20 مهر 1400 6 (ربیع الاول 1443 - 07 : 13
کد خبر : ۸۵۸۵۹
تاریخ انتشار : ۲۱ فروردين ۱۳۹۶ - ۲۲:۵۱
عقیق به منظور بهره مندی ذاکرین اهل بیت (ع) منتشر می کند
به مناسبت فرا رسیدن فرخنده سالروز ولادت حضرت مولی الموحدین امیرالمومنین (ع) عقیق تعدادی از اشعار آیینی را به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت منتشر می کند.
سرویس شعر آیینی عقیق:به مناسبت فرا رسیدن فرخنده سالروز ولادت حضرت مولی الموحدین امیرالمومنین (ع) عقیق تعدادی از اشعار آیینی را به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت منتشر می کند.

محمد سهرابی:

زبس خاک نجف نزد خداوند آبرو دارد
تیمّم با غبار معبرش شأن وضو دارد

به دربار کسی رو کرده‌ام دل را که از عزّت
سگ کوی غلامش نیز حقّ جستجو دارد

کدامین دِین برخیزد زجا بی اذنِ شمشیرش؟
به هر گردن که دیدم، قامت از بهر گلو دارد

زبس سامان جوهر کرده تیغش از شراب ناب
لحد را گر شکافی، عَبدوَد در کف سبو دارد

ثواب مؤمنان چرکی‌ست بر روح شریف این‌جا
نجف، شیرخدا حوضی برای شستشو دارد

صدایی دارد آن مافوق هستی کز شنیدن‌ها
به هرگوشی که دیدم، پرده از ننگ رفو دارد

به حسّ ما و من او را تعلّق نیست ای غافل
مثال است این که می‌گویند حضرت رنگ و بو دارد

خیال حاشیه بر متن تقدیسش ندارد راه
کدامین شانه از آن زلف، شرحی مو به مو دارد؟

خیال است این که با مولاعلی محرم شوی "معنی”
تو لاغر لهجه‌ای و شیر حق با نعره خو دارد

محسن عرب خالقی:


دنیای بی‌امام به پایان رسیده است
از قلب كعبه قبله ایمان رسیده است
از آسمان حقیقت قرآن رسیده است
شأن نزول سوره «انسان» رسیده است
وقتش رسیده تا به تن قبله جان دهند
در قاب كعبه وجه خدا را نشان دهند
روزی كه مكه بوی خدای اَحَد گرفت
حتی صنم به سجده دم یا صمد گرفت
دست خدا ز دست خدا تا سند گرفت
خانه ز نام صاحب خانه مدد گرفت
از سمت مستجار، حرم سینه چاك كرد
كوری چشم هر چه صنم سینه چاك كرد
وقتی به عشق، قلب حرم اعتراف كرد
وقتی علی به خانه خود اعتكاف كرد
وقتی خدا جمال خودش را مطاف كرد
كعبه سه روز دور سر او طواف كرد
حاجی شده است كعبه و سنت شكسته است
با جامه‌ی سیاه خود احرام بسته است 
از باغ عرش رایحه نوبر آمده‌ست
خورشید عدل از دل كعبه بر آمده‌ست
از بیشه‌زار شیر شجاعت در آمده‌ست
حُسن خدای عزّوجل حیدر آمده‌ست
جانِ جهان همین كه از آن جلوه جان گرفت
حُسنش «به اتفاق ملاحت جهان گرفت»
ای منتهای آرزو، ای ابتدای ما!
ای منتهی به كوچه‌ی تو ردّ پای ما!
ای بانی دعای سریع ‌الرّضای ما!
پیر پیمبران، پدری كن برای ما!
لطف تو بوده شامل ما از قدیم‌ها
دستی بكش به روی سر ما یتیم‌ها
پشت تو جز مقابل یكتا دو تا نشد
تیر تو جز به جانب شیطان رها نشد
حق با تو بود و لحظه‌ای از تو جدا نشد
خاك تو هر كسی كه نشد كیمیا نشد
ای شاه حُسن!‌ با تو «گدا معتبر شود»
آری! «به یُمن لطف شما خاك زر شود»
ای ذوق حُسن مطلع و حُسن ختام ما!
تا هست مُهر مِهر تو بر روی نام ما
«ثبت است بر جریده‌ی عالم دوام ما»
این حرف‌های آخر شعر است و خواندنی است
پای تو هر کسی که نماند نماندنی است

مجید تال:
ﺷﺄﻥ تو در اندیشه ما جا شدنی نیست
درکوزه که جا دادن دریا شدنی نیست
هرچند که توصیف تو مولا شدنی نیست
تو لطف کنی ناشدنی ناشدنی نیست

طبعی که نپرداخت به نام تو تلف شد
بر خاک نوشتند علی ؛ در نجف شد

ماییم و دلی مست در ایوان طلایی
احسنت ! چه معماری انگشت نمایی
تاریخ ندیده به خود اینگونه بنایی
دارد هنر شیخ بهایی چه بهایی...

هرکس که تو را دید به زانو زدن افتاد
در صحن تو خورشید به جارو زدن افتاد

در خلقت تو هرچه خدا داشت عیان شد
در روز ازل هرچه دلت خواست همان شد
هر کس که گدای تو شد آقای جهان شد
از برکت نام تو اذان نیز اذان شد

سردار بجز میثم تمار نداریم
ما غیر علی با احدی کار نداریم

از ظرفیت خویش فراتر چه بگویم؟
گنگ است زبان پیش تو دیگر چه بگویم؟
از تو که خدا گفته مکرر چه بگویم؟!
هیچ است علی، پیش تو من هر چه بگویم

مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه ست
چیزی که عیان است چه حاجت به بیان ست

نام تو شده قدرت بازوی پیمبر
در غزوه احزاب تویی یک تنه لشکر
یک ضربه ات از کل عبادات فراتر
با فاطمه شد قدرت تو چند برابر

غیر از تو علی هیچ کسی حصن حصین نیست
یا فاطمه گفتی رجزی بهتر از این نیست

باید که به رخ ها بکشانی هنرت را
آسوده کن این مرتبه تیغ دوسرت را
رندی کن و یک گوشه رها کن سپرت را
صفین محیاست بیاور پسرت را

چشم تو گره خورده به ابروی اباالفضل
وصل است به تو قدرت بازوی اباالفضل



محتشم کاشانی:

السلام‌ ای عالم اسرار رب‌العالمین

وارث علم پیمبر فارس میدان دین

السلام‌ای بارگاهت خلق‌را دارالسلام

آستان رویت بطرف آستین روح‌الامین

السلام‌ای پیکر زایر نوازت زیر خاک

از پی جنت خریدن خلق را گنج زمین

السلام‌ای آهن دیوار تیغت آمده

قبلهٔ اسلام را از چارحد حصن حصین

السلام‌ای نایب پیغمبر آخر زمان

مقتدای اولین و پیشوای آخرین

شاه خیبر گیر اژدر در امام بحر و بر

ناصر حق غالب مطلق امیرالممنین

ملک دین را پادشاه از نصب سلطان رسل

مصطفی را جانشین از نص قرآن مبین

بازوی عونت رسول‌الله را رکن ظفر

رشتهٔ مهرت رجال‌الله را حبل‌المتقین

هر که در باب تو خواند فضلی از فصل کلام

در مکان مصطفی داند بلا فصلت مکین

بوترابت تا لقب گردیده دارد آسمان

چون یتیمان گرد غم بر چهره از رشک زمین

چون سگ کویت نهد پا بر زمین در راه او

گستراند پرده‌های چشم خود آهوی چین

مایهٔ تخمیر آدم گشت نور پاک تو

ورنه کی می‌بست صورت امتزاج ماء و طین

آنکه خاتم را یدالله کرد در انگشت تو

ساخت نص فوق ایدیهم تو را نقش نگین

چون یدالهی که ابن عم رسول‌الله بود

ایزدت جا داده بالا دست هر بالانشین

آن یدالله را که ابن عم رسول‌الله بود

گر کسی همتاش باشد هم رسول‌الله بود

ای به جز خیرالبشر نگرفته پیشی بر تو کس

پیشکاران بساط قرب را افکنده پس

فتنه را لشگر شکن سرفتنه را تارک شکافت

ظلم را بنیاد کن مظلوم را فریاد رس

چرخ را بر آستانت پاسبانی التماس

عرش را در بارگاهت پاسبانی ملتمس

گر کند کهتر نوازی شاهباز لطف تو

بال عنقا را ز عزت سایبان سازد مگس

ور کند از مهتران عزت ستانی قهر تو

سدره در چشم الوالابصار خوار آید چو خس

همتت لعل و زمرد در کنار سائلان

آن چنان ریزد که پیش سائلان مشت عدس

خادمان صد گنج می‌بخشند اگر از مخزنت

خازنان ز اندیشه جودت نمی‌گویند بس

آسمان از کهکشان وهاله بهر کلب تو

پیشکش آورده زرین طوق با سیمین مرس

روز کین از پردلی گردان نصرت جوی شد

مرغ روح از شوق جانبازی نگنجد در قفس

بار هستی بر ش‌تر بندد عماری‌دار تو

دل طپد در کالبد روئین‌تنان را چون جرس

از هجوم فتنه برخیزد غبار انقلاب

راه بر گشتن ز پیشت گم کند پیک نفس

از سپاه خود مظفروار فردآئی برون

وز ملایک لشگر فتح و ظفر از پیش و پس

حمله‌آور چون شوی بر لشگر اعدا شود

حاملان عرش را نظارهٔ حربت هوس

بر سر گردنکشان چون دست و تیغ آری فرو

وز زبردستی رسد ضربت ز فارس برفرس

لافتی الا علی گویند اهل روزگار

ساکنان آسمان لاسیف الاذوالفقار

ای که پیغمبر مقام از عرش بر‌تر یافته

ز آستانت آسمان معراج دیگر یافته

هم به لطفت از مقام قاب و قوسین از خدا

مصطفی اسرار سبحان‌الذی دریافته

هم به بویت از گلستان ماوحی هر نفس

شاه با اوحی مشام جان معطر یافته

چرخ کز عین سرافرازی رکاب کرده چشم

چشم خود را چشمهٔ خورشید انور یافته

مه که بر رخ دیده از نعل سم رخشت نشان

تا ابد اقبال خود را سکه بر زر یافته

نعل شبرنگت که خورشید سپهر دولت است

چرخ از آن روی زمین را غرق زیور یافته

نزد شهر علم از نزدیک علام‌الغیوب

چون رسیده جبرئیل از ره تو را دریافته

نخل پیوندت که مثمر گشته ز باغ نبی

بهر نسبت گوهر شبیر و شبر یافته

حامل افلاک رحم‌آورده بر گاور زمین

بر سر دشمن تو را چون حمله‌آور یافته

طایر قدرت گه پرواز گوی چرخ را

گوی چوگان خورده‌ای از باد شهپر یافته

آنکه زیر پای موری رفته در راهت نمرد

دایه از جاه سلیمانی فزون‌تر یافته

آنکه بی‌مزد از برایت بوده یک ساعت به کار

کشور اجرا عظیما را مسخر یافته

کاسهٔ چوبین گدایی هر که پیشت داشته

از کف دریای خاصت کشتی زر یافته

وه چه قدر است نور درگهت را پایه‌وار

دست قدرت با گل آدم مخمر یافته

نور معبودی و آب و گل ظهورت را سبب

ز آسمان می‌آمدی می‌بود اگر آدم عرب

ای وجود اقدست روح روان مصطفی

مصطفی معبود را جانان تو جان مصطفی

گر نبوت هم نصیبت داد ایزد چون گذشت

بعد بلغ انت منی از زبان مصطفی

بر سپهر دولت آن نجمی که روشن گشته است

صد چراغ از پرتوت در دودمان مصطفی

در ریاض عصمت آن نخلی که از پیوند توست

میوه‌های جنت اندر بوستان مصطفی

شمسهٔ دین را درون حجره چون دارد مقام

از نجوم سعد پر گشت آسمان مصطفی

ای تو شهر علم را در آنکه در عالم نکرد

سجده در پایت نبوسید آستان مصطفی

سایهٔ تیغت که پهلو می‌زند در ساق عرش

ز افتاب فتنه آمد سایبان مصطفی

داد از فرعون دعوای الوهیت نشان

جز تو هر کس شد مکین اندر مکان مصطفی

گر نباشد حرمتشان نبوت در میان

فرق نتوان کرد شانت را زشان مصطفی

من که باشم تا که گویم این زمان در مدح تو

آن چنانم من که حسان در زمان مصطفی

این گمان دارم ولی کز دولت مداحیت

هست نام علی در خاندان مصطفی

با چنین حالی که من دارم عجب نبود اگر

شامل حالم شود لطف تو و ان مصطفی

گوشهٔ چشمی فکن سویم به بینایی که داد

نرگست را تازگی ز آب دهان مصطفی

جانم از اقلیم آسایش غریب آواره‌ایست

رحم به جان غریبم کن به جان مصطفی

تا دم آخر به سوی توست شا‌ها روی من

وای جان من اگر آن دم نه بینی روی من

ای سلام حق ثنایت یا امیرالممنین

وی ثنا خوان مصطفایت یا امیرالممنین

در رکوع انگشتری دادی به سایل گشته است

مهر منشور سخایت یا امیرالممنین

صد سخی زد سکه زر بخشی اما کس نزد

کوس سر بخشی ورایت یا امیرالممنین

گشته تسبیح ملک آهسته هر گه در نماز

بوده رازی با خدایت یا امیرالممنین

دامن گردون شود پرزراگر تابد ازو

گوشهٔ ظل عطایت یا امیرالممنین

راست چون صبح دم روشن شود راه صواب

رایت افرازد چو رایت یا امیرالممنین

روز رزم افکند در سرپنجهٔ خورشید رای

پنجهٔ ماه لوایت یا امیرالممنین

صد ره را از پایهٔ خود انتهای اوج داد

رفعت بی‌منتهایت یا امیرالممنین

گه به چشم وهم می‌پوشد لباش اشتباه

عرش تا فرش سرایت یا امیرالممنین

گه به حکم ظن ستون عرش را دارد بپا

بارگاه کبریات یا امیرالممنین

چون به امرت برنگردد مهر از مغرب که هست

گردش گردون برایت یا امیرالممنین

یافت از دست و لایت فتح بر فتح دیگر

دست در حبل ولایت یا امیرالممنین

جان در آن حالت که از تن می‌برد پیوند هست

آرزومند لقایت یا امیرالممنین

گر مکان برتخت او ادنی کنی جایت دهند

انس و جان کانجاست جایت یا امیرالممنین

حق‌شناسان گر به دست آرند معیار تو را

حد فوق ما سوی دانند مقدار تو را

ای که دیوان قضا قائم به دیوان شماست

تابع حکم خدا محکوم فرمان شماست

گر ید بیضا چه مه شد طالع از جیب کلیم

پنجهٔ خورشید را مطلع گریبان شماست

آن ستون کز پشتی اوقایمندار کان عرش

در حریم کبریا رکنی ز ارکان شماست

این ندامت گوی زنگاری که دارد متصل

گردش از چو کان قدرت گوی میدان شماست

خوان وزیرا که قسمت بر دو عالم کرده‌اند

مایهٔ آن مانده یک ریزه از خوان شماست

اژدهایی کز عدو گنج بقا دارد نهان

چون عصا در دست موسی چوب ردبان شماست

بندهٔ پیرست کیوان کز کمال محرمی

از پی پاس حرم بر بام ایوان شماست

عقل اول کز طفیلش می‌رسد لوح و قلم

پیش دانا واپسین طفل دبستان شماست

هرکه را کاریست بر دیوان خیرالحاکمین

نیک چون روی رجوع او به دیوان شماست

من مریض درد عصیانم که درمانم توئی

دردمند این چنین محتاج درمان شماست

صد شکایت دارم از گردون اما یکی

بر زبانم نیست چون چشمم به احسان شماست

گر درین دور فلک شهری گدای محتشم

محتشم را حشمت این بس کز گدایان شماست

دین من شا‌ها به ذات توست ایمان داشتن

وین به دوران چنین کفر است پنهان داشتن

ای تو را جای دگر در عالم معنی مقام

درگهت را قبله‌ایم و روضه‌ات را کعبهٔ نام

پیکرت گنج نجف نورت در گردون شرف

مرغ روحت از شرف عنقای قاف احترام

ما برین در زایران کعبهٔ اصلیم و هست

حج اکبر زان ما آنست و بس اصل کلام

گر یکی مانع نباشد گویم این بیت‌الحرم

نیست در حرمت سر موئی کم از بیت‌الحرام

گر به قدر اجر بخشی دوستان را منزلت

باشد از تمکین سراسر عرصهٔ دارالسلام

ور ز اعدا منتقم باشی به مقداری که بود

ننهد از کف تا ابد جبار تیغ انتقام

اهل عصیان گر تو را روز جزا حامی کنند

قهر سبحانی کند تیغ جزا را در نیام

گر گشایی از شفاعت بر گنه‌کاران دری

بندد از رحمت خدا درهای دوزخ را تمام

خلق را گر یکسر ایمن خواهی از پیغام موت

وای بر پیک اجل گر کام بگشاید زکام

در جزای خصم اگر سرعت کنی نبود بعید

گر شود پیش از محل واقع قیامت را قیام

دین پنا‌ها پادشا‌ها ملک دین را بیش ازین

می‌توانی داد در تایید حق نظم نظام

بس که صیاد زمان دام بلا گسترده است

یک زمان با اهل دل مرغ فراغت نیست رام

راست گویم هست از دست مخالف در عراق

بر بزرگان حسینی مذهب آسایش حرام

اهل کفر از آتش بغض عداوت پخته‌اند

از برای خفت اسلام صد سودای خام

داوری پیش تو می‌آرند زیشان اهل دین

یاوری کن ممنان رایا امیرالمومنین


محمد هاشم مصطفوی:

شکر خدا که نام علی در اذان ماست


ما شیعه ایم و عشق علی هم از آن ماست


ذکر علی عبادت مختص شیعه است


این اسم اعظم است که ورد زبان ماست


با هر نفس علی شده ذکر لبم مدام


این "یا علی" همیشه رفیق لبان ماست


از "یا علی" زبان و دهان خسته کی شود؟


اصلاً زبان برای همین در دهان ماست


دنیا و آخرت بخدا نیست جز علی


بغض علی جهنم و حبّش جنان ماست


ما را گمان کنم ز علی آفریده اند


عشقش سرشته در گل ما، بند جان ماست


ما شیعه زاده ایم، خدا را هزار شکر


این شیعه زادگی شرف خاندان ماست


ما عاشق علی شده ایم و بدون شک


این هم ز پاکدامنی مادران ماست


ما را چکار غیر علی را؟ فقط علی


آری علی علی بخدا آب و نان ماست


پیرم که سایه اش همه دم مستدام گفت:


عشق علی همیشه و هرجا نشان ماست





گزارش خطا

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
نظر:
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۱
سید محمود صالحی
|
|
۱۲:۰۴ - ۱۳۹۶/۰۱/۳۰
کیست مولا مهد او بیت خدا
کیست مولا وصف او شد لا فتی
کیست مولا آن که از بدو حضور
قاری قرآن و تورات و زبور
کیست مولا صاحب عرش برین
کیست مولا سوره والشمس و تین
کیست مولا کفو او خیرالنسا
کیست مولا پور او خون خدا
کیست مولا آنکه مهمان خداست
با خدا بوده ست و از او نی جداست
کیست مولا مام او بنت اسد
شیر یکتای خداوند احد
کیست مولا جان احمد نور عین
کیست مولا فاتح بدر و حنین
کیست مولا آبروی عالمین
کیست مولا جان او جان حسین
کیست مولا صاحب قلب سلیم
کیست مولا کو پناه هر یتیم
کیست مولا سید و سالار ما
کیست مولا مونس و دلدار ما
کیست مولا همدم و یار نبی
کیست مولا کو فقط باشد علی
نقطه پرگار هستی او بود
یا علی بن ابی طالب مدد
نام او گوییم با صوت جلی
یا علی و یا علی و یا علی