سرویس شعر آیینی عقیق: به مناسبت فرا رسیدن سالروز شهادت حضدت امیرالمومنین علی (ع) عقیق تعدادی از اشعار آیینی را به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت منتشر می کند:
مهدی رحیمی :
با عدالت باز آب و دانه را تقسیم کرد
قسمت همسایه و بیگانه را تقسیم کرد
بارها بین یتیمان بار روی شانه را
بعد در بازی خمید و شانه را تقسیم کرد
عدل محور بودنش طوری نمایان گشت که
تیغ یکسان فرق سر تا چانه را تقسیم کرد
تا به بستر رفت چون زهرا،علی هم عاقبت
با زن و فرزند کار خانه را تقسیم کرد
آنچه که از داستان کوچه تعریفی نبود
با چه چاهی این غم مردانه را تقسیم کرد
روی پیشانیش تیغ ابن ملجم چون نشست
بین صدها شمع یک پروانه را تقسیم کرد
غلامرضا سازگار:
رها ز درد و غم و رنج بی شمار شدم
قسم به خالق کعبه که رستگار شدم
همین که خون سرم ریخت روی سجّاده
برای دیدن زهرا امیدوار شدم
به محفل بشریّت منم همان شمعی
که نور دادم و آب از فراق یار شدم
همه جوانی من ختم شد به یک مصرع
گل خزان زده در موسم بهار شدم
به روزگار من آن شد در این دو روزه ی عمر
که تا قیامت، مظلوم روزگار شدم
قسم به عزّت پروردگار آن کوفه
که من عزیزم و در بین خلق خوار شدم
به پیش اشگ یتیمان از آن تنم لرزید
که خود به فصل جوانی یتیم دار شدم
به چاه گفتم ای چاه گریه کن بر من
که من به کینه یاران خود دچار شدم
چه سال ها که ز عمرم گذشت بی زهرا
خدا گواست که آب از فراق یار شدم
به نخل میثم خود ثبت کن بگو «میثم»
که من اسیر ستمهای بی شمار شدم
محسن عرب خالقی:
شبی هم این دل ما انتخاب خواهد شد
برای خلوت اُنست خطاب خواهد شد
مكش زخیمه دلها عمود مِهرت را
كه آسمان به سرما خراب خواهد شد
كسی كه مهر علی در قنوت او جاری است
دعای نیمه شبش مستجاب خواهد شد
میان مردم صاحب نظر اگر برود
غلام در گهت عالیجناب خواهد شد
كویر را نفس قنبرت كند دریا
سراب نام تو نشنیده آب خواهد شد
به قدر فهم كمم هم اگر كه بنویسم
فضایل تو هزاران كتاب خواهد شد
چه دیده بود پیمبر كه گفت در این ماه
محاسن تو به خونت خضاب خواهد شد
جواب خلقت خلقی و از بد دنیاست
كه زخم فرق سر تو جواب خواهد شد
امام اول دنیا پس از شهادت تو
امام كشتن این قوم باب خواهد شد
یكی به سوده الماس پاره پاره جگر
یکی ز فرط عطش دل كباب خواهد شد
پس از تو كار به جایی رسد در این دنیا
كه صید حرمله طفل رباب خواهد شد
محمد جواد پرچمی:
شکسته بالی و با دخترت سخن گفتی
کمی ز غربت خود را برای من گفتی
چقدر طعنه شنیدی چقدر دم نزدی
چقدر حرف خدا را به مرد و زن گفتی
چقدر حرف دلت را به چاه میبردی
چقدر درد و دلت را به خویشتن گفتی
دم غروب سلامی به همسرت دادی
گمان کنم که به زهرا ز آمدن گفتی
دلت گرفت پدر یاد مادر افتادی
ز شعله های در و از لگد زدن گفتی
یتیم ها که برای تو شیر آوردند
ز بی وفایی این کوفیان به من گفتی
تو از شلوغی و ترس از ربودن اطفال
ز سنگ خوردن و سختی رد شدن گفتی
**
برایم از غم بزم حرامیان ای وای
برایم از غم معجر نداشتن كفتی
سحر به رسم سفارش کنار عباست
فقط حسین حسین و حسن حسن گفتی
نوشت بر کفنت جوشنی حسین غریب
تو از وصیت زهرا و پیرهن گفتی
ز کشتن نوه هایت ز کشتن پسرت
ز قتلگاه و بدن های بی کفن گفتی
منبع:حسینیه