آغازگر مابودیم اما پایان بخش، خارج از
تصور دنیایی ما
"جای همه شما خالی بود"
در این ایام ، که بهار نوکری نام گرفته است ، شما را نیز دعوت می کنیم به خواندن ماحصل مصاحبه استاد حاج سید احد خجسته، همان ماحصلی که ما نامی بهتر از این برایش نیافتیم: مصاحبه ای با طعم روضه و اشک!
عرايضم را با سلام به حجت بن الحسن(ع)
شروع مي كنم. بنده سيد عبد الاحدخجسته هستم و متولد 1326 در تبريز. پدرم يك چهره ي
شاخصي داشت پيش حسينيان . جلسه اي در تبريز داشتند ايشان كه الان حدود 170 قدمت
دارد حدود 70 سالش را ايشان خودشان مي گرداندند و خودشان مداحي نمي كردند و مداح
پرور بودند، متعصب بودند و آن تعصب ايشان نسبت به مجالس اهل بيت علیهم السلام بر
سر زبان ها بود. هم مردم و هم حسينيه ها و هم جوان ها از ايشان حساب مي بردند و هم دوستش داشتند يعني
فصل الخطاب تمام حرف هاي هيئتي ها فرمايشات ايشان بود چون مي دانستند تعصبي كه
ايشان به مجالس اهل بيت علیهم السلام دارد تعصب درستي است.
عقیق: چه سالي تهران آمديد؟
من حدود 44 سال است كه تهران آمدم و من
اصلا مداحي نمي كردن و در تبريز هم كه مداحي ميديدم و در مجلس بزرگان شركت ميكردم
و آنان در مجالس ما، حساسيت داشتم كه شعر را درست بخوانند و آنچه ميگويند به حقيقت
نزديك باشد و درست باشد و وقتي مداح شعر را مي خواند و من ميديدم كه متن شعر به
واقعيت نزديك نيست و نبايد اين شعر را بخواند،
همان جا در مجلس تذكر ميدادم. شده از بعضي كساني كه الان هستند و از دوستان
ما هم هستند در مجلس شعرش را گرفتم و شعر ديگري را دادم خوانده و گفتم اين شعر را
نخوان و آن غزلي كه از فواد نوشته بودي را بخوان و اين اواخر ما رسوا شديم و ديگر
به خواندن خودم هم هيچ علاقه اي ندارم و دوست دارم كه دوستان بخوانند و ما را به
فيض برسانند مخصوصا الان كه ديگر سني از ما گذشته است.
عقیق: چند فرزند داريد؟
من 3 پسر و يك دختر دارم و اين شايد يكي از بزرگترين نعمت هاي لاهي براي من همين خانواده است و مادرم در سال57 ايشان مبتلا به سرطان بودند و من انقدر مادرم را دوست داشتم كسي به من نگفته بود و من نمي دانستم، پايين تر از پرستش دوستش داشتم و ايشان هم هچنين. يك مرتبه يادم افتاد، اگر اجازه بدهيد از مادرم بگويم، اول اينكه ايشان مطيع بي چون و چراي پدرم بودند و هفته اي نبود كه ما تعداد زيادي مهمان نداشته باشيم و آن زمان در تبريز براي محرم مادرم به تنهايي براي هشتصد تا هزار ئ پانصد نفر به تنهايي غذا آماده مي كرد. و از لحاظ تدين ايشان هم جمله اي بگويم كه براي شما و دوستان جوانتان خوب است. من به دوستان جوانم مي گويم سعي كنيد از جواني مديون مردم نباشيد.
مادرم در عروسي يكي از خواهرانم حدود پنجاه سال پيش
يكي از خانم ها آمده بود كمكي به ما بكند و كمكي هم كرده بود و بعد از يك هفته كه
كارها تمام شده بود رفت. يكي از خواهران من زنجير طلايي داشته كه گم مي شود و مادر
من در دل خودش مشكوك مي شه و به كسي نميگه. خواهرم ديده بود كه مادر تو كوچه با
حالت گريه چادرش را هم انداخته بوده رو صورتش و دارد مي آيد.، خواهرم به ايشان
سلام مي كند و ميپرسد كه شما كه معمولا بيرون نمي آييد چرا آمديد بيرون؟ گفته بود
كه دختر من مريضم ممكن است كه به زودي از ميان شما بروم. يادم است كه فلان موقع در
عروسي كه خانمي آمده بود كمك كند به شما، زنجير طلايي گم شد و بعدا آن زنجير طلا
پيدا شد و من در دلم به آن خانم مشكوك شده بودم و من به دنبال ان خانم هستم كه از
ش حلاليت بطلبم و من اگر اينجوري از دنيا بروم وضعم آن طرف خيلي بد است و خواهرم
گفته بود كه شما الان بيمار هستي ودرد داري1 مادرم گفته بودند كه نه من به ايشان
مشكوك شده بودم و به ايشان مديون هستم و با اينكه الان به كسي نگفته ام الان به
دنبالش هستم كه پيدايش كنم و از او حلاليت بخواهم و از دين اين خارج شوم. و خواهرم
اين جريان را به همسرش كه آدم بزرگواري است مي گويد و ايشان به مادرم مي گويند شما
به دنبال اين خانم نگرد و ايشان را در ثواب زيارت عاشورايي كه هر روز با صد لعن و
صد سلام مي خواني شريك كن. به نظرم اين درس بزرگي است و ايشان اينقدر صفاي دل
داشتند.
عقیق: آقازادهاتون مداحي مي كنند؟
هرسه تاشون اهل شعر و ادب هستند ولي دومي
آقاسيد علي شب هاي پنج شنبه مجلسي دارد به اسم انصار الفاطمه(س) كه دوستان خوبي را
آنجا جمع كردند و ايشان اداره مي كند و خودش هم مي خواند و سليقه من را هم
دارد.ساير پسرانم هم در كار هستند به خصوص آقا رضا كه پيگير اين امور است ولي نمي
خواند
عقیق: شما زياد هيئت مي رويد، خانواده
اذيت نمي شوند؟
الان يكي از اشكالاتي كه من به جوان ها
مي گيرم همين مسئله است، زن و شموهر بايد همسو باشند و هواي همديگر را داشته
باشند. آن موقع كه پدر من افطاري مي داد ما مي رفتيم تا دو ساعت مانده به اذان صبح
و بعد از ان ساعت 8 صبح مي رفتيم مجلس ديگر. اگر طرفين همديگر را درك كنند اين
مسئله حل مي شود و اگر ان صفاي زندگي واقعا
حسيني باشد فكر مي كنم كه اين مسئله حل مي شود.
عقیق: شما مشغله ديگري به جز مداحي
داريد؟
مداحي براي من كار نيست بنده را ده جا
(مکان) دعوت مي كنند و ما يك جا را به خاطر دل خودمان ميرويم. ما به بركت مادرمان
حضرت زهرا(س) چهل سال است كه در خيابان لاله زار كار كردم و بعد از انقلاب يك
مقدار كسالت كاري به من دست داد و مغازه اي داشتم كه آنجا را فروختم و به خاطر
مسئله كاري بچه ها دوبار مغازه ايدر لاله زار خريديم و انجا مشغول هستيم.
عقیق: شما استادي داشتيد؟
من هيچوقت استادي نداشته و از اين بابت
متاسفم چون هيچوقت نمي خواستم مداح بشوم.
مثل اينكه آن عشق دروني اهل بيت (ع) كه در دلمان داشتيم ما را هل داد و
رسوامون كرد. بعضي حرف ها هست كه من را از خود بي خود مي كند مثلا وقتي يك نفر شعر
جالبي مي خواند در يكي از مجالس بودم كه روحانيون شاخص هم به آن مجالس مشرف بودند
و آنجا روضه تغسيل حضرت زهرا(س) را مي خواندند و من گاها در مجالس شعر يادم مي
افتد و نمي دانم يك مرتبه من از خود بي خود شدم و گفتم: طهر مطلق را نياز به غسل
نيست. وقتي شعر خودش معرفت و مطلب داشته باشد، خود آن آدم نمي تواند سر جايش باشد و منفجر مي شود.
|
عقیق: در اوایل صحبت به بحث تعصب به هیئت
و اهل بیت علیهم السلام اجمعین اشاره کردید، تعصب براي بچه هيئتي لازم است و ميزان
و حدود اين تعصب بايد چگونه باشد؟
مي خواستم اين جمله را بگويم كه بنده
خودم به هيچ هيئتي وابسته نيستم و تعصب به هيچ هيئت مشخصي ندارم و بهدوستان
جوانمان هم مي گويم كه سعي كنيد به اباعبدالله الحسين(ع) تعصب داشته باشيد نه تعصب
به يك هيئتي كه ما را از گردونه خارج مي كند يكدفعه ميبينيم كه خداي ناكرده امام
حسين (ع) خودشان در گوشه اي هستند و ما داريم به هيئتمان تعصب نشان مي دهيم. و اين
درست نيست و هميشه به دوستان جوانمان عرض مي كنم كه تعصب داشته باشيد به كل مجالس
اهل بيت(ع) و همه را يكي بدانيد.
درست كه وقتي شما رفتيد و در راس يك هيئت
قرار گرفتيد بايد متعصب باشيد و برنامه هاي خود را طوري تنظيم كنيد كه مورد رضايت
اهل بيت (ع) باشد و اين تعصب است! اما اگر يك مرتبه بگويم آن هيئت نه و اين هيئت،
اين درست نيست.
متاسفانه در بعضي مجالس اين حكم فرماست.
پيش خودمان مي گوييم: هيئتي خوب است كه من راهش بياندازم و من در راًسش باشم و ...
و اين درست نيست.
متاسفانه اين تعصب حسيني نيست و اغلب ما،
اينها را مي بينيم. ما بايد اين هيئت ها را كم كنيم به جاي پنج هيئت دو تا هيئت
باشد. چه مي شود آن پانزده هيئتي كه براي فلان شهرستان هستند همه يكي شوند و براي
محرم عزاداري كنند و همه با يك پرچم مشكي بيرون بيايند؟.. چون تعصب رو هيئت ها
زياد است و هر كس بر روي هيئت خودش تعصب دارد، نتيجه اي كه بايد بگيريم نمي گيريم.
عقیق: خيلي از مداحان بزرگ ما دوست دارند كه پاي مداحي شما بنشينند، چرا؟
فكر ميكنم چون آنها فكر مي كنند كه من
بچه حضرت زهرا (س) هستم اينطور هستند، چيز ديگري نمي دانم. اين بزرگان احترامي كه
به ما مي گذارند به خاطر مادرمان حضرت زهرا(س) است. اگر اين اسم را از روي ما
بردارند هيچ چيز ديگري نداريم. من فكر ميكنم اگر امام حسين (ع) و حضرت زهرا(س) را
از ما بردارند، لجن هست و هيچ چيز ديگري نداريم و لذا يادم افتاد كه بيدل مي گه:
دل
از شراب طلب خون كن، شراب طلب
جگر
به تشنه لبي واگذار، آب طلب
ز
عافيت نتوان مژده ي گشايش يافت
به
دل شكستي اگر حست، فتح باب طلب
مباش
همچو گوهر مرده ريگ اين دريا
نظر
بلند كن و همت حباب طلب
ما هيچي نداريم. بزرگان فرمودند كه خودت
را بنداز تا حضرت زهرا (س) بگيردت اگر خودت را بگيري مي اندازندت. آنها آنقدر
بزرگوارند به آدم پستي مثل ما هم عنايت دارند.
من از مسئولين حسينيه دلريش نيستم اما
چون سابقه دارم و اين حسينيه 170 سال يا بيشتر قدمت دارد و پدرم حدود 65 سال در
اين حسينيه زحمت كشيده بود و اخوي بنده حاج سيد ابراهيم آقا حدود 45 سال پيش كه
تهران بودند ايشان آمدند به تنهايي هيئت دلريش تهران را راه انداختند و الان حدود
پنجاه سال است كه اين هيئت را افتاده و تا اندازه اي هم جزو يكي از هيئت هاي خوب
است. در حال حاضر نمي رسم كه تبريز بروم و
الان يادم افتاد كه وپدرم وقتي برنامه جمعه هاي حسينيه دلريش تمام مي شد تا وقتي
كه آخرين نفر را راهي منزل نمي كرد خودشان نمي رفتند و بعضي مواقع و قتي همه رفتند
خودش تنهايي مي نشست و مي گفت: صلي الله عليك يا ابا عبدالله مينشست و گريه مي كرد
و مي گفت من نمي دانم كه هفته ديگر هستم يا نيستم كه ايم مجلس را ببينم. اينها
واقعا جلسات را شعبه اي از حرم امام حسين (ع) ميدانستند. آقاي سيبوي هم همينطور
بودند ايشان مي گفتند آن زمان كه صدام همه را از كربلا بيرون مي كردند يه بزرگي
همراه ما بود كه در حرم اباعبدالله(ع) مكاشفه اي صورت گرفت و خود امام حسين (ع)
فرمودند: حالا كه بايد برويد، شما بويد تهران و هر جا كه در مجالس ما شركت كرديد
آنجا حرم ماست.
عقیق: شرط ماندگاري يك هيئت چيست؟
شرط موفيقت اين است: هيئتي را كه انتخاب
كردند در آنجا نوكري كنند، خودشان هم يك روحاني كوچك باشند! هم تقوا داشته باشند و
اخلاص! با ظاهر كاري درست نخواهد شد علمش را داشته باشند كه اگر يك روز روحاني
نيامد بتواند خودش مجلس را اداره كند و باز هم بالاتر از همه، اخلاص است. امام
صادق(ع) مي فرمايند: «اگر كسي در عزاي جدم امام حسين(ع) طوري گريه كند كه فقط پلكش
نرم شود بهشت بر او واجب است» اين خيلي مسئله است.
علم كار، تقوا و اخلاص در كار فكر مي كنم
رمز موفقيت است.
عقیق: شما به عنوان بک مناجات خوان،
خودتان مسير مناجات خواني را انتخاب كرديد؟
يكي از دردهاي من در اجتماعات اين است كه
يه مقدارش برمي گردد به تعصب، مداح هم بايد مداح باشد و اگر بتواند مناجات خوان هم
باشد به ويژه در ماه رمضان. در مناجات مالب و لذت و نمكي است كه اگر توام با روضه
امام حسين (ع) باشد معجون عجيبي در مي آيد و مي دانيم كه امام (ع) مظهر الطاف و
صفات الهي است و مناجات خواني و دل دادن به مناجات به ويژه براي جوانان بسيار خوب
است و يك نمكي از مناجات با خدا را با نمك روضه حسرت علي اصغر حسين(ع) مخلوط كن
ببين چه ميشود . روضه وقتي با مناجات قاتي ميشود شعور رابيشتر مي كند و بايد
مناجات خواني و دعا خواني جا بي افتد و بستر سازي شود براي اين مطلب.
|
عقیق: چرا رابطه مداح و روحاني در هيئت
كم شده؟ چرا اين آسيب ايجاد شده؟
اين آسيب دو طرفه است. روحاني بايد متوجه
باشد، من مداح كه غلط مي خوانم بيايد مرا راهنمايي كند و من مداح گوش شنوا داشته
باشم بالاخره اين دوستان سالها در حوزه زحمت كشيده اند . من دوستان طلبه جوان زياد
دارم و من افتخار مي كنم به آنها پدرم من
را را نوكر به روحانيت تربیت كرده بود الان هم نوكر هستيم و خوش به حالمون و
افتخار مي كنيم به اين نوكري.
در تبريز هم كه بوديم پاي منبر بزرگان
مينشستم. متاسفانه اين يك آسيب بزرگ است و ما بايد پيرو روحانيت متعهدي باشيم كه
امام حسيني باشد نه اينكه يك ساعت سخنراني كند و ننگش باشد كه روضه بخواند ما
روحانيتي را قبول داريم كه منبرش عجين شده باشد باروضه امام حسين(ع) و گرنه اگر
تمام نهج البلاغه و قرآن را پياده كني ولي حسيني نباشي فايده ندارد. مرحوم فلسفي
مي فرمايند: من يك ساعت سخنراني مي كنم به اميد اينكه پنج دقيقه روضه بخوانم. ما
بايد صحبتي در رابطه با مقتل خواني داشته باشيم كه كداك مقتل اصل است. هر مقتلي كه
گريه آور تر بود من بايد بيايم و بخوانم؟ اين درد ماست.
عقیق: شما در جلسات خصوصي مقام معظم
رهبری ميرويد و براي ايشان مداحي ميكنيد، اولين باري كه رفتيد چه احساسي داشتيد؟
من در چهار جلسه شركت كردم، در عروسي
پسرشون، ولادت حضرت زهرا (س) و يكي هم يك زور جمعه اي اول فاطميه كه هشت نفر بيشتر
نبوديم و آقا فرمودند روز جمعه است و سه دقيقه بيشتر نشود و من هم در اوج شعري كه
مي خواندم قبل از سه دقيقه تمام كردم و ايشان گفتند: كه ادامه بده. ما هم چند جمله
تركي خوانديم و آقا جمله هاي تركي را به فارسي تبديل كردند. و از استاد عابد غزلي
را براي امام زمان(ع) خواندم و چند بيت غزل هم براي حضرت زهرا(س) را خواندم و آقا
فرمودند: اين اشعار براي از چه كسي است؟ و من گفتم: استاد: عابد. ايشان گفتند: يادشان
بخير، جاي استاد عابد در جلساتي كه ما با شعرا داريم خالي است.
عقیق: روضه دهه دوم صفر را از كي شروع
كرديد؟
من اين روضه را حدود 38 سال است كه دارم
و در خانه خودمان بود و تمام كوچه را هم براي مردم آماده مي كرديم. من اذان صبح در
خانه ايم را باز مي كردم و ميديدم كه مردم پشت در هستند و از اين بابت ناراحت مي
شدم و خانه همسايه را خريدم كه فعلا تجميع نشده است. و البته همسايه هاي خوبي هم دارم كه به من كمك مي كنند.
وقتي وارد حرم شدم ديدم يك عده آمده اند حرم و روضه علی اكبر(ع) را مي خوانند، به من گفتند: كه بيا شما هم روضه علي اكبر را بخوان. من گفتم: من نمي توانم روضه پسر را پيش پدر بخوانم. |
عقیق: مجلس شما چطور در دل همه جا شده است؟
چون مجلس حضرت زهرا(س) است.
- كربلا رفته ايد؟ چه سالي؟
بله يك بار سال 83 رفتم .
- زير قبه روضه خوانديد؟
خير.، وقتي وارد حرم شدم ديدم يك عده
آمده اند حرم و روضه علي اكبر(ع) را مي خوانند، به من گفتند: كه بيا شما هم روضه
علي اكبر را بخوان. من گفتم: من نمي توانم روضه پسر را پيش پدر بخوانم. يك نفر
آنجا بود به من گفت: شما درست ميگويي، يكبار به من گفتند بيا روضه علي اكبر را در
حرم بخوان، گفتم: به شرطي مي خوانم كه دو پير مرد بيايند زير بغل امام حسين(ع) را
بگيرند.
هيچ كس نمي داند كه امام حسين(ع) بر
بالين علي اكبر چه كشيده است...
عقیق: چه روضه اي را دوست داريد كه در
تمام مجالستان بخوانيد؟
الان مدتي است كه اين شعر را رها نمي كنم
و آخر مجالسم مي خوانم:
يا
حسين، يا حسين گفتن و مردن خوش است
جان
خود را به دست او سپردن خوش است
يا
حسين، يا حسين عشق و روان من است
كربلا،
كربلا آرام جان من است
شايد يكي از لطف هايي كه به آن مجلس ما شد اين بود كه خيلي ها كه كربلا نرفته بودند از آن مجلس ما رفتند كربلا.
يك روز حاج علي آقا انساني رفته بودند
كربلا و آمده بودند خانه ما روضه مي خواندند و جاهايي كه رفته بودند را تعريف مي
كردند و مردم هم بودند و مجلس عجيبي شده بود و ايشان تازه از كربلا آمده بودند و
بيشتر بوي امام حسين(ع) مي دادند (مداح بايد ظاهرش امام حسيني باشد، مداح بايد بوي
امام حسين(ع) بدهد). من به ايشان گفتم: حاج علي آقا شما رفتي، من نرفتم. من كه
رفتم يك چيزي دارم كه شما نداري. گفتم: من حسرت دارم و تو نداري...
عقیق: جبهه بوديد؟
متاسفانه نه و اين يكي از بيچاره گي هاي
من است. اما در پشت جبهه و در بحث پشتيباني بودم و مردم به بركت حضرت زهرا(س) ما
را موجه مي دانستند و در پشت جبهه آنچه از دستمون بر مي امد را از مردم طلب مي
كرديم و موفق هم بوديم. من به دو مطلب هميشه حسرت مي خورم كه فكر مي كنم كه مي توانستم يك دو تا از
بچهايم را سرباز امام زمان(عج) بكنم و طلبه بشوند و هروقت اين طلاب جوان را ميبينم
حسرت مي خورم و يكي هم اينكه فكر ميكنم مي
توانستم در خط مقدم خدمت كنم كه اين هم نصيبم نشد.
عقیق: حرف آخر؟
نمي توانم حرف آخر را بگم...
به خدا و مادرم حضرت زهرا(س) قسم كه هيچ
را نجاتي نيست جز درب خانه فاطمه (س) و بچه هايشان. اين حرف را بايد لمس كني وقتي
اين حرف را بفهمي در اعمال، رفتار، زندگي، شور، شعور و.. فرد تاثير مي گذارد.
خودشان هم فرمودند: كه جز در خانه ما اميدي براي شما نيست.
صلي الله عليك يا اباعبدالله الحسين(ع)
صدای حاج احد خجسته بهمراه حاج حسین لولاچیان در روضه حسینیه سادات
من عابدم غلام تو ای شاه ذوالکرم
خدا هم خودش هم خانوادش رو از بلایای ارضی و سمائی حفظ کنه . نفسش گرم باشه ایشالا
کمتر مداحی مثل ایشون پیدا میشه
از خداوند طول عمر ایشون و همه مادحین با اخلاص دربار اباعبدالله رو خواستارم.