عقیق: بسیاری از مفسران آیه «وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَکُمُ الَّتِی جَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ قِیاما» (سوره نساء/۵) را در تبیین اهمیت بعد اقتصادی در نگاه اسلام میدانند.
«از این تعبیر به خوبى اهمیتى را که اسلام براى مسائل مالى و اقتصادى قائل است روشن مىشود و به عکس آنچه در انجیل کنونى مىخوانیم که «شخص پولدار هرگز وارد ملکوت آسمانها نمىشود»، اسلام مىگوید ملتى که فقیر باشد هرگز نمىتواند کمر راست کند و عجب این است که آنها با آن تعلیمات غلط به کجا رسیدهاند و ما با این تعلیمات عالى در چه مرحلهاى سیر مىکنیم»!(برگزیده تفسیر نمونه، ج۱،ص۳۷۴)
اندیشمندان انقلاب اسلامی نسبت دین و دنیا را در آثار خود به شدت مورد توجه قرار دادهاند. شهید مطهری میگوید: تکامل جامعه نیز عیناً به همان صورت رخ مىدهد که تکامل روح در دامن جسم و تکامل انسانیت «فرد» در دامن حیوانیت او صورت مىگیرد. نطفه جامعه بشرى بیشتر با نهادهاى اقتصادى بسته مىشود. جنبههاى فرهنگى و معنوى جامعه به منزله روح جامعه است.(مجموعه آثار شهید مطهری. ج۲.ص۲۷)
سیدعلی خامنهای رهبر انقلاب نیز مغزای مکتب حضرت امام (ره) را نسبت دین و دنیا میدانند: جوهر اصلی در مکتب امام بزرگوار ما، رابطه دین و دنیاست؛ یعنی همان چیزی که از آن به مسأله دین و سیاست و دین و زندگی هم تعبیر میکنند. .... اسلام، دنیا را وسیلهای در دست انسان برای رسیدن به کمال میداند. از نظر اسلام، دنیا مزرعه آخرت است.(۱۴-۳-۸۴)
مالی میتواند باعث قیام جامعه شود که تحت مدیریت عقل باشد
با این وجود آیه مورد اشاره شده نقش مال را در حرکت، رشد و قیام انسان و جامعه تبیین میکند. همچنین تبیین میکند که برای اینکه این اتفاق بیفتد، باید نسبت بعد اقتصاد و بعد حکومت را ملاحظه کرد. یعنی مال به شرطی میتواند باعث قیام فرد و جامعه باشد که تحت مدیریت عقل قرار بگیرد نه تحت مدیریت سفاهت.
این نکته یعنی برای شکوفایی اقتصاد و اینکه یک اقتصاد ثمربخش الهی و توحیدی داشته باشیم، برای اینکه اقتصاد بتواند شاخصهای رشد و تعالی را در چارچوب دینی و توحیدی محقق کند، نیاز به حاکمیت ویژه داریم. بدون حاکمیت درست، اقتصاد نمیتواند نقش قیامدهندگی ایفا کند و به این ترتیب اقتصاد به ضد خود عمل میکند. یعنی جامعه زمینگیر میشود.
همچنین این آیه نشان میدهد مال به هر میزانی که باشد، به خودی خود نمیتواند نقش خود را در ارتقا انسان و جامعه ایفا کند. جامعه اگر بنای حرکت به سمت خدا داشته باشد، باید مال را زیاد کند و البته در جهت قیام به کار بگیرد و این جز با عبور مدیریت و حکومت از سطح سفاهت به سطح عقل رخ نخواهد داد.
روایاتی که در این زمینه وارد شدهاند و مثلاً بر اساس این آیه دائم الخمر را شایسته مدیریت نمیدانند، به همین نکته اشاره میکنند که آنچه نیاز است، حکومت عقل است. (تفسیر برهان، ج۲، ص۲۱ و ۲۲)
مطابق نظر قرآن جریان بیماردل نمیتواند متصدی مدیریت اقتصاد شود
در برخی آیات قرآن ویژگی سفیهان امت بیان شده است، میفرماید: «وَ إِذا قیلَ لَهُمْ آمِنُوا کَما آمَنَ النَّاسُ قالُوا أَ نُؤْمِنُ کَما آمَنَ السُّفَهاءُ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ وَ لکِنْ لا یَعْلَمُونَ»(بقره/۱۳)؛ این آیه تبیین میکند که برخی از مردم هستند که حقیقتاً سفیهند، ولی نمیدانند.
ویژگی اصلی آنها چیست؟
«فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ بِما کانُوا یَکْذِبُونَ»(بقره/۱۰)
یکی از ویژگیهای این بیماردلان که به لحاظ تدبیر، در وضعیت سفاهت قرار دارند، چیست؟
«فَتَرَى الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ یُسارِعُونَ فِیهِمْ یَقُولُونَ نَخْشى أَنْ تُصِیبَنا دائِرَةٌ»(مائده/ ۵۲)
اینها نسبتشان با دشمن، نسبت ترس است. به سوی دشمن حرکت میکنند. از ترس آنها یا لااقل با استدلال ترس از آنها.
با این حساب وضعیت اقتصادی جامعه دینی وقتی به سوی شکوفایی پیش خواهد رفت که مدیریت اقتصاد در دست جریان بیماردل نباشد. جریانی که ویژگی آنها ترس از دشمن و رغبت و حرکت به سمت دشمن است.
منبع:فارس