13 دی 1400 30 جمادی الاول 1443 - 12 : 02
کد خبر : ۱۰۹۹۴۰
تاریخ انتشار : ۱۲ آذر ۱۳۹۸ - ۰۸:۴۹
روایتی از همرزم شهید سیاف‌زاده؛
عبدالحسین اسکندری گفت: حاجی ویژگی‌های خاصی داشت که همه را جذب خود کرده بود. اول صمیمیت و تبسم او بود، هیچ وقت تبسم از روی لبان حاجی جدا نشد و تصویری از ایشان جز در این حالت ندیدم.

عقیق:سردار احمد سیاف زاده متولد اردیبهشت سال 1335 در اهواز از فرماندهان سپاه پاسداران و از اولین نیروهای این نهاد در روزهای تشکیلش بود. او دوره‌های آموزشی را در پادگان سعدآباد تهران طی کرد و در روزهای پر التهاب خوزستان که گروهک‌های ضد انقلاب سعی در ایجاد ناامنی داشتند به عنوان نیروی پای کار و انقلابی به دفاع از نظام جمهوری اسلامی پرداخت. با آغاز جنگ تحمیلی با سازماندهی گروه‌های چند نفره به مبارزه علیه رژیم بعث پرداخت. با منسجم شدن وضعیت نیروها و یگان‌ها در محو جنوب او به عنوان فرمانده طرح و عملیات قرارگاه کربلا منصوب شد. حاج احمد یکی از موثرتریت افراد در مسیر انجام عملیات‎های جنگی بود او به دلیل رشادت‌ها و دلاوری‌ها در صحنه نبرد مفتخر به دریافت نشان فتح از دستان فرمانده کل قوا شده بود.

حاج احمد در دوران دفاع مقدس چندین بار تا پای شهادت پیش رفت و دچار مجروحیت‌های شدید و عارضه شیمیایی شد. بعد از جنگ نیز مدتی فرمانده دوره فرماندهی دافوس شد و نیز به روایتگری در مناطق دفاع مقدس پرداخت تا اینکه در 28 صفر سال 1390 در اثر جارحات ناشی از عوارض شیمیایی به دوستان شهیدش پیوست.

عبدالحسین اسکندری از مسوولان طرح و عملیات قرارگاه کربلا در دوران دفاع مقدس و از همرزمان شهید سیاف زاده روایت کرده است: بعد از عملیات طریق القدس و آزادسازی قسمت‌های زیادی از خاک ایران از اشغال ارتش عراق؛ دشمن در تنگه چزابه با تسلط به نیروهای ایرانی در بلندی‌های آن منطقه، آتش بسیار زیادی را بر رزمندگان اسلام می‌ریخت و چون منطقه خالی از عوارض جهت موضع گیری بود در هر ساعت چند شهید و زخمی می‌دادیم. در این شرایط من حاج احمد سیاف زاده را دیدم که گردانی را برای دفاع آماده کرده بود و با صلابتی خاص همراه با تبسم و آرامش برای آنها صحبت می‌کرد. ظاهری بسیار ساده داشت. این ویژگی‌ها در ارتباط اول من را جذب خود کرد، همان ویژگی‌هایی که تا آخر جنگ از ایشان جدا نشد.

در آن شرایط، هر کس به دنبال جان پناه یا سنگری بود و شرایط خیلی سخت بود. عجیب بود که من در آن شرایط حاج احمد را با ظاهری آرام می‌دیدم که نیروها را هدایت می‌کند. حاجی خیلی ساده پوش بود و همیشه لباس خاکی بسیجی‌ها را بر تن می‌کرد و با این که در رده فرماندهی قرارگاه بود، هر کس او را می‌دید احساس می کرد که یک رزمنده ساده است.

حاجی ویژگی‌های خاصی داشت که همه را جذب خود کرده بود. اول صمیمیت و تبسم او بود، هیچ وقت تبسم از روی لبان حاجی جدا نشد و تصویری از ایشان جز در این حالت ندیدم. گزارشی که خدمت ایشان می‌دادیم را چنان با تبسم و دقت گوش می‌داد که احساس می‌کردیم ایشان همه موضوع را می‌داند.

دوم پرکاری و صلابت ایشان بود؛ حاج احمد بسیار فعال و پر کار بود، به ما مرخصی می‌داد ولی خود در قرارگاه می‌ماند و شبانه روز کار می‌کرد.

ماموریت بنده جمع آوری گزارش از خطوط یگان‌ها و پیاده کردن آن روی نقشه جهت توجیه نیروها بود. ولی در عین حال خود نیز در منطقه حاضر می‌شد و به یگان‌ها سرکشی می‌کرد، چون می‌خواست در متن عملیات حاضر باشد. در عین حال هنگام ستور جدی هنگام گزارش گیری بسیار پیگیر بود.

سوم اهمیت دادن و داشتن و ارتباط نزدیک با نیرو؛ حاجی خیلی به نیروها اهمیت می‌داد و می‌گفت این‌ها نزد ما امانت هستند. ضمن رسیدگی به امکاناتی مثل غذا یا دیگر چیزها که می‌گفت باید بهترین برای ایشان فراهم شود با آنها رابطه صمیمی نیز برقرار کرده بود و در حد امکان مشکلات آن‌ها را نیز حل می‌کرد و به دلیل اخلاقش نقش موثری بین بچه‌ها داشت و همه دور ایشان جمع می شدند و از وی تبعیت می‌کردند. حاج احمد مثل همه فرماندهان: شهید کاظمی، همت، خرازی و... ولایت پذیر بود، در سایه آن پرورش یافت و با تمسک به آن به پیروزی دست یافتند.

ایشان بعد از جنگ هم تمامیت خود را برای انتقال مفاهیم و واقعیت‌های آن دوران در میان گذاشت و با این که یکی از فرماندهان بود، ولی از همان ابتدا و تا آخر عمر در قالب کاروان‌های راهیان نور این مفاهیم را انتقال داد؛ چرا که معتقد بود ما باید این واقعیت ها را به طور صحیح به نسل آینده ارائه کنیم و نقش موثرتری را در این راه ایفا کنیم.

در موقعیتی در اروند کنار متوجه سخنرانی ایشان شدم. خودم را به جمع رساندم و گوش دادم. ملاحظه کردم چطور با همان احساس گرمی دوران دفاع مقدس، مسائل را برای مخاطبان ارائه می کرد. روحش شاد.

منبع:دفاع مقدس

گزارش خطا

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
نظر: