سرویس شعر آیینی عقیق:
رضا ابوذری:
بیا سنگینیِ بارِ گناهم را نبین امشب
مقدّر کن برایم بهترینها را همین امشب
برای استجابت فرصتی بهتر نخواهم یافت
گره خوردهست احیا با امیرالمؤمنین امشب
تمام عمر با خود، گرمِ جنگی تن به تن بودم
به دیدارت میآیم از جدالی سهمگین امشب
پناهِ من همین سجاده و تسبیح و قرآن است
نگاهی کن به این درماندۀ گوشهنشین امشب
شب قدر است و جا خوش کرده بغضی در گلوی من
مقدّر میشود آیا برایم اربعین امشب؟
به فردایم امیدی نیست، اکنون دستگیری کن
همین حالا، همین حالا، همین امشب، همین امشب
زهرا جودکی:
با اینکه نبض پنجره در دست ماه نیست
امشب جهان به چشم اتاقم سیاه نیست
تا نام توست ورد لبم، شمس عارفان
این خانه را نیاز به فانوس ماه نیست...
زل میزنم به آینه گاهی به جای من
تصویر توست در دل آیینه، گاه نیست
صدبار از خودم به تو برگشتهام، بگو
این توبههای بیاثر من گناه نیست؟
آه ای خدایِ یوسفِ در چاه ماندهها
یک کاروان تشنه در این کورهراه نیست؟
با اشک میرسم به تو یا راحم البکاء
جز گریه در میان بساطم سلاح نیست!
در گفتگوی عاشق و معشوق شیوهای،
شیرینتر از زبان زلال نگاه نیست
محمد جواد غفورزاده:
دل جام بلی ز روی میل از تو گرفت
تأثیر، ستارهٔ سهیل از تو گرفت
ای روح دعا بعد تو شد عالمتاب
انوار دعایی که کمیل از تو گرفت
آن شب قطرات اشک، کمکم شد سیل
دیدند که دل به رَبَّنا دارد میل
دل بود و خدا بود و صفای ملکوت
شب بود و علی بود و دعا بود و کمیل
ای مِثل رسول مَدَنی پاک و امین
ای جلوۀ حق در آسمانها و زمین
بگذار شبی تو را بخوانم چو کمیل
«اَشتاقَ اِلی قُربِکَ فِی المشتاقین»
سید محمد مهدی شفیعی:
هرچند که غافل از تو بودم هردم
هرچند که خانۀ تو را گم کردم
هر سو رفتم نشانهای بود از تو
آغوش گشودهای مگر برگردم
اوحدی مراغه ای:
راه گم کردم، چه باشد گر بهراه آری مرا؟
رحمتی بر من کنی و در پناه آری مرا؟
مینهد هر ساعتی بر خاطرم باری چو کوه
خوف آن ساعت که با روی چو کاه آری مرا
راه باریک است و شب تاریک، پیش خود مگر
با فروغ نور آن روی چو ماه آری مرا
رحمتی داری، که بر ذرات عالم تافتهست
با چنان رحمت عجب گر در گناه آری مرا...
خاطرم تیرهست و تدبیرم کژ و کارم تباه
با چنین سرمایه کی در پیشگاه آری مرا؟...