عقیق:در اواخر حکومت قاجار کشور ایران در اثر استعمار بریتانیا دچار بحرانهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی شده بود. میرزا کوچکخان در منطقه گیلان با تأسیس نهضت جنگل به مقابله با استعمارگران علیالخصوص بریتانیا پرداخت. او ابتدا توانست موفقیتهای هم بهدست آورد. نهضت جنگل با قدرت گرفتن رضاخان پهلوی بهعنوان سردار سپه تحت فشارهای زیادی قرار گرفت. عوامل رضاخان تحت خواسته دولتهای استعمارگر شوروی و انگلیس به منطقه گیلان حمله کرد و افراد این نهضت را شهید و یا حبس نمود. ابراهیم فخرایی از یاران جنگل در کتاب نهضت روحانیون که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده روزهای آخر نهضت و شهادت روحانی مجاهد میرزا کوچک خان را نقل کرده است. فخرایی میگوید:
قوای متفرق جنگل تک تک و جوخه جوخه به سوی اردوی دولت (قوای رضاخان سردار سپه دست نشانده انگلیس و به خواست روسها) متوجه شده و تسلیم میشود. کسانی هم که مقاومت کرده یا کشته یا دستگیر میشدند. البته مقاومت در این لحظات بحرانی تجسمی از یک نوع دیوانگی بود، زیرا نه سازمانی باقی مانده و نه مأمنی که به آنجا پناه برده شود و نه فرماندهی که از روی نقشه و تاکتیک صحیح، عملیات جنگی را اداره کند. رویه متخذه از طرف اولیاءدولت مبنی بر عفو تسلیمشدگان نیز دوران بلاتکلیفی و بی سروسامانی افراد را به پایان میرسانید.
سلطان عبدالحسین خان ثقفی فرمانده قوای جنگل که از تمامی قوایش جدا شده و چند روزی با میرزا در حال عقبنشینی و فرار بود دستگیر شده و طولی نکشید که پناهگاه و قارالسلطنه و پیربازاری وفخرائی(ابوالقاسم) و سایر سران غیرنظامی نیز در مرتفعات گلونده رود کشف و جملگی به اسارت درآمدند و تحویل زندان شدند.
میرزا محمدعلی خمامی نیز همراه نگارنده (ابراهیم فخرائی) در ارتفاعات قله رودخان (شفت) به دست تفنگچیهای میرزا یوسفخان شبان دستگیر و به قریه شالما و امامزاده ابراهیم اعزام و تحت نظر قرار گرفتیم. تنها سه تن از معاریف جنگل (میرزا، گائوک (آلمانی) و معین الرعایا) باقی مانده بودند که قوای دولت تعقیبشان میکرد واین تنها از نظر آشنائی معینالرعایا به معابر کوهها و گذرگاهها بود که دستگیریشان را به تأخیر انداخت.
پایان کار میرزا سردار جنگل بر اثر خیانت روسها و دسیسه انگلیسها توسط قوای رضاخان سردار سپه بسیار غم انگیز است. زیرا معینالرعایا نیز تسلیم شد و «تمامی قورخانه جنگل را که تنها او میدانست کجا است بی کم و کاست تحویل داد»
میرزا و دوستش «هوشنگ» که همان گائوک آلمانی بود تنها ماندند. از هر طرف آنها را محاصره کردند. میرزا و دوستش در سر راه خود به خلخال در گردنه «گیلوان» واقع در کوههای طالش دچار برف و بوران شدند، و هر دو از شدت سرما از پا درآمدند. به دستور سالار شجاع، سرمیرزا را از تن یخزده اش جدا کردند و او برای برادرش امیر مقتدر طالش برد. امیر مقتدر هم آن را در رشت تسلیم فرماندهان نظامی دولتی کرد.
پس از مدتی که سربریده آن روحانی انقلابی و سردار جنگل رادر رشت جائی که جمهوری خود را اعلام داشته بود برای تماشای عموم قرار دادند، خالو قربان از یاران خائن جنگل که قبلاً خود را به سردار سپه تسلیم کرده و به درجه سرهنگی نائل آمده و جزو قوای دولتی شده بود سربریده میرزا را به تهران برد و به رسم ارمغان تقدیم سردار سپه کرد.
سردار سپه دستور داد سر را در گورستان حسن آباد (محل فعلی آتشنشانی) دفن کردند. بعداً یکی از مردان نیک نهاد که از یاران قدیمی میرزا کوچک خان بود ( کاس آقا حسام) آن را محرمانه از گورکن تحویل گرفت و به رشت برد و در محلی مرسوم به «سلیمان داراب» به خاک سپرده و این همان جائی است که در یازدهم آذرماه هر سال مراسمی برپا و دستههای گل به این آرامگاه نثار میشود.
در شهریور 1320 که آزادیخواهان گیلان تصمیم گرفتند جسد میرزا را با تشریفات شایستهای از خانقاه(نزدیک گردنه گیلوان) به رشت حمل کنند، مصادف با جلوگیری مقامات دولتی شدند، ناگزیر ساده و بدون کشمکش جسد به رشت منتقل و در جوار سر مدفون شد و بدین ترتیب طومار زندگی مردی که با پایبند بودن به دیانت و اخلاق به آزادی و استقلال کشوری میاندیشید و به سعادت ابنای وطنش عشق میورزید و در جمیع این احوال، روح غیرقابل انحراف و انقیاد داشت درنوردیده شد، و شعله عمرش که با همه کوتاهی مواجه با بادهای مخالف و ماجراهای غمانگیز بود خاموش شد.
منبع:تسنیم