«چو ایران نباشد تن من مباد
کرمان میزبان مردی است که رفتنش
ایران عزیز را به سوگ نشاند
همشهری به خانه خوش آمدی»
دلنوشته جواد خیابانی درباره شهید قاسم سلیمانی
جوادخیابانی مجری و گزارشگر مطرح ورزشی دل نوشتهای را بعد از شهادت سپهبد قاسم سلیمانی به رشته تحریر درآورده است که آن را میخوانید:
ما بیادب نیستیم آقا. سلام در آیین ماست. با اینکه به ما اهانت میکنی اما با سلام آغاز میکنم. سلام بر آنهایی که به ایرانی بد نمیگویند. ما همه حس وطنپرستی داریم. ما نمیترسیم از این همه تهمت بر این سرزمین و بر این ملت. ما همانیم که بودیم. مردمانی ساده و مهربان. مردمانی پر از شور و شعور. مردمانی پر از افتخار و غرور. ما از کشتن بیزاریم. اما از کشته شدن نمیهراسیم؛ ما را نترسان. هرچه ما را بکشی بیدارتر میشویم. ما دلمان صلح میخواهد و رفاه و آرامش. ما جنگطلب نیستیم. اما خوب میدانیم چگونه از سرزمینمان دفاع کنیم.
سردار قاسم به ما یاد داده که چگونه در شلمچه و فکه و دارخوین و سوسنگرد به دفاع از وطن و آیینمان درآییم. ما همانیم که هشت سال بر ما تاختی و پاک ترین جوانانمان را کشتی تا اسلحههایت را بفروشی و صدام جنایتکارت را بر سرمان خراب کنی اما در نهایت باختی. چرا در آن سالها دلت برای این ملت نسوخت؟ چرا آن زمان که بمبهای اتمی تان هیروشیما را با خاک یکی میکرد به فکر حقوق بشر نبودی؟ چرا در آن سالها که ویتنام را و ویتکنگ ها را نابود میکردی به فکر مهربانی بر ملتها نبودی؟ چرا تو بمب اتم داشته باشی و زورگیری کنی و گندهلات محله ما بشوی ولی ما سکوت کنیم و از کوچههایمان و از آیین و ناموسمان دفاع نکنیم؟ تو چرا فکر می کنی چون زور داری پس بر ما غالب میشوی؟
ما بی زور نیستیم؛ ما زندهایم آقا. زندههایی از سرزمین اهورامزدا. سرزمین کردهای شجاع. سرزمین ترکهای باغیرت و بلوچهای سختی کشیده و عربهای قهرمان و لرهای دلیر و قشقاییهای دلاور و گیلکهای قدرتمند. ما ایرانیم آقا. ما همه یک ملتیم و یک آیین را میپرستیم. ما فرزندان پاک زرتشت و تخت جمشید و کوروش و داریوشیم. ما پیروان پیامبر پاک مهربانیهاییم. ما مطیع ولایت امیر و علی هستیم. شما که هستی که فرهنگ ایران را هدف بگیری؟ چرا آن زمان که برای کمک به استالین و جنایتهای او از خاک وطنم گذشتی و هزاران هموطنم را کشتی به فکر فرهنگ و آرامش در منطقه ما نبودی؟ چرا آن زمان که شیر نفت سرزمین مرا باز کردی و با ویلیام دارسی و اسپرینگ رایس و وینستون چرچیل و روزولت و دیگر رفقای خوبت راه استقلال و آزادی بر این وطن را بستی و مصدق ما را به دادگاه کشاندی به فکر مردم ایران نبودی؟ برو آقا. کلاهت را بردار و برو. هیچگاه ایرانی را تهدید به مرگ نکن.
ما فرزندان اسطورهای به نام رستیم؛ ما در خون سیاوش و سهراب بزرگ شدهایم. پسران ما چنان آریوبرزن و بهرام چوبین و سورنا و بابک و ابومسلم و یعقوب لیث و امیرکبیر و تختی و باکری و همت و سردار قاسم، جانشان را میدهند اما خاکشان را با خونشان سیراب میکنند تا تو را از این خاک بیرون کنند. دختران ما را دست کم نگیر. آنها هر یک تهمینه های دلاوریاند که چنان گردآفرید بر تو خواهند تاخت. ما را چه پنداشتهای؟ که در این هیاهوی دلار و تحریم و نفت و بوق و کرنا و یا شاید اعتراضهایی به برخی مشکلات میایستیم و تو را تماشا میکنیم که بیایی و منابع فرهنگی ما را بزنی؟
بدان که سرزمین ریشهدار ایران همواره بر قاموس فرهنگ و تمدن قدیم خویش برصدر نشسته است و آن زمان که تو با هجوم کریستف کلمب و دریانوردان خونخوارش بر آن سرزمین حاکم شدی ما در این سرزمین حافظ داشتیم؛ سعدی داشتیم. فردوسی و ابن سینا داشتیم. فرهنگ داشتیم. آیین داشتیم و همه اینها را هنوز هم داریم زیرا ایران زمین بیگمان یکی از کهن فرهنگهای پردرخشش گیتی است.
آیا نمیدانی که وقتی بر خاک سرزمینت خون مردان و زنان بیگناه را به خاطر رنگ پوستشان بر زمین میریختی ما، در این سرزمین دانشگاه جندی شاپور داشتیم؟ آیا نمیدانی همین دانشگاه هنوز هم در همان خوزستانی است که سربازان تو بر خاکش آرزوی قادسیه شدن را به گور بردند؟ آیا میخواهی تصاویری از سنگرهای فاو و مهران و بستان و حاج عمران و... را برایت بفرستم تا بدانی که بچههای پاک این دیار چگونه از خاکشان دفاع کردند؟ ما همه آمادهایم و من اولین نفر نیستم که نامم را بر راه وطنم میگذارم و آخرین نفر هم نخواهم بود. صبر کن تا ببینی. بکش ما را. ما متحدتر میشویم. فکر نکن که قاسم ما را کشتی و تمام شد. ما همه یک قاسیم، ما همه سلیمانیایم.
مراسم تشییع پیکر سردار شهید قاسم سلیمانی و شهدای مقاومت در کرمان در حال برگزاری است، پس از این مراسم، پیکر این شهید در گلزار شهدای کرمان به خاک سپرده خواهد شد.