محسن محمدی :
عشق بازی با تو زیبا می شود
با تو زیبایی هویدا می شود
هر کجا هستی بخوان عجل فرج
عاقبت این نامه امضا می شود
دوباره بارگاه تان پر از سرور می شود
و گنبد طلایی ات مجم نور می شود
به اعتبار نامتان قلم قیام می کند
غزل ظهور کرده و دلم صبور می شود
پس از نماز مغربم به مشرقت نظر کنم
و روح من مسافرت ز راه دور می شود
چنان پرنده می زنم دوباره بال تا حرم
در این کبوترانگی پرم جسور می شود
از ابتدای جاده ای که می رسد به مشهدت
تمام خاطراتم از حرم مرور می شود
و در نهایت غم و کمال دل شکستگی
تمام سهمم از شما فقط عبور می شود
نقد استاد: مصرع دوم بیت اول طلایی اش به نظرم همان طلایی ات باشد بهتر است. پس از نماز مغربم به مشرقت بنظر مشرقت ایراد دارد باز بینی کنید . ولی مجموعا کار خوبی بود و زبان تازه ای داشت.
سید حسین ابراهیمی:
معجزه از دستهای مهربانت دور نیست
مرد نابینای دیروزی به لطفت کور نیست
پنجره از هر چه باشد چوب یا فولاد سخت
تا نگاه تو نباشد معجزه مقدور نیست
چشم می دوزم به گنبد تشنه ی وصلم ولی
خوب می دانم دلم جز وصل ی ناجور نیست
نور باران نور باران نور باران نور باز
دور تا دور حرم چیزی به غیر از نور نیست
حاتم طایی گدای درگه تو در کرم
هیچ کس اندازه موسی الرضا مشهور نیست
دست خالی آمدم سلطان تو باشی بی غمم
شاه در این سرزمین نزد گدا مغرور نیست
استاد: فضای کلی شعر حماسی است مخصوصا در زبان و وزن اما ابیات سوم به بعد کمی حماسه کمرنگ تر می شود.
وزن و ردیف قافیه به علت طولانی بودن مناسب خوانش مداح نیست.
انسجام زبانی و موسیقیای جی بحث دارد. موسی الرضا اشتباه است چون علی بن موسی الرضا ع است.
حماسه در شعر چند بعد دارد: موسیقی بازی های زبانی و محتوا شکستن هجا در شعری با فضی حماسی قابل دفاع است و اختیارات شاعری اگر پشتوانه ی موسیقیای نداشته باشد اصلا ارزش ادبی ندارد.
مثلا شاهنامه یک بخش مهم حماسی اش موسیقی و وزن است جدای از محتوا.
مهدوی :
من نه آنم که ز درگاه تو آسان بروم
نروم از در جانان مگر از جان بروم
خود بفرما که گر از خاک تو بردارم روی
به کدامین در از این خانه ی احسان بروم
تا برسرمن سایه ی توفیق فکندی ز کرم
نذر کردم که سر کوی تو قربان بروم
گر دو صد بار شوم کشته عشقت بدان
این محال است که من از سر پیمان بروم
ای بهشت جلوه ای از حسن خدا داده ی تو
کافرم عشقم اگر بی تو به رضوان بروم
ای خوش آن لحظه که در سیر مقامات بلا
سر نهم پیش تو و بی سر و بی جان بروم
استاد : چند بیت ایراد وزنی داشت . مثلا بیت سوم مصرع اول یا عشق در بیت چهارم یا بهشت در بیت پنجم
یعنی در بیت چهارم عشق تو درست است و در بیت پنجم ت در بهشت خوانده نمی شود . برای مصرع آخر هم بی سر و سامان پیشنهاد می شود.
حاج حسینی :
نه از لباس کهنه ات نه از سرت شناختم
تو را به بوی آشنای مادرت شناختم
تو را نه از صدای دلنشین روز های قبل
که از سکوت غصه دار حنجرت شناختم
تو شعر عاشقانه بودی و من این قصیده را
میان پاره پاره های دفترت شناختم
قیام در قعود را رکوع در سجود را
من از نماز لحظه های آخرت شناختم
غروب بود و تازه من طلوع آفتاب را
به روی نیزه از سر منورت شناختم
شکست عهد کوفه این گناه بی شمار را
به زخم های بی شمار پیکرت شناختم
تو را به حس بی بدیل خواهر و برادری
به چشم های بیقرار خواهرت شناختم
اگرچه روی نیزه ای ولی نگاه کن مرا
نگاه کن منم سکینه دخترت شناختی؟