19 مهر 1400 5 (ربیع الاول 1443 - 19 : 19
کد خبر : ۷۸۷۳۶
تاریخ انتشار : ۰۹ مهر ۱۳۹۵ - ۱۸:۲۳
عقیق به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت منتشر می کند
به مناسبت فرا رسیدن ماه محرم الحرام و ایام سوگواری حضرت اباعبدالله الحسین (ع) عقیق تعدادی از اشعار آیینی را به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت (ع) منتشر می کند.
سرویس شعر آیینی عقیق: به مناسبت فرا رسیدن ماه محرم الحرام  و ایام سوگواری حضرت اباعبدالله الحسین (ع) عقیق تعدادی از اشعار آیینی را به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت (ع) منتشر می کند.





ناشناس :

 

هر چه خیر و برکت از بالا به ماها می‌رسد

ابتدا از زیر دست تو به امضا می‌رسد

 

کم اگر آید به درگاهت زیادش می‌کنند

قطره دریا می‌شود وقتی به دریا می‌رسد

 

در مقام روضه‌ات این بس که قبل از هر کسی

حضرت زهرا سلام الله علیها می‌رسد

 

ما نمی‌فهمیم یعنی چه خدا مدیون توست؟

درک این مطلب فقط از اهل معنا می‌رسد

 

ارج و قرب این شهید آنجا مشخص می‌شود

که نوشته وقت دفنش حق تعالی می‌رسد

 

غمزه‌ی تو فرق دارد با محبت توأم است

عاقبت مجنون این قصه به لیلا می‌رسد

 

دیر و زود و سوخت و سوزت تحرک کردن است

کربلا یک روز آخر نوبت ما می‌رسد

 

حسین آذری :

از بس میان روضه تان درد میکشم

باور کنید وقت بیان درد میکشم

 

وقتی نسیم روضه  تان می وزد به دل

بی اختیار گریه کنان درد میکشم

 

آه از دمی که زخمیِ نیزه بروی خاک

تنهاترین شدی ، من از آن درد میکشم

 

سردار سربریده ی سرهای عالمی

بالای نیزه آیه مخوان، درد میکشم

 

یک ذر درد داغ تو بر سینه ام نشست

اندازه زمین و زمان درد میکشم

 

 

حسن لطفی :

شکر خدا که زندگی ام نذر روضه هاست

شکر خدا که روزی ام از سفره شماست

 

شکر خدا که پای شما سینه می زنم

شکر خدا که درد مرا نامتان دواست

 

عمری نفس زدم به هوای نگاهتان

عمری سرم به سایه این بیرق عزاست

 

قلبم به بزم هر شبتان خو گرفته است

چشمم به خاک خانه تان خوب آشناست

 

بر روی سنگ قبر من این گونه حک کنید

اینخانه زاد روضه و مجنون کربلاست

 

روزی اشک چشم مرا مرحمت کنید

روزی دیده ای که نذر کرده شماست

 

دل را به بال شال عزا بسته ام مگر

یک شب ببینمش که روی گنبد طلاست

 

 

مهدی جهاندار:

مِن الغریب نوشتی إلی الحبیب سلامی

حبیب رفت به میدان چه رفتنی چه قیامی

سحر نسیم گذشت از سر مزار شهیدان

هنوز در پی بویی که می رسد به مشامی

و جبرئیل هم آن جا مجال پر زدنش نیست

رسیده اند شهیدان کربلا به مقامی...

یکی حسین امیرش شد و چه خوب امیری

یکی حسین امامش شد و چه خوب امامی

یکی بدون زره مرگ را گرفت در آغوش

یکی نماز تو را شد سپر بدون کلامی

یکی سیاه ولی روسپید؛ چون تو گرفتی

سر غلام به دامان خود چه حسن ختامی

یکی علی شد و اکبر شد و چه ماه منیری

یکی عمو شد و سقّا شد و چه ماه تمامی

به روی نیزه و در باد، گیسوان پریشان

چنان شدند که باقی نماند کوفه و شامی

دلم به حسرت یا لیتنا رسید و نگاهم

به سردر حرم افتاد، اُدخلوا بِسلامی...

 

مجتبی خرسندی :

نام حسین را که نوشتم قلم گریست

اول قلم گریست سپس دفترم گریست

هرچند باعث همه ی گریه ها (غم)است

اما همین که داغ تو را دید غم ، گریست

با ارزش است پیش تو و مادرت حسین

آن چشم ها که از غم تو دم به دم گریست

اشکی نداشت چشم من از کثرت گناه

آن را به حق فاطمه دادم قسم ، گریست

خوشبخت آن که بین حسینیه گریه کرد

خوشبخت تر کسی که میان حرم گریست

گوشه به گوشه کرببلا روضه های توست

اینگونه بود زائر تو هر قدم گریست

یک قطره اش شفاعت یوم الورود ماست

چشمان ما برای تو با این رقم گریست

در روز حشر حسرت بسیار می خورد

هر کس که در مصیبت ارباب کم گریست

 

جواد محمد زمانی :

 

آن شب که باغ حال و هوای دعا گرفت

هر شاخه‌ای قنوت برای خدا گرفت

شعر علیل و واژه‌ی بی‌اشتهای آن

با اشک‌های شوق تشرف شفا گرفت

در گرگ و میش صبح، در انبوه خیر و شر

دل بیدلانه حالت خوف و رجا گرفت

امّا پس از طلوع فراگیر آفتاب

بی‌اختیار دامن مهر تو را گرفت!

مهر تو شرح روشن اشراق ناب بود

خورشید با تبسّم تو روشنا گرفت

عالم قرار بود پس از تو شود خراب

مهرت قدم نهاد که عالم بقا گرفت

با فطرت اویس دل آمد به سوی تو

از عطر مصطفای وجودت صفا گرفت

باغ از شکوفه هر سحر احرام شوق بست

اذن طواف در حرم کربلا گرفت

بی شک سراغ رایحه‌ی گیسوی تو را

حافظ هزار بار ز باد صبا گرفت!

با شوق تو مشارق الهام جلوه کرد

با عطر تو عوالم ایجاد پا گرفت

دیدم چگونه شاهد بزم شهود شد

آن عاشقی که رخصت «یا لیتنا» گرفت!

از داغ تو که در دل افلاک جا گرفت

آدم به ناله آمد و خاتم عزا گرفت

فیض عظیم با «وَ فَدَیناهُ» موج زد

این جام را خلیل به لطف شما گرفت

حتی پیامبر به پیامت امید داشت

آن روز که تو را به سر شانه‌ها گرفت

عمّان درست گفت: خدا در دم نخست

وقتی که امتحان ز همه اولیا گرفت

قلب تو بیشتر ز همه درد و داغ خواست

جانِ تو بهتر از همه جام بلا گرفت

ای دم به دم حماسه! ببخشا که شعر من

از حد گذشت و حال و هوای رثا گرفت

در حیرتم «کمیت» چگونه میان شعر

از دشمنان خون خدا خونبها گرفت؟!

"آنان که در مقام رضا آرمیده‌اند"

دیدند دعبل از چه امامی قبا گرفت

من در خور عطای شما نیستم ولی

باید دهان شاعرتان را طلا گرفت

وقتی خروش کرد که "باز این چه شورش است"

آری، چه شورشی که جهان را فرا گرفت

 

مهدی رحیمی:

 

یکدفعه عاشقم شد و کم کم مرا خرید

زیبا و زشت هرچه که بودم مرا خرید

مانند «جون»قبل محرم شدم غلام

مانند«عون» بعد محرم مرا خرید

هرجا رسید من ولی او را فروختم

هرجا رسید او ولی از دم مرا خرید

وقتی که عالِمِ دوسه شب گریه اش شدم

ازاینهمه مرید در عالَم، مرا خرید

ارباب من به قیمت بالای آن تنور

از شعله های داغ جهنم مرا خرید

ازخویشتن گرفت دلم را به روضه داد

ارباب هم فروخت مرا هم مرا خرید

اوج کریمی است که من را جدا فروخت

آنکس که در معامله درهم مرا خرید

یک عمر پای این دل بیچاره صبر کرد

تا آخرش به قیمت آدم مرا خرید

 

مهدی رحیمی :

 

یا داغدار روضه ی شَیب الخَضیبی ام

یا بی قرار غصه ی خَد التَریبی ام

در هر کجا به کار می آیم برای اشک

در وقت احتیاج مفاتیح جیبی ام

عاشق همیشه ارث ز معشوق می برد

از غربت تو رنگ گرفته غریبی ام

هر آدمی مناسب کاری ست در جهان

من هم به روضه گریه کنِ بی رقیبی ام

از اینکه او دوبار برایت شهید شد

بین صحابه ی تو به شدت حَبیبی ام

تو مادری روضه ای و من حسینی اش

تو بوی یاسی هستی و من بوی سیبی ام

بعد از غروب فرشچیان سالهای سال

من بی قرار روضه ی اسب نجیبی ام

از منظر امام رضا عاشق توام

در بین روضه های تو یابنَ الشَبیبی ام

 

رضا قربانی :

 

هرکجا نام تو را بردیم "کوهِ طور" شد

آفت و شَرّ و بلا فوراً از آنجا دور شد

جایِ لبهایِ تو دیشب اشکِ هجران خوردم و

کامِ من شیرین با این قطره هایِ شور شد

در فراقِ یوسفش افتاد بر جانِ خودش

آنقَدَر گریه زلیخا کرد آخر کور شد

روضه هایِ خانگی برکت به خانه میدهند

خانه یِ تاریکِ ما با روضه غرقِ نور شد

جفت و جور اصلاً نمیشد کارهایم تا شبی

کفشِ روضه جفت کردم کارهایم جور شد

صبحِ محشر که شَوَد ، مأمورِ قَصرَت میشود

آنکه در روضه دمِ در خادم و مأمور شد

وای بر آن روضه خوان و شاعری که پاکتی ست

یا که با سواستفاده نامی و مشهور شد

شاهِ ما خیلی سفارش کرده: "فَابْکِ لِلْحُسَیْن"

نزدِ ما ایرانیان این جمله اش دستور شد

قبل از آنکه شمر در گودال مَذْبوحَش کند

بر گلویش نیزه ای بوسه زد و مَنْحور شد

آنقَدَر خنجر زدند و آنقَدَر نیزه زدند

که بِلاتشبیه مثلِ لانۀ زنبور شد

موقع دفنِ پدر وقتی پسر ، انگشت را

از زمین پیدا نمود اعضای بابا جور شد

از دلش اصلاً نیامد بوریا پیچش کنند

اولش نگذاشت اما آخرش مجبور شد

 

قاسم نعمتی :

 

ما که مرید میکده و مست باده ایم

عمرى است دل به حضرت معشوق داده ایم

قبل از سرشتن گِلِمان مفتخر شدیم

در کوى عشق نوکر این خانواده ایم

جائى که جبرئیل ز خدام این در است

ما هیچ تر ز هیچ و یک عبد ساده ایم

ما تازه با غم تو نگشتیم آشنا

جانا کنیز زادۀ تو بنده زاده ایم

یا ایها الامیر به یک موى تو قسم

تا زنده ایم پاى رهت ایستاده ایم

وقتى شهید تا به مقام شهود رفت

ما را بگو که تازه در آغاز جاده ایم

با عشق اینکه روزى از اینجا گذر کنى

صورت به زیر مقدم پاکت نهاده ایم

حق گریه را به نام شما آفریده است

ما فیض گریه را به دو عالم نداده ایم

در بین روضه دیدۀ پر اشک بسته ایم

با یک سلام تا حرمت پر گشاده ایم

ما را ز جام گریه لبالب نوشته اند

ما را غلام حضرت زینب نوشته اند

 

رضا قربانی :

 

مهرِ تو را هرکس ندارد دین ندارد

اصلا که گفته دشمنت نفرین ندارد

گیسوی پُرچینت مرا هم  گیر انداخت

چینِ تو را مغرب زمین و چین ندارد

در کوچه ی تو انبیا هم صف کشیدند

مثل تو جایی سفره ی رنگین ندارد

از این کرم خانه بیا یک لحظه بیرون

جز دیدن تو حاجتی مسکین ندارد

دل خوش نکردم به نماز و روزه هایم

جز گریه بر تو که دلم تضمین ندارد

لفظِ"بفرمایید بالا" اشتباه است

چون مجلس آقای ما پایین ندارد

مشقِ شبم صدمرتبه نام حسین است

جز نام زیبایش لبم تمرین ندارد

آوازه ها از شه بُوَد پس آفرین او

شعرِ من و شعر شما تحسین ندارد

من بی هنر بودم هنرمندم نمودند

در گوشه ی میخانه پابندم نمودند

 

قاسم نعمتی :

 

همه سرمایه ی مجنون غم لیلا باشد

عاشق آن است که سر گشته و شیدا باشد

بعد از آنى که شده دلبر ما خیمه نشین

عاشق دلشده آواره ی صحرا باشد

قطره اى مى چکد و لذت عمرش این است

آخر راه دگر وصل به دریا باشد

پرچم مشکى هیئت همه جا محترم است

چونکه شیرازه اش از چادر زهرا باشد

رو سپیدند قیامت همه ی زوارت

چون به پیشانیشان نام تو آقا باشد

با همه معرفتم عرضه کنم محضر تو

اعتقادى که ز هر شبهه مبرا باشد

در عزا خانه ی تو دست خدا در کار است

تا خدا هست مصیبات تو بر پا باشد

گرچه بر سینه غم کرب و بلا دارم من

شک ندارم که حریم تو همین جا باشد

نوکر آن است که یک لحظه شده چون ارباب

وقت جان دادن خود بى کس و تنها باشد

در قیامت که بگیرى سر خود را بر دست

تا به زهرا برسى محشر کبرى باشد

لحظه ی بوسه گرفتن ز رگ حنجر تو

به خدا ذات خدا غرق تماشا باشد

 


منبع : حسینیه ، شعر شاعر
گزارش خطا

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
نظر: