عقیق:سردار محسن سوهانی فرمانده اطلاعات عملیات لشکر 10 سیدالشهدا (ع) ماجرای جالب اولین دیدار شهیدان همنام، حسین نوروزی را روایت و خاطرههای رفاقت خدایی این دو شهید را تعریف کرد.
نام و فامیل هر دوی این شهدا حسین نوروزی، یکی از اهالی بازار تجریش و دیگری ساکن محلهی حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) شهر ری بود. اولین روزی که حسین بچه شمیران آمد در واحد اطلاعات عملیات با حسین بچهی شهر ری درگیر شد. حسین اهل شمیران مادرزادی نوک زبانی صحبت میکرد، حسین اهل شهر ری هم به علت اینکه در جبهه، تیر دو زمانه در دهانش خورده و کامش را از بین برده بود با لکنت و توی دماغی حرف میزد.
در احوالپرسی اول هر دو خیال کردند دیگری دارد مسخرهاش میکند، بعد از مشاجره لفظی که بین آنها پیش آمد با هم درگیر شدند. تا من رسیدم به مقر اطلاعات و عملیات لشکر 10 سیدالشهدا (ع) که همسنگر تازه وارد، یعنی حسین شمیرانی را به بچهها معرفی کنم دیدم وسایلش را برداشته است و دارد میرود.
گفتم: کجا میروی؟
گفت: «هنوز اینجا نیامدهام مرا مسخره میکنند!»
گفتم: چه کسی تو را مسخره میکند؟
گفت : همین آقا.
تازه فهمیدم چه اتفاقی افتاده است، هر دو نفرشان را بغل گرفتم و صورتشان را بوسیدم، بعد از اینکه سوء تفاهم بین آنها برطرف شد، هر دونفرشان همدیگر را در آغوش گرفتند و بوسیدند و از آنجا بود که رفاقتشان شروع شد.
هر وقت نامهای به دستشان میرسید اشتباهی نامههای یکدیگر را باز میکردند. خیلی زود با هم رفیق شدند، آن دو مثل دو تا گم شده بودند که تازه یکدیگر را پیدا کردهاند، هر دو نفر مشتاق شهادت و برای رفتن به منطقه درگیری و دعوا داشتند. از نماز شبشان غافل نبودند و زیارت عاشورای صبحشان ترک نمیشد.
یک روز متوجه شدم با وجود برنامهای که نوشته بودند، برای خادمی چادرها زودتر از دیگران بلند میشوند و ظرفهای غذا را جمع میکنند و مشغول شستن ظرفها میشوند. در عملیات کربلای 1 که شهر مهران آزاد شد فهمیدم هر دونفرشان نذر کردهاند تا زمان شهادت در خدمت کردن به رفقای رزمنده خود در واحد اطلاعات عملیات از یکدیگر سبقت بگیرند.
حسین اهل محله حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) خیلی چابک بود. برای کنترل رفت و آمد دشمن در جزیره امالرصاص در گمرک خرمشهر دکل دیدهبانی داشتیم، چون دیدگاه مخفی بود و در تیررس دشمن قرار داشت باید از تاریکی صبح بچهها میرفتند و تا غروب چشم از دشمن بر نمیداشتند. حسین داوطلب شد که یک روز کامل بالای دکل بماند.
هر دو نفرشان دوست داشتند جزو تیم غواصی باشند، در دوره آموزشی غواصی سد دز و کارون از یکدیگر سبقت گرفتند و شرکت کردند.
روزی بچههای قرارگاه نجف برای مهار پل خرمشهر آبادان درخواست کمک کردند، من به همراه شهید سعید مرادی و حسین نوروزی به کنار پل شکسته خرمشهر رفتیم و قرار شد سعید مردای قلاب بکسل را زیر آب به پل وصل کند، چندین بار زیر آب رفت اما موفق نشد، حسین نوروزی اهل شمیران گفت: من میرم در آب و کار را تمام میکنم.
حسین تازه مجروحیتش خوب شده بود، هوا به شدت سرد بود و لباس غواصی هم نداشت. لباسهایش را درآورد و فقط فین غواصی را به پا کرد و داخل آب شیرجه زد، در اولین وارد شدنش به آب سیم بکسل را مهار و از آب بیرون آمد با خوشحالی گفت: دیدی میتوانم غواص خوبی باشم.
در عملیات والفجر 8 در برگشت از جزیره امالرصاص در قایق بهشدت مجروح شد، در آن ایام حال و هوای حسین اهل شهر ری در فراق رفیقش دیدنی بود.
حسین نوروزی اهل شمیران در 11 شهریورماه سال 1365 در عملیات کربلای 2 در قلههای حاج عمران پرکشید و چند ماه بعد هم حسین نوروزی بچه شهر ری در روز 30 دیماه سال 1365 در عملیات کربلای 5 از شلمچه راهی بهشت شد.
پیکر حسین نوروزی اهل شمیران در گلزار شهدای چیذر در خاک آرام گرفت و حسین نوروزی بچه محله حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) در گلزار شهدای بهشت زهرا سلام الله علیها.