22 مهر 1400 8 (ربیع الاول 1443 - 19 : 15
کد خبر : ۹۸۸۴۰
تاریخ انتشار : ۰۷ شهريور ۱۳۹۷ - ۱۶:۲۱
عقیق به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت (ع) منتشر می کند
به مناسبت عید ولایت و امامت عید سعید غدیر خم عقیق تعدادی از اشعار آیینی را به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت (ع) منتشر می کند
سرویس شعر عقیق:  به مناسبت عید ولایت و امامت عید سعید غدیر خم عقیق تعدادی از اشعار آیینی را به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت (ع) منتشر می کند:


غلامرضا سازگار:

پیام نور به لب‌های پیک وحی خداست
بخوان سرود ولایت که عید اهل ولاست...

غدیر سید اعیاد و اشرف ایّام
غدیر خوب‌تر از عید روزه و اضحی است

غدیر سلسله‌دار کمال دین تا حشر
غدیر آینه‌دار علی ولی الله است

غدیر عید همه عُمر با علی بودن
غدیر جشن نجات از عذاب روز جزاست

غدیر بر همه حق باوران تجلی حق
غدیر بر همه گم‌گشتگان چراغ هُداست

غدیر کعبۀ مقصود شیعه در عالم
غدیر جنت موعود خلق در دنیاست

غدیر حاصل تبلیغ انبیا همه عُمر
غدیر میوۀ توحید اولیا همه جا است

غدیر آینۀ لا اله الا هو
غدیر آیت سبحان ربی الاعلی است

غدیر هدیۀ نور از خدا به پیغمبر
غدیر نقش ولای علی به سینۀ ماست...

هنوز از دل تفتیدۀ غدیر بلند
صدای مدح علی با نوای روح فزاست

هنوز گوهر وصف علی بود در گوش
هنوز لعل لب مصطفی مدیحه‌سراست

هنوز لالۀ «اَکمَلتُ دینکُم» روید
هنوز طوطی «اَتمَمتُ نعمَتی» گویاست

هنوز خواجۀ لولاک را نداست بلند
که هر که را که پیمبر منم علی مولاست

چنان‌که من همگان را به نفس اولایم
علی وصی من از نفس او به او اولاست

علی علیم و علی عالم و علی اعلم
علی ولی و علی والی و علی والاست...

علی مدرس جبریل در شناخت حق
علی معلم آدم به عَلَّمَ الاَسماست...

علی صراط و علی محشر و علی میزان
علی بهشت و علی کوثر و علی طوباست

علی چو شخص پیمبر هماره بی‌مانند
علی چو ذات الهی همیشه بی‌همتاست...

علی‌ست حق و، حقیقت به دور او گردد
علی‌ست عدل و عدالت به خط او پویاست

علی، محمد و فرقان و نور و کوثر و قدر
علی، مُزمّل و یاسین و یوسف و طاهاست...

حدیث منزله را از نبی بگیر و به خلق
بگو مخالف هارون مخالف موساست

کسی که گفت «سلونی»، سزد امامت را
نه آن‌کسی که به «لولا»، به جهل خود گویاست

کسی که جای نبی خفت جانشین نبی‌ست
نه آن‌که راحتی جان خویش را می‌خواست...

کسی که بت شکند بر فراز دوش نبی
برای حفظ خلافت ز هر کسی اولاست...

صواب نیست صوابی که بی‌ولای علی‌ست
نماز نیست نمازی که بی‌علی برپاست...

من و جدا شدن از مرتضی خدا نکند
که هر که گشت جدا از علی جدا ز خداست...

مگر نگفت نبی با هم‌اند، «حق» و «علی»
اگر علی نبود در میانه، حق تنهاست

تمام قرآن در حمد و، حمد بسم الله
تمام بسمله در با، علی چو نقطۀ باست...

الا کسی که تو را از علی جدا کردند
پناهگاه تو در آفتاب حشر کجاست؟

مرا به روز قیامت به خُلد کاری نیست
بهشت من همه در صورت علی پیداست...

کجا امام توان یافتن چو شخص علی
که هم‌کلام خداوند و هم‌نشین گداست...

مرا بس است تولای چارده معصوم
که این ولایت، فوق تمام نعمت‌هاست

مگر نگفت پیمبر، کتاب و عترت من
امانتی‌ست که پیوسته در میان شماست؟

مگر نگفت که این دو، ز هم جدا نشوند
اگر جدا ز یکی هر که شد ز هر دو جداست...

عبادت ثقلین است بسته بر ثقلین
که مهر طاعت هر بنده مهر آل عباست...

هنوز محفل ذکر علی‌ست خاک غدیر
ولی چه سود به گوش کسی که ناشنواست

بگو که خصم شود منکر غدیر، چه باک
که آفتاب به هر سو نظر کنی پیداست...

محمد علی مجاهدی:

چشمه‌ها جوشید و جاری گشت دریا در غدیر
باغ عشق و آرزوها شد شکوفا در غدیر

فصل باران بود و رویش، فصل سبز زیستن
خنده، گل می‌کرد بر لب‌های صحرا در غدیر

بود پیدا در زلال جاری تکبیرها
نقطۀ پایان عمر تشنگی‌ها در غدیر

جبرئیل آمد که: بلِّغ یا محمّد! زان‌که نیست
این تجلّی را مجال جلوه إلاّ در غدیر

رفت بالا از جهاز اشتران و خطبه خواند
خطبه‌ای شورآفرین و شورافزا در غدیر

تا که بردارد پیمبر پرده از رازی بزرگ
کرد بیرون زآستین دست خدا را در غدیر

عرشیان، در اشتیاق خاکیان می‌سوختند
تا علی با دست احمد رفت بالا در غدیر

«گفت: هرکس را منم مولا، علی مولای اوست»
کرد گل، گل‌نغمۀ احمد چه زیبا در غدیر...

دستِ رد بر سینه اغیار می‌زد آشکار
«عادِ مَن عاداهِ» او افکند غوغا در غدیر

گاه بیعت بود و، بدعت پا به پای فتنه‌ها
خیمه می‌زد در کنار آرزوها در غدیر

خشم‌های شعله‌ور، پژواک کینِ جاهلی
خطِّ سیر خود جدا کرد آشکارا در غدیر...

یاد دارید ای قیامت قامتان! مولا علی
از قیام خود قیامت کرد برپا در غدیر؟!

کهکشان در کهکشان، اشراق بود و روشنی
از طلوع آفتابِ عالم‌آرا، در غدیر

طور بود و نور بود و کشف و اشراق و شهود
شد بهشت آرزوها آشکارا در غدیر

لَنْ تَرانی گو، ترانی گوی شد تا جلوه کرد
با تماشایی‌ترین تصویر، مولا در غدیر...

قاسم صرافان :


دست‌هايت را که در دستش گرفت آرام شد

تازه انگاري دلش راضي به اين اسلام شد

دست‌هايت را گرفت و رو به مردم کرد و گفت:
مومنين! ( يک لحظه اينجا يک تبسم کرد و گفت:)

خوب مي‌دانيد در دستانم اينک دست کيست؟
نام او عشق است، آري مي‌شناسيدش : علي ست (۱)


من اگر بر جنگجويان عرب غالب شدم
با مددهاي علي ابن ابي طالب شدم

در حُنين و خيبر و بدر و اُحُد گفتم: علي
تا مبارز خواست «عمرِو عبدِوُد» گفتم: علي

با خدا گفتم: علي، شب در حرا گفتم: علي
تا پيام آمد بخوان «يا مصطفي»! گفتم: علي

هر چه مي‌گويم علي، انگار اللّهي ترم
مرغ «او ادني»ييم وقتي که با او مي‌پرم

مستجار کعبه را ديدم، اگر مُحرِم شدم
با «يَدُ الله» آمدم تا «فُوقِ اَيديهِم» شدم

تا که ساقي اوست سرمستند «اصحابُ اليمين »(۲)

وجه باقي اوست، «اِنّي لا اُحبُّ الافِلين»

دست او در دست من، يا دست من در دست اوست
ساقي پيغمبران شد يا دل من مست اوست
 
يکصد و بيست و چهار آيينه با هر يک هزار ـ
ساغر آوردند و او پر کرد با چشمي خمار

آخرين پيغمبر دلداده‌ام در کيش او
فکر مي‌کردم که من عاشقترينم پيش او

دختري دارم دلش درياي آرامش، ولي
شد سراپا شور و توفان تا شنيد اسم علي 

کوثري که ناز او را قلب جنت مي‌کشيد
ناگهان پروانه‌ شد دور سر حيدر ‌پريد

روزگارش شد علي، دار و ندارش شد علي
از ازل در پرده بود آيينه دارش شد علي

رحمتٌ للعالمينم گرد من ديو و پري
مي‌پرند و من ندارم چاره جز پيغمبري

بعد از اين سنگ محک ديگر ترازوي علي است
ريسمان رستگاري تارِ گيسوي علي است

من نبي‌اَم در کنارم يک «نبأ» دارم «عظيم»
طالبان «اِهدنا» اينهم «صراطَ المستقيم»

چهره‌اش مرآتِ «ياسين»، شانه‌هايش «مُحکمات»
خلوتش «والطور»، شور مرکبش «والعاديات»

هر خط قرآنِ من، توصيفي از سيماي اوست
هر که من مولاي اويم، اين علي مولاي اوست

محمد سهرابی:

ای آنکه ز شوقت جگر خلق کباب است
گر نیم نظر لطف کنی عین ثواب است
در سجده بفرما که به پایت بدهم جان
خم کن سر این شیشه که هنگام شراب است
ای دل نظر شیر خدا حد وسط نیست  
یا موج مزن یا که بجوش این چه سراب است
ذکر تو سوار است به سنگ یمن اینجا
یعنی علی از شوق علی پا به رکاب است
تاثیر اگر کرد فغان لطف تو باقی است
یک تار سر زلف تو تکمیل رباب است
اسباب تکامل همه نفی است در اینجا
انگور که چسبد به ضریح تو شراب است
آن نامه که سر بسته فرستند به کویت
گر پاره کند خادم تو عین جواب است
تیغی که تو بستی چو به گلزار ببندند
یک غنچه دمیدن همه جا عالم آب است
شمشیر همان شمه ی شیر است به میدان      
جز تو به میان تیغ اگر بست خطاب است
معنی جگر صحبت باشیر ندارد
جز اینکه بگوید به ره دوست تراب است

مجید تال:

خیالش باز، شعری بر لبم بی اختیار آورد
که اوصاف علی طبع مرا اینگونه بار آورد

کلاف شعر دارم، سالها کارم غزل بافی ست
دراین بازار آشفته، علی تحسین کند کافی ست

نوشتم شاعرش هستم، عجب وهم و خیالاتی
نوشتم بی علی هیچم، چه توضیح اضافاتی...

نوشتم شمس... دیدم گنبدش زیباتر از آن است
نوشتم کعبه و دیدم نجف بالاتر از آن است

به قرآن سر زدم دیدم علی گویا تراز آن است
نوشتم عرش...دیدم مرتضی اعلی تر از آن است

شبیه جبرئیل از درک این اوصاف درماندم
صد و ده بار امشب قل هوالله احد خواندم

من از شوقش زمین خوردم، ولی مولا بلندم کرد
همیشه یاعلی گفتم، علی از جا بلندم کرد

سَر و سِرّ مرا با او، کسی جز او نمی داند
علی نادیده می بیند،علی ننوشته می خواند

چه بهتر ازهمین اول بگویم حرف آخر را
کسی از ابتدا تا انتها نشناخت حیدر را

کسی نشناخت حیدر را به غیر از مصطفی وقتی...
گره زد دست خود را سخت در دست خدا وقتی....
...به چشم حاجیان شور تماشا می رسید آنروز
کنار برکه ای دریا به دریا می رسید آنروز

نگاه نافذ احمد، زمین را در تصرف داشت
زمان هم از نبی انگار دستور توقف داشت

نفس ها حبس شد...، در سینه ها خوف و رجا افتاد
بدون همهمه زنگ شتر ها از صدا افتاد

زمینِ گرمِ صحرا از پریشانی سراسر بود
همه باخویش می گفتند آیا حج آخر بود؟!

نبی فرمود بسم الله،ای ارض و سما بشنو!
گواهی باش ای تاریخ! پیغام مرا بشنو

دوباره صحبت از اسرار خلقت می کنم آری
ولی این مرتبه اتمام حجّت میکنم آری

تفاوت در میان حق و باطل چیست، معلوم است؟
بدون این خبر اسلام کامل نیست، مفهوم است؟

نمانَد زحمت پیغمبران بیهوده، ای مردم!
نه اینکه حرف من باشد خدا فرموده، ای مردم!

نبی همدوش مولا آسمان ها را هوایی کرد
خدا از شاهکار آفرینش رو نمایی کرد

نبی فریاد زد، بر عالم و آدم مسلم شد
علیّ بن ابی طالب، ولیُ الله اعظم شد

برای خاتم پیغمبران جزاو نگینی نیست
شهادت می دهم جز او امیرالمومنینی نیست

شکاف کعبه آیا ماند در نزد شما مغفول؟
طواف مرتضی کردید آری ((حَجُّکم مقبول))

الهی گُر نگیرد آتش خاموشِ بعضی ها
الهی که بسوزد پنبه ی در گوش بعضی ها

پیمبر گفت آری انتظار آمد به سر دیگر
ازین دنیای فانی بسته ام بار سفر دیگر

وصیت می کنم هرکس که من مولای او هستم
بداند این علی هارون و من موسای او هستم

که عقبی بی علی  فانی و دنیا باعلی باقی
غدیر خم به جوش آمد...الا یا ایها الساقی!

امام المتقین، عین الیقین، حبل المتین، حیدر
عَماد الآصفین، شمس المبین، یعسوب دین، حیدر

علی غایب، علی حاضر، هُوالاوّل هُوَالآخِر 
علی پنهان، علی پیدا، هُوَالباطن هُوَالظاهر

((اَشدّاء علی الکفار)) قَتّال العرب... یعنی...
جهان از شوکتش فریاد زد: یاللعجب، یعنی...
...خدا وقت تماشایش، دلِ بی طاقتی دارد
خوشا قنبر برای خود چه اعلی حضرتی دارد

پناه آهِ مظلومان کجا فکر خلافت داشت؟
علی بی تاج و مسند نیز بر دلها حکومت داشت

برایش فتح خیبر مثل تفریحی در اوقات است
دلِ مسکین به دست آوردنش فتح الفتوحات است

میان جنگ هم شمشیر او چون تیغ جراحی ست
 اگر خون ریخت،درمان کرد،اعجازش یداللهی ست

ریاضت دیده هم از خاک با جادوگری، زر ساخت
هنر او داشت که از خاک پای خود ابوذر ساخت

عوالم را ببین،آتش علی دریا علی گفته
که حتی دشمنش در وصف او ((لولا علی)) گفته...

علی هرگز نمی بندد به روی هیچ کس در را
کسی از ابتدا تا انتها نشناخت حیدر را
گزارش خطا

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
نظر: