06 اسفند 1401 5 شعبان 1444 - 46 : 19
کد خبر : ۱۲۵۳۳۴
تاریخ انتشار : ۰۶ اسفند ۱۴۰۱ - ۱۹:۳۱
عقیق به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت منتشر می کند
به مناسبت فرا رسیدن سالروز ولادت امام زین العابدین علیه السلام عقیق تعدادی از اشعار آیینی را به منظور بهره مندی شاعران اهل‌بیت منتشر می کند


اعظم سعادتمند:

"ای خالق راز و نیاز عاشقانه
در پیشگاه عشق مخلوقی یگانه

ای آسمان پیشانی‌ات، ای ابر ای کوه
سجادۀ تو دشت‌های بی‌کرانه

دارند در دستانِ هنگامِ قنوتت
گنجشک‌های بی‌شماری آشیانه

تسبیح می‌گویی تمام طول شب را
با اشک‌هایت دانه دانه دانه دانه

فرزند زمزم! کیستی، اهل کجایی؟
در چشم‌هایت داری از کوثر نشانه

فریاد عاشوراست موج پرچمی که
وادی به وادی می‌بری بر روی شانه

وقتی که در حال مرور کربلایی
عالم سراسر می‌شود پروانه‌خانه

این بیت آخر با خودش دارد درودی
بر مادرت، آن شهربانوی زمانه"

عباس شاهزیدی:


ناگهان پر می‌کشی دریا به دریا می‌روی
آه ای ابر کرامت تا کجاها می‌روی...

برنمی‌داری سرت را از بهشت سجده‌گاه
کس نمی‌داند که هستی یا ز دنیا می‌روی

آن‌چنان لبریزی از شور مناجات و دعا
کز حضیض خاک تا اوج تماشا می‌روی...

یک صحیفه نور می‌نوشد دلم تا با توأم
من دلم می‌گیرد از این لحظه‌ها تا می‌روی

صبر کن ای چشم بیدار تماشا لحظه‌ای
آه... ما را هم ببر با خویش هرجا می‌روی..

سیدحمید رضا برقعی:

بسته است همۀ پنجره‌ها رو به نگاهم
چندی است که گم گشتۀ در نیمۀ راهم
 
حس می‌کنم آیینۀ من تیره و تار است
بر روی مفاتیح دلم گرد و غبار است
 
از بس که مناجات سحر را نسرودم
سجادۀ بارانی خود را نگشودم
 
پای سخن عشق دلم را ننشاندم
یعنی چه سحرها که ابوحمزه نخواندم
 
ای کاش کمی کم کنم این فاصله‌ها را
با خمسه عشر طی کنم این مرحله‌ها را
 
بر آن شده‌ام تا که صدایت کنم امشب
تا با غزلی عرض ارادت کنم امشب
 
ای زینت تسبیح و دعا زمزمه‌هایت
در حیرتم آخر بنویسم چه برایت
 
اعجاز کلام تو مزامیر صحیفه است
جوشیده زبور از دل قرآن به دعایت
 
در پردۀ عشاق تو یک گوشه نشسته است
صد حنجره داوود در آغوش صدایت
 
از بس که ملک دور و برت پر زده گشته است
پیراهن افلاک پر از عطر عبایت
 
تنها نه فقط آینه در وصف تو حیران
باشد حجرالاسود الکن به ثنایت
 
من کمتر از آنم که به پای تو بیفتم
عالم شده سجاده و افتاده به پایت
 

عباس احمدی:


نسیم آمد این بار از خوش مسیری
رسانَد به ما مژدۀ دلپذیری
 
خبر خوش خنک کرد کام زمین را
بهاری شد این خطّۀ گرمسیری
 
به یک خانۀ ساده کنج مدینه
چه زائرسرایی چه مهمان‌پذیری
 
به دامان شهبانویی آسمانی
چنین مادر پاک و روشن ضمیری
 
به ارباب دل‌ها خدا هدیه داده
چه شمس الضّحایی چه ماه منیری
 
چه ماهی که دل‌ها همه صید چشمش
ز مژگان خود تا رها کرده تیری
 
اماما تو خود زینت عابدینی
پناه و امید صغیر و کبیری
 
کریمی، عزیزی، امیری، بزرگی
امامی، رئوفی، صبوری، بصیری
 
تو خود خانۀ کعبه را مستجاری
به درگاه ایزد اگر مستجیری
 
تو عطر اقاقی در این خاکدانی
تو گرمای عرفان در این زمهریری
 
تو بُغض غریب دعای کمیلی
تو روح بلند دعای مجیری
 
مقام رفیع تو را غبطه خوردند
همه کهکشان‌های این راه شیری
 
تو دریای صبری، تو موج وقاری
تو علم لدنّی، تو خیر کثیری
 
تو سبزینۀ برگ شاداب عصمت
تو خود میوۀ بوستان غدیری
 
دعا را تو یاد ابوحمزه دادی
چه می‌شد که دست مرا هم بگیری
 
زبور است آری بر آل محمد
کتاب صحیفه به آن بی نظیری
 
تو سیراب سرچشمه‌های دعایی
تو از بادۀ سرخ سجاده سیری
 
معلم تویی؛ از تو آموخت شیعه
ولایت مداری، ولایت پذیری
 
به وقت خطابه بسی سربلنی
به گاه عبادت گهی سر به زیری
 
جسارت نباشد سؤالی بپرسم
چرا در جوانی بدین مایه پیری
 
چهل سال گریه تو را پیر کرده
چرا چلّۀ اشک باید بگیری
 
تویی یادگار غم اهل خیمه
تویی دفتر خاطرات اسیری
 
تو با دست بسته به همراه زینب
رسالات خون خدا را سفیری
 
تو تب کردی و صبر کردی و گفتی:
حسینٌ امیری و نعم الامیری
 
نشد تا که در بزم نامردم شام
سر خویش یک لحظه بالا نگیری
 
به جالوتیان سنگ داود بودی
خوشا این شجاعت، زهی این دلیری
 
اماما مدد کن به صحرای محشر
ز ما استغاثه ز تو دستگیری
 
گدای شمایم که تقدیرم این شد
تو را شاهی و نوکران را فقیری

ژولیده نیشابوری:


ای به عبّاد این جهان استاد
ای ملقب به سید سجاد
ای نبی را تو بهترین فرزند
ای علی را تو برترین اولاد
ای زهست تو هستی عالم
ای زجود تو جود ما ایجاد
ای ز فضل تو عقل آدم مات
ای زعلم تو در عجب عبّاد
ای ز تو شد خراب کاخ ستم
وی ز تو کاخ عدل و داد آباد
طاعت خلق این جهان صفر است
طاعت تو فزون تر از اعداد
نخل دین کام یاب شد از تو
خرمن ظلم از تو شد بر باد
گشت رسوا یزید بد فرجام
تا که کردی تو خطبه ای ایراد
از بیانات خانمان سوزت
سرنگون شد ز تخت ابن زیاد
نطق زیبا و آتشین سخنت
درس آزادگی به عالم داد
با گذشت تو ای ولی خدا
ریشه کن شد بنای استبداد
سخنانت به صفحه تاریخ
ثبت شد تا بشر شود ارشاد
گشت امشب ز یمن میلادت
دل ما شاد خلق عالم شاد
شعر ژولیده را بکن تضمین
ای به عبّاد این جهان استاد

حسین منزوی:

سجاد! ای به گوشِ ملائک، دعای تو‎
شب، خوشه‌چینِ خلوت تو با خدای تو‎

ای چشم آسمان و زمین مانده خیره‌وار‎
بر شور و جذبه‌های تو در سجده‌های تو‎

ای دیدن قتال غم‌انگیز کربلا‎
حُزنِ همیشه ساخته از ماجرای تو‎

یک روز بود واقعۀ کربلا، بلی‎
یک عمر وقفه داشت ولی کربلای تو‎

ای وارثِ پیمبر و حیدر که اَختران‎
بر آفتاب فخر کنند از ولای تو‎

محراب را به وقت مناجات تو، همه‎
افتاده لرزه‌ها به تن از های‌های تو‎

ای یک نیای تو به نَسَب، مفخر عرب‎
وی محور عجم به حَسَب یک نیای تو‎

ای زینت تمامی پرهیزیان به زهد‎
وی زیور تمام دعاها، دعای تو‎

در مدح تو، ترانۀ توحید سر دهد‎
هرچند نیست زمزمۀ من، سزای تو‎ ‌‎

هادی ملک پور:

روح غزل !  ز طبع روانت به ما ببخش
شعبان بتاب و از رمضانت به ما ببخش

ما مستمند های در خانه ی تو ایم
یک تکه نان ز گوشه ی خوانت به ما ببخش

ما را به دره می برد این راه نابلد
از نور چشم راه نشانت به ما ببخش

ایمان هم از عصاره ی جان تو خلق شد
یک جرعه از عصاره ی جانت به ما ببخش

جامی از آن طراوت ناب صحیفه را
با طعم دل نشین بیانت به ما ببخش

ما گوشمان خمار مناجات های توست
از آن شراب روح تکانت به ما ببخش

بار غمت بضاعت این شانه ها که نیست
سهمی ازآن به رسم امانت به ما ببخش

سینه زنیم گریه ولی چیز دیگری است
جایی میان گریه کنانت به ما ببخش

ما کشتگان تیر غم و غمزه ی توایم
مست از فراز های ابو حمزه ی تو ایم

 

 

منبع: صفحه شاعران، شعر هیات، کانال اشعار ناب آیینی

گزارش خطا

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
نظر: