همه حاکی از این است که اگر اینها بتها را عبادت و پرستش میکردند، دو پایه داشته است، یکی ظاهری که جوارحی است، دومی باطنی که جوانحی است.
یعنی معتقد بودند که بالأخره همه جهان در اختیار اینهاست یا عالم سفلی در اختیار اینها است، یا معتقد بودند که سعادت و شقاوت، ذلت و عزت، نصرت و هزیمت در اختیار اینهاست، با وجود این و با این عقیده بتها را هر چند استاد کلمه خدا را به کار بردند، ظاهراً سبق لسان است - میپرستیدند.
آیا بوسیدن ضریح پیامبر اکرم (ص) عبادت پیامبر است؟
حال من میپرسم اگر کسی در مقابل ضریح پیغمبر اکرم خضوع کرد یا او را بوسید یا در و دیوار را بوسید، این معنایش این است که او پیغمبر را خالق میداند؟ آیا معنایش این است که عزت و ذلت را در دست او میداند؟ آیا نصرت و هزیمت را در دست او میداند؟ آیا او را ندّ خدا میداند؟ آیا او را با خدا مساوی میداند؟ قطعا نه.
پس چرا میبوسد و در مقابل او خضوع میکند؟
میگوید چون رسول خدا کسی است که ما را به توحید دعوت کرده و در این مسیر زحمت کشیده و ما را به راه راست هدایت کرده است، فلذا من عاشق این پیغمبر هستم، میخواستم دستش را ببوسم، ولی چون دستم به او نمیرسد، آثار او را میبوسم، شعر معروف است که مجنون درو دیو را خانه لیلی را میبوسید، به او گفتند چرا در و دیوار را میبوسی، این در است و پنجره، گفت شما نمیدانید، من در ظاهر در و دیوار را میبوسم، ولی در باطن خود لیلی را میبوسم: «أمرّ علی الدّیار، أقبّل ذی الجدار و لا الجدارا»، من به ظاهر در و دیوار را میبوسم، ولی چون دستم نمیرسد، فلذا آثارش را میبوسم.
وهابیها کمی انصاف داشته باشید
یک مقدار منصف باشید، یک مقدار حقایق را از قرآن درک کنید، چرا آیاتی که در باره بت پرستان است، شما در بقیع و در غیر بقیع، در حرم و در مساجد و در منابر، تمام آیات بت پرستان را بر مسلمانان تطبیق میکنید در حالی که آن آیات در باره بت پرستان است. بت پرست اگر بتها را میپرستد، با این انگیزه میپرستد که عزت و شقاوت در دست اوست، «ند» خداست، مثل خداست و حال آنکه مسلمانان یک چنین عقیدهای را ندارند. آیا از انصاف است آیاتی را که راجع به بت پرستان است، آنها را تطبیق کنید به مسلمانان و حال، بین ایندو از نظر عقیده مسافت مغرب تا مشرق فاصله است.
قاعده منطقی و اصولی
در علم منطق و در اصول یک قاعدهای است بنام: « تعلیق الحکم بالوصف مشعر بالعلیة». یعنی اگر حکمی را بر موضوعی تطبیق کنند و بگویند: «اکرم العالم»،عالم را اکرام کن، میفهمیم که علت اکرام همان علمش است، معلوم میشود که علت اکرام همان علمش است، به این میگویند: «تعلیق الحکم بالوصف مشعر بالعلیة».
اکرم را معلق کنیم بر عالم، این گواه و شاهد بر این است که علت این «حکم» علم است، ما همین را مسئله را از قرآن کریم در میآوریم، ببینیم قرآن که به ما میگوید خدا را عبادت کنید، علتش چیست و ما چرا فقط خدا را عبادت کنیم؟
قرآن میفرماید: «یا أیها الناس اعبدوا ربّکم الّذی خلقکم و الذین من قبلکم» (بقره/21)، بپرستید صاحب و رب خود را، معلوم میشود که عبادت بخاطر این است که او رب و صاحب ما است، از اینکه کلمه «اعبدوا» را متوجه رب کرده است، میفهمیم که بر اینکه عبادت از آن ربوبیت است، چون رب است باید خدا را عبادت کنیم.
بنابراین، عبادت یکنوع ملازمه با اعتقاد به ربوبیت دارد، اگر به ربوبیت طرف معتقد هستی، عبادت صدق میکند، اما اگر چنین اعتقادی نداری، یعنی طرف را خالق، رازق نمیدانی، رب نمیدانی، شقاوت و سعادت را در دست او نمیدانی، هزیمت و نصر را در اختیار او نیست، بلکه بندگان صالح خدا هستند که اگر دعا کنند، دعایشان مستجاب میشود، مقامی در نزد خدا دارند، اگر در برابر آنان خضوع کنیم، عبادت نیست، عبادت باید به عنوان ربوبیت باشد.
تعریف عبادت از منظر علمای شیعه
و لذا علمای بزرگ شیعه میگویند: «العبادة هو الخضوع أمام موجود بما أنّه ربّ» (عبادت، خضوع است در مقابل موجود از آن جهت که آن موجود، رب است) یا میگویند: «العبادة هو الخضوع بما أنّه إله». (عبادت، خضوع است در مقابل کسی که او خداست)
پس در عبادت حتماً ربوبیت باید مطرح باشد، کارگردانی مطرح باشد، قوای غیبی مطرح باشد، یکنوع متصرف در عالم باشد، که من هم جزء این عالم باشم، اگر با این اعتقاد خضوع کردیم، عبادت صدق میکند، اما اگر خضوع ما مجرد از این قیود شد، مجرد از این عقیده شد، پدر را میبینم به پایش میافتم، استاد را میبینم، دستش را میبوسم، عالمانی را میبینم، دست و پایشان را میبوسم. (البته سجده بر کسی جایز نیست)
این احترام این فرد است، چرا؟ چون او را یک انسان کامل میدانم که سبب هدایت من شده است، سبب سعادت من گشته است، برای تکریم او چنین میکنم.
بنابراین، کسانی که مایل هستند حق را بفهمند، باید مرز تفخیم، تعظیم و تکریم را از عبادت و پرستش جدا کنند و این دو تا را با همدیگر مخلوط نکنند.
بابی داریم به نام تفخیم، تعظیم و تکریم، بابی هم داریم به نام عبادت و پرستش. اگر عقیده به ربوبیت باشد، هر نوع تعظیم و تکریم هر چند کوچک شرک است و باطل، اما اگر اعتقاد به انسان کامل باشد که رسول خداست، مردی است که مردم را به توحید دعوت کرده، اگر به این اعتقاد باشد، هرگز تعظیم و تکریم ما عبادت نخواهد بود، بلکه صرف تکریم و تعظیم است.
منبع: فارس
211008