عقیق:پنجمین خلیفه اموی کسی نبود جز عبدالملک بن مروان که دوران خلافتاش به مدت ۲۱ سال طول کشید. او توانست حکومت امویان را احیا کند. عبدالملک قبل از پوشیدن ردای خلافت به دلیل شرکت در مجالس علما و تلاوت قرآن در مسجد به کبوتر مسجد شهره بود. او هنگامی که در مسجد سرگرم خواندن قرآن بود، خبر مرگ پدرش را شنید. بلافاصله پس از شنیدن این خبر، قرآن را بست و گفت: «اینک بین من و تو جدایى افتاد! دیگر با تو کارى ندارم!»
وقتی عبدالملک مروان به خلافت رسید، چهارگروه دعوای خلافت داشتند. امویان در شام و مصر، عبدالله ابن زبیر در عراق و حجاز، شیعیان به رهبری مختار ثقفی در عراق و گروه خوارج؛ اما او توانست جهان اسلام را یکبار دیگر زیر نظر خلافت واحد درآورد. مورخان از عبدالملک به عنوان فردى زیرک، با احتیاط و دوراندیش، ادیب، باهوش و دانشمند یاد کردهاند، اما با آغاز خلافت به راستی از قرآن جدا شد و روزی به «سعید بن مسیّب» چنین گفت: «چنان شدهام که اگر کار نیکى انجام دهم خوشحال نمىشوم، و اگر کار بدى از من سر زند، ناراحت نمىگردم»! سعید بن مسیب گفت: مرگ دل در تو کامل شده است!
عبدالملک برای مقابله با مدعیان خلافت، نخست عمروبن سعید مدعی اصلی خلافت خود را پس از امان دادن کشت و با قبول پرداخت مالیات به ژوستنین دوم، امپراطور رم آرامش را به شام بازگرداند. او جنبش توابین به رهبری سلیمان بن صرد خزاعی را سرکوب کرد. در زمان خلافت عبدالملک مروان، قیام مختار ثقفی به خونخواهی امام حسین (ع) رخ داد. مختار در سال ۶۷ توانست سپاهیان شام را شکست دهد و عبیدالله بن زیاد و حصین بن نمیر را به قتل برساند. قیام مختار پس از جدایی مختار و مالک بن اشتر توسط آل زبیر سرکوب شد.
عبدالملک اهل شام را از حج منع کرد، زیرا ابن زبیر هر شامی را که حج میرفت به بیعت با خود وادار میکرد. عبدالملک حدیثی از پیامبر نقل کرد که مسجد بیتالمقدس مانند مسجدالحرام است. او گفت: سنگی که پیامبر در شب معراج بر آن پای گذاشت مثل حجرالاسود است. بر آن سنگ قبهای ساخت و مثل خانه کعبه پردهها آویخت و مردم را به طواف آن مجبور کرد. این رسم در تمام ادوار بنیامیه برقرار بود.
عبدالملک پس از این اقدامات راهی جنگ با عبدالله بن زبیر شد. عبدالملک بن مروان ابتدا در کنار رودخانه دوحیل سپاه مصعب بن زبیر را شکست داد و او را به قتل رساند و کوفه را متصرف شد. او سپس سردار خود حجاج بن یوسف ثقفی را روانه مکه کرد و در سال ۷۲ هجری در جنگی عبدالله بن زبیر کشت و از مردم حجاز برای عبدالله عبدالملک بن مروان بیعت گرفت.
او پس از شکست دادن عبدلله بن زبیر در مکه (در سال ۷۵ هجرى) در جریان سفر حج وارد مدینه شد و ضمن سخنانى خطاب به مردم چنین گفت: من نه همچون خلیفه خوار شده (عثمان)، نه همچون خلیفه آسانگیر (معاویه) و نه مانند خلیفه سست خرد (یزید) هستم. من این مردم را جز با شمشیر درمان نمىکنم. شما از ما کارهاى مهاجران را مىخواهید، اما مانند آنان رفتار نمىکنید (ما را به پرهیزگارى مىخوانید و خود به آن عمل نمىکنید) به خدا سوگند از این پس هر کس مرا به تقوا امر کند، گردن او را خواهم زد! جمله اخیر را براى آن گفت که خطیبان و ائمه جمعه، هنگام خواندن خطبه جمعه، گفتار خود را با جمله «اتق الله» (پرهیزگار باش) آغاز مىکردند. پیداست وقتى کسى که خود را خلیفه پیامبر قلمداد مىکرد، در شهر پیامبر و کنار مدفن او چنین سخنانى بگوید و بر سنت او این گونه حمله برد، رفتار و گفتار مأموران او در ایالتهاى دور افتاده چگونه خواهد بود.
عبدالملک پس از سرکوب عبدالله بن زبیر شام اسماعیل را به حکومت مدینه و حجاج بن یوسف ثقفی را به حکومت کوفه گماشت و سپس به سرکوب خوارج ازراقه پرداخت.
خوارج ازراقه یاران نافع بین ازرق و افراطیترین فرقه خوارج بودند. آنها در اهواز قدرت گرفته بودند و بصره را تهدید میکردند. خوارج ایران تا زمان تشکیل دولت عباسیان پیرو فرقه غالی ازراقه بودند. ازراقه به رهبری نافع بن ازرق معتقد به کفر امام (ع)، عثمان، طلحه،زبیر، عایشه، عبدالله بن عباس و دیگر مسلمانان همراه آنان بود و کشتن زنان و کودکان را جایز میشمردند. آنها تقیه را در گفتار و کردار جایز نمیشمردند. هنگامی که ابن زبیر در عراق حاکم بود، نافع بن ازرق در سال ۶۵ هجری در یکی از حملههایش به بصره کشته شد و عبیدالله بن ماحوز جانشین او شد. اما عبدالملک مروان این فرقه را سرکوب کرد و سپس فرقه خوارج صفریه و یمامه را سرکوب کرد.
عبدالرحمن بن محمد بن اشعث از طرف حجاج به عنوان حاکم خراسان انتخاب شده بود، اما پس از مدتی سر به شورش گذاشت. شورش وی توسط حجاج سرکوب شد. جنبش ابن اشعث برخلاف جنبشهای دیگر ریشه مذهبی نداشت، بلکه به علت درگیری کهنه اهل عراق و اهل شام بود.
عبدالملک ملهب بن ابی صفره را حاکم خراسان کرد، اما او نتوانست به پیشرفت چشمگیری دست پیدا کند. هرچند فتوحات او در غرب به خوبی گسترش یافت. عبدالملک موفق شد رومیها را از تمام آفریقا به عقب براند.
عبدالملک در مدت حکومت طولانى خود، آن چنان با ظلم و فساد و بیدادگرى خو گرفت که نور ایمان در دل او به کلى خاموش گشت. عبدالملک غالبا با زنى به نام «ام الدردا» گفتوگو مىکرد. روزى «ام الدردا» به وى گفت: «اى امیر المؤمنین! شنیدهام پس از عبادت و تهجد، شراب نوشیدهاى.» و او پاسخ داد: «نه تنها شراب که خون مردم را نیز نوشیدهام»!
او که روزى از لشکرکشى یزید به مکه (جهت سرکوبى عبدالله بن زبیر) به خدا پناه مىبرد و ابراز نفرت مىکرد، پس از رسیدن به حکومت، نه تنها این عملیات را ادامه داد، بلکه شخص سفاکى چون حجاج را مأمور این کار کرد و او مسجد الحرام و کعبه را (که پسر زبیر در آنجا متحصن شده بود) با منجنیق سنگباران کرد! نمایندگان عبدالملک نیز در مناطق مختلف کشور اسلامى به پیروى از او، حکومت وحشت و اختناق به وجود آورده بودند و با زور و قلدرى با مردم رفتار مىکردند.
عبدالملک بن مروان برای تسریع در گسترش زبان عربی در سرزمینهای فتح شده و روی آوردن ساکنان این سرزمینها به دین اسلام و عربی کردن حکومت، اداره و دیوان را به صورت کامل عربی در آورده و در سال ۷۶ با تأسیس ضرابخانه برای نخستین بار به ضرب سکه اسلامی دست زد. دستور داد سوره توحید و کلمه رسول خدا را در دو طرف درهمها و دینارها ضرب کنند و در کنار سکه، سال و محل ضرب سکه حک شود. نقل دیوان ایرانی از فارسی به عربی در زبان عبدالملک بن مروان و دستور حجاج بن یوسف و توسط صالح عبدالرحمان صورت گرفت.
نخستین دارالصناعه یا مراکز کشتیسازی در عهد خلافت او و در آفریقا تاسیس شد. از مهمترین شیعیانی که به دست حجاج بن یوسف ثقفی شهید شدند، میتوان جابربن انصاری، کمیل بن زیاد، سهل ساعدی، میثم تمار و قنبر غلام علی نام برد.
عبدالملک بن مروان بزرگواری حضرت زینالعابدین علیه السلام را نسبت به مروانیان، به خصوص پدرش، در جریان انقلاب مدینه دیده بود. در اوضاع بحرانیای که انقلابیون مدینه همه افراد بنیامیه را (بالغ بر هزار نفر) از شهر اخراج کردند، امام علیه السلام پذیرفت همسر مروان بن حکم را که دختر عثمان بن عفان بود، در کنار خانواده خود جای بدهد و از او پذیرایی کند. این کرامت و بزرگواری امام تأثیر زیادی در نگرش مثبت عبدالملک بن مروان نسبت به او داشت و امام نیز از همین موضوع، حداکثر استفاده را در پیشبرد برنامههای خود برد؛ ولی از آنجا که ریاست ناحق باعث نابودی همه ارزشها و فراموشی همه نیکیها میشود، عبدالملک نیز پس از مدتی شیوه رفتار خود را با امام سجاد تغییر داد و تا جایی پیش رفت که دستور دستگیری و به غل و زنجیر کشیدن او را صادر کرد.
عبدالملک در مورد ولایتعهدی، راه پدر را پیش گرفت و مصمم شد تا برادرش عبدالعزیز را از ولایتعهدی عزل کند و پسرش ولید را ولیعهد کند. عبدالعزیز که از زمان مروان ولیعهد بود، قبول نمیکرد، اما مرگ عبدالعزیز کار را بر عبدالملک آسان کرد و توانست خلافتِ بعد از خودش را به پسرش ولید بسپارد. عبدالملک چهارگوشه و گندمگون بود، ریش درازی داشت، مردی بخیل ولی پرکار و مرتب بود و به همه کارها شخصاً رسیدگی میکرد. سرانجام عبدالملک در نیمه شوال سال ۸۶ (۷۰۵میلادی) در سن ۶۰ سالگی (یا ۶۱ سالگی) درگذشت و مدت خلافت او ۲۱ سال بود.