20 مهر 1400 6 (ربیع الاول 1443 - 32 : 04
کد خبر : ۹۵۱۲۹
تاریخ انتشار : ۱۰ فروردين ۱۳۹۷ - ۱۷:۵۹
عقیق به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت منتشر می کند
به مناسبت فرا رسیدن سالروز ولادت حضرت مولی الموحدین علی (ع) عقیق تعدادی از اشعار آیینی را به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت منتشر می کند
سرویس شعر عقیق: به مناسبت فرا رسیدن سالروز ولادت حضرت مولی الموحدین علی (ع) عقیق تعدادی از اشعار آیینی را به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت منتشر می کند:



یوسف رحیمی:

مولا براي از تو سرودن غزل کم است
تلميح و استعاره ، مجاز و بدل کم است

بايد براي مدح تو قرآن ناب خواند
شعر و خطابه، قصه و ضرب المثل کم است

آن لحظه که حلاوت نام تو بر لب است
شيريني شکر که چه گويم، عسل کم است

بايد براي مدح تو از صبح بدر گفت
هيجاي نهروان و شکوه جمل کم است

اي دست اقتدار خدا، فارس العرب
اصلا براي شان تو تعبير «يل» کم است

شد شهره در ميان عرب تک‌سواري‌ات
آوازه‌هاي صاعقه‌ی ذوالفقاري‌ات


اي آفتاب علم و يقين يا ابوتراب
همواره در مدار تو دين يا ابوتراب

صبح نگات شمس ضحي يا ابالحسن
تار عبات حبل متين يا ابوتراب

از ابتداي خلقت خود کسب فيض کرد
در محضر تو روح الامين يا ابوتراب

مولاي من ولايت تو از ازل شده
با روح و جان شيعه عجين يا ابوتراب

الطاف بي کران تو اي قبله گاه جود
مي‌بارد از يسار و يمين يا ابوتراب

در رستخيز صبح قيامت براي ما
عشق تو است حصن حصين يا ابوتراب

با عطر و بوي هر نفست در مشام شهر
جاري شده‌ست خلد برين يا ابوتراب

چشمان روشن تو بهشت پيمبر است
اصلاً سرشت تو ز سرشت پيمبر است


تفسير کن براي همه محکمات را
اسرار ناب آيه‌ی صبر و صلات را

مولاي من تمام صفاتت الهي است
آئينه اي تلألؤ انوار ذات را

شرط حيات طيبه نور ولايت است
از ما مگير حضرت عشق اين حيات را

با نعمت ولايتت آقا خود خدا
بي شک گشوده بر همه باب نجات را

يک لحظه در ولايت تو شک نمي‌کند
هر کس شنيده زمزمه‌ی کائنات را

تو آمدي کمي به زمين آسمان دهي
تا که تجليات خدا را نشان دهي


تسبيح انبياء معظم علي علي‌ست
نقش لب پيمبر خاتم علي علي‌ست

رمز نجات حضرت موسي ميان نيل
فرياد استغاثه‌ی آدم علي علي‌ست

رمز تقرب همه‌ی اهل کائنات
آواي هر فرشته دمادم علي علي‌ست

لبيک کعبه و حجر و مسجد الحرام
زيبا ترين ترنم زمزم علي علي‌ست

هر گوشه را که مي‌نگرم ذکر خير توست
آقاي من عبادت عالم علي علي‌ست

تو آمدي و عزت توحيد پا گرفت
نور خدا زمين و زمان را فرا گرفت

محمد جواد غفور زاده :

«سه روز» بود، که در مکّه بی‌قراری بود
نگاه کعبه، پر از چشم انتظاری بود

«سه روز» صبح شد و سایبان «حِجر و حَجَر»
سحاب رحمت و ابرِ امیدواری بود

به احترام شکوفایی گل توحید
«سه روز» کار حرم عشق و رازداری بود

زِ هجر روی علی، کار «حِجر اسماعیل»
در این سه روز و سه شب، ندبه بود و زاری بود

پس از «سه روز» از آن روی ماه پرده گرفت
حرم که محرم اسرار کردگاری بود

صفای آینه از چشم «مَروه» می‌تابید
شمیم آینه از «مُستَجار» جاری بود

زمین به مقدم مولود کعبه، می‌نازید
هوا هوای بهشتی، زمین بهاری بود

فرشتگان خدا، در مقام ابراهیم
سرودشان، غزل عشق و بی‌قراری بود

سحر به زمزم توحید، آبرو بخشید
علی، که زمزمۀ چشمه در حصاری بود


قسم به وحی و نبوّت که در کنار نبی
علی تمام وجودش، وفا و یاری بود

نشست بر لبش آیات «مؤمنون» آری
علی که جلوۀ آیات جان نثاری بود

چگونه نخل عدالت نمی‌نشست به بار
که اشک چشم علی گرم آبیاری بود

امیر ظلم ستیز، افسر یتیم نواز!
یگانه آینۀ عدل و استواری بود

همین نه «مکّه» از او عطر ارغوانی یافت
«مدینه» از نَفَس او بنفشه‌کاری بود

علی، تجسّم اخلاص بود و صبر بود و امید
علی، تبلور ایمان و پایداری بود

علی، به واژۀ آزادگی تقدّس داد
علی، تجلّی ایثار و بردباری بود

جهان کوچک ما حیف درنیافت که او
پر از کرامت فضل و بزرگواری بود

قسم به کعبه که سجّادۀ گل‌افشانش
زِ خون جبهۀ او باغ رستگاری بود...

محمد بیابانی:

ای قطره در حوالی دریا قدم مزن
ای ذره از ستایش خورشید دم مزن
حرف وجود را به زبان عدم مزن
کار تو نیست؛ مدح علی را قلم مزن

هرچند آرزوی من از او سرودن است
کی در توان بنده خدا را ستودن است

روزی اگر که خلق به وصفت زنند دم
یا شاعران شوند به مدح تو هم قسم
دریا شود مرکب و اشجار هم قلم
صدها هزار حافظ و سعدی و محتشم

لالند در بیان تو یا مرتضی علی
وقتی که هست وصف تو کار خدا علی

باید غزل نوشت گدای در تو را
باید سرود هر نفس قنبر تو را
من کیستم که وصف کنم بوذر تو را
باید که واژه واژه ی هر منبر تو را

دریایی از بحار، و یا الغدیر کرد
خود را چنان سخن، به کمندت اسیر کرد

پر کرد تا صدای خدا گوش کعبه را
روشن نمود خانه ی خاموش کعبه را
دیدار تو ربود ز سر هوش کعبه را
دیدند باز بودن آغوش کعبه را

یعنی که باده ریخت ز پیمانه ی خدا
دیدند حق درآمده از خانه ی خدا

راهی اگر به سمت خدا هست راه توست
غیر از خدا زمین و زمان در پناه توست
خوشبخت کیست؟! انکه هلاک نگاه توست
کعبه کجاست؟! کعبه همان زادگاه توست

کعبه همانکه در طلبت سینه میدرد
هر شب بر آستان نجف سجده می برد

گفتم نجف دوباره به غم مبتلا شدم
بی اختیار راهی ایوان طلا شدم
هر بار که مسافر کرب و بلا شدم
در آسمان شهر تو اول رها شدم

ای کوه! باز اذن به این کاه می دهی؟
ما را به خانه ی پدری راه می دهی؟

ای خانه ی تو خانه ی ما از قدیم ها
بابای مهربان تمام یتیم ها
هستند در پناه تو حتی رجیم ها
محشر نجاتمان بده از چنگ بیم ها

ای کاش روز حشر من اهل رجب شوم
با دست های فاطمه ات منتخب شوم

غلامرضا سازگار:

امشب حرم خدا حرم شد 
از مقدم یار محترم شد 

کعبه شده محو و مات و مدهوش 
دیوار ز هم گشوده آغوش 

هر قطعۀ سنگ، کوه طوری است 
هر نخلۀ خشک، نخل نوری است 

در زمزمه‌های آب زمزم 
آوای علی علی‌ست هر دم 

ای هجر، شب وصال تبریک 
مجد و شرف و جلال تبریک 

هر ریگ روان شده ثناگو 
با ذکر علی علی علی هو 

سر زد ز صفا صفای مطلق 
ای مرده بگو علی علی حق 

حوران همه جان به کف نهادند 
در پشت مقام ایستادند 

ای کعبه زهی زهی سعادت 
میلاد تو شد از این ولادت 

ای کعبه سعادتت مبارک 
ای بیت، ولادتت مبارک 

بر خویش ببال مام کعبه 
طفل تو بُود امام کعبه 

دلبند تو پیر کائنات است 
طفل تو امیر کائنات است 

روزی که نبود نام هستی 
می‌کرد علی خداپرستی 

از صبح ازل علی، علی بود 
پیوسته به هر ولی، ولی بود 

در بود و نبود مقتدا بود 
او بود و محمد و خدا بود 

ای نفس رسول و جان قرآن 
ای دست خدا، زبان قرآن 

خورشید بلند بام کعبه 
از صبح ازل امام کعبه 

ای خانۀ کعبه زادگاهت 
ای صحنۀ حشر دادگاهت 

تو احمد و احمد است حیدر 
یک روح که دیده در دو پیکر؟ 

گفتار همارۀ تو تنزیل 
شاگرد قدیمی تو جبریل 

در لیلۀ قدر، قدر قدری 
در صحنۀ بدر، بدر بدری 

میدان نبرد پای‌بستت 
شمشیر نیازمند دستت 

تو قلۀ عرش را امیری 
یا همدم کودک صغیری؟ 

غیر از تو که، ای خدای را شیر 
بخشیده به خصم خویش شمشیر؟ 

در مُلک وسیع حق امامی 
با پیر فقیر هم کلامی 

با آن‌که امام جمع بودی 
در بزم فقیر، شمع بودی 

تو مالک عرش در زمینی 
حیف است میان ما نشینی 

در عرش امام آفتابی 
در فرش چرا ابوترابی؟ 

ای قلب تو خانۀ محمد 
جای تو به شانۀ محمد 

تو بت‌شکن و خداپرستی 
بر شانۀ وحی بت شکستی 

ای پشت سرت دعای کعبه 
ای بت‌شکن خدای کعبه 

ای مهر تو لطف بی‌نهایت 
توحید و نبوت و ولایت 

روزی که نه آب و نه گِلم بود 
جای تو به خانۀ دلم بود 

با مهر تو روی خود نمودم 
با مهر تو چشم خود گشودم 

دل را به ولات زنده کردم 
گه گریه و گاه خنده کردم 

ای شهد ولایت تو شیرم 
ای کرده به عشق خود اسیرم 

هر شب که به گاهواره خفتم 
تا صبح علی علی شنفتم 

عمری به محبتت اسیرم 
تا با تو بمانم و بمیرم 

ای مهر تو بود و هست میثم 
فردا تو بگیر دست میثم


گزارش خطا

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
نظر: