18 آذر 1400 5 جمادی الاول 1443 - 47 : 07
کد خبر : ۱۲۰۹۱۰
تاریخ انتشار : ۱۸ آذر ۱۴۰۰ - ۰۷:۴۵
عقیق به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت منتشر می کند
به مناسبت فرا رسیدن سالروز ولادت حضرت زینب سلام الله علیها عقیق تعدادی از اشعار آیینی را به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت علیه السلام منتشر می کند

 

 

سید رضا موید

زینب که على با جلوات دگرى‌ست
زهراى بتول در حیات دگرى‌ست
از عشق حسین و فیض هم‌صحبتی‌اش
او نیز سفینةالنّجات دگرى‌ست

علی اکبر لطیفیان:

"گفتیم آسمانی و دیدیم، برتری
گفتیم آفتابی و دیدیم، بهتری

گفتیم دختر اسدالله غالبی
‌ایام کوفه آمد و دیدیم، حیدری

تو از زمان کودکی‌ات تا بزرگی‌ات
شیواترین مُفَسِّر الله اکبری

تو از کدام طایفه هستی که مستقیم
فیض از حضور علم خداوند می‌بری

بر شانه‌های سبز تو بار رسالت است
تو اولین پیمبر بعد از پیمبری

ای آفتاب روشن شب‌های کربلا
ای زینب مدینه و زهرای کربلا


«ای ماورای حد تصور، کمال تو»
بالاتر از پریدن جبریل، بال تو...

غیر از حسینِ فاطمه چیزی ندیده‌ایم
در انعکاس‌ آینه‌های زلال تو

نزدیک سایه‌های عبورت نمی‌شویم
نامحرمان عشق کجا و خیال تو؟

گیرم که خیمۀ تو به تاراج رفته است
گنجینه‌های باغ بهشت است مال تو

از گوشه‌های چشم تو، ساحل درست شد
از سایۀ عفاف تو، محمل درست شد


ای سایۀ بلند اباالفضل بر سرت
ای بال جبرئیل گلستان معبرت

مهتاب هم رشیدی قد تو را ندید
از بس که چون هلال گذشت از برابرت

شب‌زنده‌دارِ شامِ غریبانِ کربلا!
دل‌بستۀ نماز شب تو برادرت

ای خطبۀ رسای تو نهج‌البلاغه‌ات
وی محمل بدون جهاز تو منبرت

ای قلۀ نجابت و ایثار جای تو
عطر حضور فاطمه دارد صدای تو"

فاطمه طارمی:

"تا باد مرکبی‌ست برای پیام تو
با هر درخت زمزمه‌وار است نام تو

دریا روایتی‌ست به هر موج و ...کوه‌ها،
اسطوره‌های صبر که در احترام تو...

هر لاله قطره‌ای‌ست چکیده ز بغض‌هات
بر گوش خاک خوانده یقیناً سلام تو

زینب تویی ادامۀ نسلی ز آفتاب
ثبت است بر جریدۀ عالم دوام تو

زینب تویی عقیلۀ عترت، شکوه صبر
همواره سبز مانده حسین از قیام تو

نزدیک چون نَفَس به عزیز پیمبری
حتّی فرشته نیست چنین در مقام تو"

محمد جواد غفورزاده شفق:

"الا که مقدم تو مژدۀ سعادت داشت
به خاک‌بوسی راهت فرشته عادت داشت

سلام بر تو که ماه جمادی الاول
ز جلوۀ تو به رخ، هالۀ مسرّت داشت

سلام بر تو که امّ المصائبت خوانند
چرا که غم ز ازل در دلت اقامت داشت

سلام بر تو و بر هر زنی که از آغاز
به پاس پیروی‌ات از حجاب زینت داشت

تو از همان شجر پاک عصمت آمده‌ای
که ریشه در دل قرآن و جان عترت داشت

تو دست‌پرور آن مادر گران‌قدری
که قلب پاک پیمبر به او ارادت داشت

تو سر بر آینۀ سینه‌ای گذاشته‌ای
که بوسه‌گاه نبی بود و عطر جنت داشت

تو زیر سایۀ آن گلبُنی بزرگ شدی
که هر چه داشت شکوفایی از نبوت داشت

ندیده دیدۀ تاریخ چون تو بانویی
که حق به گردن آزادی و عدالت داشت

چه بانویی که پس از دختر رسول الله
به هر زنی که تصوّر کنی شرافت داشت

چه بانویی که ز فیض هدایت معصوم
مقام و منزلتی هم‌تراز عصمت داشت

چه بانویی که صبوری نمود چون زهرا
چه بانویی که به قدر علی شهامت داشت

چه بانویی که به حدّ کمال در همه حال
اراده داشت، وفا داشت، عزم و همّت داشت...

چه بانویی که همه عمر در نیایش شب
هزار بار ز خود تا خدای هجرت داشت

چه بانویی که به همراه یک مدینه صفا
گلاب گریه و یک کربلا مصیبت داشت

چه بانویی که به خورشید خون گرفتۀ عشق
به قدر وسعت هفت آسمان محبّت داشت

دل تو بود پر از التهاب شوق حسین
که لحظه لحظۀ عمرت از این حکایت داشت

حسین نیز به شایستگی نثار تو کرد
هر آنچه عاطفه و التفات و رأفت داشت

نبود حاجت بوسیدن گلوی حسین
حسین با تو هزاران هزار حجت داشت

حسین از تو جدایی نداشت در هر حال
مگر به خاطر اُنسی که با شهادت داشت

چراغ آخرتش باد شاعری که سرود
سه بیت ناب که دنیایی از طراوت داشت:

«نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت
نه سید الشهدا بر جدال طاقت داشت»...

ستارۀ سحر تو که روی خاک افتاد
هزار و نهصد و پنجاه و یک جراحت داشت

من و مکارم اخلاق زینبی؟ هیهات!
کجا برابر خورشید ذره جرأت داشت

تو آن یگانه اسیری که در چهل منزل
به دوش خستۀ خود کوهی از رسالت داشت

تو خطبه خواندی و بر هم زدی اساس ستم
ستمگر از سخنت جا به خاک ذلّت داشت

تو خطبه خواندی و در چهره‌ات تجسم یافت
علی که در سخنش آیت فصاحت داشت

پیام خون و شرف را به شام و کوفه رساند
صدای روح‌نوازت که رنگ محنت داشت

به هر بهانه به تفسیر انقلاب نشست
کلام روح‌فزایت که رنج غربت داشت

هلال یک شبه‌ات جلوه کرد از سر نی
که با تو سوخته دل اشتیاق صحبت داشت

پس از زیارت خون سر تو از محمل
شفق طلوع نمی‌کرد اگر مروّت داشت"

حمید سبزواری:

"ای ز دیدار رخت جان پیمبر روشن
دیدۀ حق‌نگر ساقی کوثر روشن

در سراپردۀ عصمت که ملک راه نداشت
از جمالت دل صدّیقۀ اطهر روشن

یثرب اَر فخر فروشد به فلک نیست عجب
که شد از نور تواَش مطلع و منظر روشن

تیرگی نیست در آن سینه که مهر تو در اوست
که ز مهر تو شده سینۀ حیدر روشن

غنچۀ جان شبیر از گل روی تو شکفت
وز تماشای تو شد خاطر شبّر روشن

آیت لطف خدایی و به هر دل تابی
گر بُوَد سنگ، شود چون دل گوهر روشن

نه همین روی زمین از رخ تو روشن شد
که ز میلاد تو شد اَنجم و اختر روشن

«زیب اب» نام گرفتی و مرا فخر این بس
که شد از نام دلارای تو دفتر روشن

در سراپردۀ عصمت تو از آن زینِ اَبی
که ز سر تا به قدم قدس و عفاف و ادبی


ادب آموختۀ مکتب طاهایی تو
تربیت‌ یافتۀ دامن زهرایی تو

زینت قامت دین، زیور رخسار شرف
مظهر کاملۀ عفّت و تقوایی تو

گل گلزار نبی، میوۀ بستان علی
خانۀ فاطمه را شمع دلارایی تو...

عبرت‌آموز زنانی به حجاب و به وقار
برتر از آسیه و هاجر و سارایی تو

حوریان راست به خاک قدمت بوسه از آنک
غنچۀ گلبن انسیۀ حورایی تو

عجبی نیست اگر زینِ اَبَت نام دهند
که گرامی ثمر اُمّ ابیهایی تو

در صف حشر که هنگام شفاعت باشد
مادرت فاطمه را همره و همپایی تو

در سراپردۀ عصمت تو از آن زینِ اَبی
که ز سر تا به قدم قدس و عفاف و ادبی"

محسن عربخالقی:


آنان‌ که مشق اشک مرتب نوشته‌اند
با خط عشق این همه مطلب نوشته‌اند
آنان که بال گریه درآورده‌اند را
هم‌دوش انبیاءِ مقرب نوشته‌اند
این چند خط مختصر اما مفید را
هر روز خوانده‌اند که هرشب نوشته‌اند
تقدیر دو پیالۀ ما را هزار سال
پیش از شروع گریه، لبالب نوشته‌اند
تکلیف چشم‌های مرا از همان نخست
از روی اشک حضرت زینب نوشته‌اند
یعنی که تشنگی‌ام از این مشرب است و بس
یعنی امام گریۀ ما زینب است و بس

ای دختر تجلی توحید، آمدی
ای ماه! روی دامن خورشید آمدی
ای لاله‌ای که قبل شکوفایی‌ات حسین
هرگز چنین شکفته نخندید، آمدی
هر چند در حجاب ولایت نهفته‌ای
روشن‌تر از تمام موالید آمدی
در خانۀ زمینی زهره از آسمان
ای ماه، ای ستارۀ ناهید! آمدی
راهی دراز را به هوای برادرت
باصد هزار آرزو، امید آمدی
از نسل آفتابی و مهتاب در حجاب
پلکی بزن به روی برادر کمی بتاب...

هر کس که از مقام تو سر دربیاورد
باید به پیشگاه غمت سر بیاورد
روز ولادت تو روا بود جبرئیل
یک سوره مثل سورۀ کوثر بیاورد
ای دخترِ بزرگ دو معصوم! مثل تو
دنیا نمی‌تواند دختر بیاورد
تنها ز مادر تو بیاید که دختری
با هیبت و جلالت حیدر بیاورد
این طبع شاعرانۀ حق بود، تا تو را
زینت برای زیبِ پیمبر بیاورد
مجموعۀ فضائل آل کسا تویی
گر هست معنی ششم إنّما، تویی

ای کام عرش تشنۀ یک ربنای تو
مشتاق حال راز و نیازت خدای تو
خالق یکی و عشق یکی و وفا یکی
نشنیده است گوش فلک هم دو تای تو
وقتی که رو به قبله کنی جلوه می‌کند
در آسمان هفتم حق رد پای تو
ما نه، که بوده وقت نماز شبانه‌ات
چشم امام، ملتمس یک دعای تو
هرکس شهید عشق تو شد زنده می‌شود
باید بمیرد آن‌که نمیرد برای تو
در قدر، کس چنان تو جلیله نمی‌شود
هر بانوی عشیره، عقیله نمی‌شود...

علی انسانی:

...تو کیستی؟ که عقل مجنون توست
عشق به تو عاشق و مدیون توست
تویی جگرگوشهٔ آل کسا
به درک تو عقلِ رسا، نارسا...
چشم علی محو تماشای تو
به جای پای فاطمه پای تو...
تو بوده‌ای سنگ صبور همه
تو برده‌ای فیض حضور همه...
دفاع تو، صبر تو، احساس تو
حسین تو، حسن تو، عباس تو...
روی تو حسرتِ دل آفتاب
موی تو شب ندیده حتّی به خواب
خاک رهت به عرش پهلو زده
پیش قدِ تو سرو زانو زده...
مدرسهٔ تو دامن فاطمه
معلّمی ندیده و عالمه
صدای تو دل از علی می‌برد
ناز تو را فاطمه هم می‌خرد
فاطمه فخر مصطفی بر همه
از تو ولی، فخرکنان فاطمه...
نیست فلک به قدر، هم پایه‌ات
ندیده همسایهٔ تو سایه‌ات
عمۀ ساداتی و زینِ اَبی
عقیلهٔ هاشمیان زینبی
لبت «یکی گوی» دو تا نگفته
هر چه شنیده جز خدا نگفته
ولادتت ولادت گریه بود
گریهٔ تو شهادت گریه بود
ای تو، به هر غمی امید حسین
کشتهٔ عشقی و شهید حسین
تو روح صوم و معنی صلاتی
تو ساحل سفینۀ نجاتی...
نام شما هر دو به دنبال هم
آینهٔ همید و تمثال هم
معنی اگر ز خالق و رب یکی‌ست
نام حسین و نام زینب یکی‌ست...

گزارش خطا

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
نظر: