24 مهر 1400 10 (ربیع الاول 1443 - 31 : 06
کد خبر : ۸۷۳۴۹
تاریخ انتشار : ۲۱ خرداد ۱۳۹۶ - ۰۲:۲۵
عقیق به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت منتشر می کند
به مناسبت فرا رسیدن سالروز ولادت امام حسن مجتبی (ع) عقیق تعدادی از اشعار آیینی را به منظور بهره مندی ذاکرین اهل بیت منتشر می کند
سرویس شعر آیینی عقیق :مناسبت فرا رسیدن سالروز ولادت امام حسن مجتبی (ع) عقیق تعدادی از اشعار آیینی را به منظور بهره مندی ذاکرین اهل بیت منتشر می کند:



میلاد حسنی:
از بسکه حُسن نام تو شد مشق جوهرم

عطر بقیع می‌وزد از باغ دفترم

شوق بهشت، سهم‌ بقیه ز من مخواه

از گندم مزار شما ساده بگذرم

مسکین یتیم اسیر، همه زود آمدند

مثل همیشه در صف این خانه آخرم

نقش است بر کتیبه‌ی خلقت هوالکریم

ثبت است بر جریده‌ی عالم هوالکرم

من خواب دیده ام پس از آبادی بقیع

نذر ضریح توست النگوی مادرم

آنقدر حلقه بر در این خانه کوفتم

حالا خودم کلون قدیمی این درم

گفتند سائلان که پس از تو کجا رویم؟

گفتی که این شما و سرای برادرم

اینها دو واژه اند که با هم غریبه اند

بر صفحه چون دو خط موازی "حسن" "حرم"ا


علی انسانی :
ای از بَهار، باغ نگاهت بَهارتر

از فرش، عرش در قدمت خاکسارتر

شبنم ز پاکی تو، به گلبرگ‌ها نوشت

گل پیش روی توست ز هر خار، خوارتر

باران کرَم نمود و ترنّم‌کنان سرود

کز هر چه ابر، دست تو گوهر نثارتر...

شهر مدینه با فقرا جمله واقف‌اند

آن شهر کس نداشت ز تو سفره‌دارتر

ایّوب دید صبر تو، بی‌صبر گشت و گفت

چشم فلک ندیده ز تو بردبارتر

نامت حَسن، و لیک به هر حُسن، اَحسَنی

ناورده دست صُنع، ز تو شاهکارتر

بودی لبالب از غم و درد نهان، و لیک

آیینه‌ای نبود ز تو بی‌غبارتر

باشد یکی، قیام حسین و قعود تو

گشتی پیاده تا که شود او سوارتر...

عباس احمدی :

این گل که به جلوه چون عقیق یمنی است

عطرش علوی باشد و حُسنش، حسنی است

هم شکل نبی است، هم شبیه زهراست

این سوره گمان کنم که مکی - مدنی است!



سید حسن رستگار:
هرکه دیدست تو را گفته که ماشاالله

قامتت قامت سرو است و رُخت همچون ماه

نه فقط اهل زمین بلکه رسید از ملکوت

بانگ "لا حول و لا قوة الا باالله"

حافظ از روی توگفته است جهانگیر شود

هر که شد حُسن جمالش به ملاحت همراه

مادرت خیرِ نسا و پدرت خیرِ بشر

جز خدا نیست کسی از درجاتت آگاه

زور بازوی علی داری و شاهد دارم

برده ای جنگ جمل را تو به یک گوشه نگاه

تو کریمی و کرامت شده نازل از تو

دست از دامن لطف تو نگردد کوتاه

قلم و شاعر و دفتر همه حاجت دارند

این غزل نذر غریبی تو ان شاالله

غلامرضا شکوهی:
گل‌خنده‌ای که مهر به ماه خدا کند

از پای روز، حلقه‌ی شب را جدا کند

بر شانه‌ی سپیده‌ترین صبح بی‌غروب

خورشید، آبشارِ طلایی رها کند

میلاد مجتبی‌ست که اعجاز مقدمش

با باغ، آن کند که نسیم صبا کند

آمد که با فروغ شب‌افروز روی خویش

هر سو دری به خانه‌ی خورشید وا کند

شب را به یمن مقدم او صبح کرده است

هر کس چو ماه، در دل شب‌ها دعا کند

امشب که باغ خاطره‌ات را به یک نسیم

غرق شکوفه، لعلِ لب مجتبی کند

چون آسمان عاطفه، باران اشک باش!

تا گلشنِ ضمیرِ تو را با صفا کند

چشم ستاره باش و به دامان شب ببار!

تا دردِ سینه‌سوزِ غمت را دوا کند

بیگانه با تبسّمی! این فصل را بخند!

تا باغ را به خنده لبت آشنا کند

گل‌واژه‌ی نگاهِ تو در روح زردِ باغ

جشن بهارگونه‌شدن را به پا کند
گزارش خطا

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
نظر: