حسن محمود زاده :
خواب می دیم که در صحن کریم اهل بیت
حاتم طایی فقط جارو کش است و خادم است
نقش یازهرا شده حک بر ورودی حرم
نقش کاشی های باب المجتبی یا قاسم است
مهرشاد واحدی :
به تاسی ز رسومی که غلامان دارند
پابرهنه شده تا اینکه قدم بگذارد
چشم هایش متبلور شده در راه حرم
گوییا هر قدمی رابطه با دل دارد
بارها قسمت او بوده ولی ایندفعه
میزبان گشتن مهمان متفاوت باشد
عجبی نیست اگر دست به سینه نوکر
هشت ثانیه جلو پنجره ساکت باشد
دل به دریای عطوفت زد و از سر تا پا
غرق در عشق شد و مست تهی شد از درد
مثل یک خادم معمار شد آنجایی که
با دوچشمان ترش آینه کاری می کرد
آنقدر باز شد از عقده ی دل تا اینکه
لحظه در لحظه فقط میل پریدن دارد
هرکسی زائر بام تو شود می داند
گندم از برکت دست تو چشیدن دارد.
نقد استاد:
قالب چارپار یک قالب نسبتا مدرن به حساب می آید. عمرش سر جمع به صد سال هم نمی رسد.
قالبی است بین سنتی و مدرن. یک قالب ابتکاری است .فرم روایت گونه اش از مثنوی. فضای عاطفی از غزل. کوبندگی اش از رباعی است.چارپاره باید حالت پازل داشته باشد. باید جمعا یک تصویر کامل به ما بدهد.
در کار شما این تصویر گری ها بود اما روایتش کم رمق و کم جان بود.
آثار نادر نادر پور ، فریدون توللی ، فریدون مشیری آثار خوب چارپاره هستند.
نمونه های موفق چارپاره را بخوانید.
میزبان گشتن معنی چرخیدن می دهد. جلو پنجره زبان محاوره است . چشیدن برای مایعات به کار می رود.
محسن بصیری :
بر لوح شب بنویس که مرغ سحر رفت
اما نمی دانم چرا بی با و پر رفت
پشت سرش با آب دیده آب پاشید
شاید که برگردد ولی آسیمه سر رفت
اصلا بنا بود این دو با هم پر بگیرند
ر حیرتم زهرا جرا بی همسفررفت
تا سایه ی شومی به تابوتش نیفتد
خیلی غریبانه ، شبانه بی خبر رفت
نه سال عمرش کاملا وقف علی شد
پای علی بسیار در کام خطر رفت
از دار دنیا یک نفر یار علی بود
بر لوح شب بنیس که آن یک نفر رفت
نقداستاد:
ویژگی مثبت شعر این بود که زبان ساده ای داشت. رسیدن به زبان ساده کار می برد.
بیت کاملا را اگر بازبینی کنید بهتر است.
وجیهه ابراهیمی نژاد:
یک حادثه مانده به ظهر عطش
مردی به هیبت تمام ماه
منتشر شد غیرتش در گود
دور خودش رقصید لرزه بر اندام زمین افتاد
آنقدر جوشید که جاری شد . حسرت بوسیدنش بر دل تشنه ی آب
و جاماند ردپای کینه ی آهن
دستهایش را نذرآسمان کرده بود که مشک ها زخمی شدند.
نقد استاد: کار خوبی بود تصویرهای بکر ونابی داشت. من رو یاد شعر رازرشید مرحوم سید حسن حسینی انداخت.
اما یک چیزی کمرنگ است در این شعر موسیقی است چون شعر سپید وزن که ندارد اما باید موسیقی درآن رعایت شود . مثلا در سطر های آغازین شعر موسیقی خوبی داشت اما ادامه پیدا نکرد.
محمد زمان گلدسته :
قوال این چنین کند آغاز قصه را
یک مرد در کویر به دنبال آب بود
گفتند این که ماه بنی هاشم است او
اما نه ماه بلکه خود آفتاب بود
یک مرد در کویر ولی سبز سبز سبز
با قامتی بلند که غرق کرشمه بود
لبهاشمثل خاک ترک خورده از عطش
اما دلش زلال تر از آب چشمه بود
می رفت سوی آب ولی بوته های خار
در پیش پای مرد عطشناک سد شدند
هریک به خویش به او لطمه می زدند
تا مستحق لعنت ما تا ابد شدند
آنقدر گریه کرد که خشکید چشم هاش
وقتی که نا امید شد از انتقال مشک
آنجا کویر از غمش آتش گرفت و سوخت
شب هاش پر ستاره شد از قطره های اشک
قلب کویر طاقت این داغ نداشت
لرزیدآن چنان که ترک خورد پیکرش
از آن به بعد همدم او آفتاب شد
خورشید واژگون شد و افتاد برسرش
از قول من به چشمه ی بی خاصیت بگو
لبهای تشنه را به تو هیچ احتیاج نیست
لبریز از عطش ولی از آب بی نیاز
بر درد عشق هیچ دوایی علاج نیست
آب است آنکه حسرت او مانده در دلش
آب است آنکه تشنه و بی تاب می شود
بهتر همان که سخت بسوزاندش کویر
آب از خجالت است اگر آب می شود
ای چشم من سخاوت خود را به کار گیر
آبی بپاش از دل پر درد بر کویر
این ردپای اوست که بر آب مانده است
شده جاودانه قصه ی آن مرد در کویر
نقد استاد: خیلی خوب بود . مرحوم آقای آقاسی بنیانگذار حرکت خوبی بود که شعر را از کتاب ها بیرون کشید و به دل تکایا و مراسمات و مجالس برد.واقعا شعر اونجا حضور نداشت و سطح شعر ها در هیئات بالا برده شد.
به نظرم باید شعر را به دو بخش مکتوب و شفاهی تقصیم کرد.
بعضی از شعر ها را باید خواند و بعضی ها راباید شنید. شعر شفاهی خوب است که در لحظه اثر خود را بگذارد. و فضای شعر در ذهن شما رسوب کند.
شعر استواری بود . فضای استواری و نویی داشت و ترکیب سازی جاندار بود.
محمد رضا بازرگانی :
با اینکه بی بی جان خودم فرزند گیلانم
لب تشنه اما در پی یک قطره بارانم
آری درست است اینکه باران زاده ام اما
باران شما هستید و بی شک من بیابانم
در صحن آیینه خودم را منکسر دیدم
یک بازتاب روشن از ذهن پریشانم
گم کرده ام در گیر و دار زندگی خود را
باید کسی یادم بیاندازد که انسانم
د نبال چیزی در حریم صحن می گردم
دنبال یک مرهم برای زخم ایمانم
بیهوده از شهری به شهری می روم بانو
تقدیر من اینجا رقم خورده است می مانم
نقد استاد:
غزل خوبی بود، هم فضای عاطفی داشت و هم فضای جغرافیایی داشت.
جایی که من نپسندیدم عبارت منکسر بود که خوب ننشسته است ومصرع دوم هم که ضعف تالیف دارد.
یا باید یک ذهن پریشان باید می آمد یا ذهنی پریشان می آمد.
به نظرم این بیت در قیاس با بقیه ابیات بیت خوبی نبود.
فرشید یار محمدی :
غروب بود هراسی به خیمه گاه افتاد
غروب بود که از پشت ذوالجناح افتاد
نگاش سمت حرم بود و بر زمین می خورد
پناه اهل حرم بود و بی پناه افتاد
و هاتفی که صدا زد نبرد مغلوبه است
ولشگری که به سمت تنش به راه افتاد
و آه مادری بالا گرفت تا اینکه
مسیر شمر حوالی قتلگاه افتاد
نوشته اند به گودال هم دعا می کرد
مسیر توبه برای سپاه وا می کرد
.....
نقد استاد: در باره قافیه ی سماعی نگاه های متفاوت وجود دارد . اما نهایتا تفاوت نوشتاری حرف قافیه درمطلع خوب نیست.
چاووش اکبری:
در طف گسست جاه و جلالی که داشتم
از رخ به گربه رفت جمالی که داشتم
تفسیر کرده خوف و رجا را به کربلا
بیم فراق و شوق وصالی که داشتم
تصویر سرنوشت من افتاد در فرات
نقش برآب هم شده فالی که داشتم
تنها کلیم من به تکلم نیامدی
ممکن نشد توقع قالی که داشتم
دنیا شکست ساقه ی سستی که داشتی
عقبا ستاند میوه ی کالی که داشتم
....
نقد استاد:
کمی باید در تناسب قافیه برای استفاده در مضامین ایینی دقت بیشتری کرد به طور مثال میوه ی کال خوب نبود .
نادر پرند وار:
از خلوت آسمانم ای ماه نرو
اینگونه غریب و تلخ و ناگاه نرو
می گفت علی که شرمگینم با نو
با دست گرفته بر کمر راه نرو
نامی بشکوه کهکشانی داری
وابسته به خود جان جهانی داری
در قلب تمام آسمان جای شماست
هرچند که قبر بی نشانی داری
جواد پیشنماز (برای امام جواد"ع"):
گرچه همه مردم شهر ایمان محکم ندارند
اما تو می دانی اینها غیر از تو محرم ندارند
پشت در خانه ی تو مشتی گدا صف کشیده
وقتی تو شمعی در این شهر پروانه ها غم ندارند
اعجاز را لابه لای آن حرف ها می توان دید
گفتار های تو وحی اند چیزی از آن کم ندارند
بابات ابن الکریم و تو هم جودالائمه
آیینه ها هیچ فرقی در اصل با هم ندارند
ای کاش می شد همیشه توی مدینه بمانی
در خلوتت روضه هایی از داغ مادر بخوانی
آرامشی در وجودت اما دلت بیقرار است
بغضی گلو گیر داری چشمانت ابر بهار است
من مانده ماجرا را با چه زبانی بگویم
از هر کجایش بگویم این ماجرا گریه دار است
یک روز آغوش بابا یک روز هم کنج حجره
هر چه دلش خواست کرده این بازی روز گار است
پر می کشی و خودت را تا آسمان می رسانی
بابات در عرش اعلا یک عمر در انتظار است
دل رابه دریای خون زد عاشق سرش شور دارد
حتما دلیلی خدایا شاید که منظور دارد
دل را به دریای خون زد تا دلبری کرده باشد
سر را فدای تو کرده تا سروری کرده باشد
عاشق سرش را برای عشق خودش می گذارد
می خواهد از امر معشوق فرمانبری کرده باشد
خواهر نداردسرش را بر روی دامن بگیرد
خواهر ندارد برایش غم پروری کرده باشد
در لحظه های شهادت آبی طلب کرده حتما
می خواهد او کربلا را یاد آوری کرده باشد
هم مست روی تو هستیم هم مست روی حسینیم
هم تشنه ی کربلا و هم تشنه ی کاظمینیم
نقد استاد: خیلی خوب بود شعری که طراز شعر اهل بیت باشد اینگونه شعر هاست که ما از این جنس آثار در حوزه اهل بیت کم داریم.
اشارات خیلی مستقیم نداشت در عین حال مطلب را رسانده بود.
وزن شعر یک زمانی وزن نا مطبوع خوانده می شد از دوره باز گشت وارد شعر شده و اولین بار در دیوان صفایی اصفهانی دیده شده است.
یکی از رسالت های شاعران همین است که وزن های مغفول مانده را زنده کند.
حسن رفیعی :
با عزت و با شکوه ایمان می خواند
در سیل هجوم نیزه داران می خواند
در مجلس یادبود هفتاد و دو تن
با لحن خوشی حسین قرآن می خواند
یک قلب به پهناوری دریا داشت
قلبی که در آن غصه و غم می انباشت
وقتی می دید کودکان عطشانند
لب های اباالفضل ترک بر می داشت
نقد استاد: قلب را به جای دل استفاده نکنید بهتر است
دل یخ زده است، بسته قندیل بیا
بر من شده کوه غصه تحمیل بیا
نگذار که سال بی تو آغاز شود
در لحظه ی سبز سال تحویل بیا