20 مهر 1400 6 (ربیع الاول 1443 - 01 : 11
کد خبر : ۱۰۹۷۹۳
تاریخ انتشار : ۰۶ آذر ۱۳۹۸ - ۱۲:۵۱
امام زمان در تاریخ، تاریخمند و تاریخ‌ساز است. او «جهان‌تاریخی» است اما فراتاریخی نیست.

عقیق:محسن سلگی: امام زمان در تاریخ، تاریخمند و تاریخ‌ساز است. او «جهان‌تاریخی» است، اما فراتاریخی نیست. انسان تاریخ‌ساز نیز فراتاریخی نیست.

پیش‌تر شنیده‌ایم آموزه‌های قرآن، فراتاریخی است و این خصلت را به عنوان امری مثبت دست‌کم نزد برخی قائلان دین سیاسی و مؤمنان به جامعیت و کمال دین یافته‌ایم. فراتاریخی‌بودن با وصف مذکور، مفروض گرفته شده است. اما من در اینجا معنایی منفی از  فراتاریخی‌بودن را مطرح کرده و مرفوض و مردود می‌دانم.

فراتاریخی‌بودن قرآن به معنای غیرتاریخی‌بودن آن نیست. قرآن ابتدا به صورت یکباره و یکجا بر رسول‌الله (ص) نازل شده و سپس به تدریج و بنا به تناسب زمانی و مکانی دوباره و تدریجاً نازل شده است. قرآن نه تنها ناظر به نزول ثانویه، که ناظر به نزول اولیه نیز تاریخی است و اما در عین حال، وجه فراتاریخی دارد. حتی عزل نظر از شأن نزول آیات، قرآن بنا به مفاهیم قابل‌عمل و تمایزساز خود، تاریخی است. بنابراین، قرآن، فراتاریخیِ تاریخی است؛ نه فراتاریخیِ غیرتاریخی. به یک معنا، فراتاریخی‌کردن قرآن یعنی بیرون‌گذاشتن آن از جهان و جامعه انسانی و این یعنی جواز سکولاریسم فلسفی و سیاسی.

در این لحظه، بر مفهوم انسان فراتاریخی به عنوان موضوع این مکتوب تمرکز می‌کنم تا عمق فاجعه انسانی پیرامون این مفهومِ مصداق‌یافته، شکار و آشکار شود.

اغلب ما، انسان‌های فراتاریخی هستیم. بدین‌معنا که شبیه هم شده و همان امیال، آرزوها، اهداف و تقلاهای انسان‌های دیگرِ پیرامون و حتی انسان‌های دیگرِ عصر (معاصر) خود را پیگیری می‌کنیم؛ آن هم به نحوی که اگرچه ظاهراً ارادی و اختیاری است، اما در حقیقت ما را چونان موجوداتی بی‌اراده فرای تاریخ (بیرونِ تاریخ) می‌نهد. این وضعیت انسان را به حیوان و حتی گیاهان و جمادات نزدیک می‌کند که می‌توان از آن به مسخ، فسخ و نسخ انسان یاد کرد.

کافی است تا انسان و فرهنگ انسانی بدل به چیزهایی رسخ شده (ثابت) شوند تا اتفاقات و استحاله منفی او رخ دهد. اکنون وقت طرح یک پرسش است: اگر انسان‌های امروز تفاوت جدی با انسان‌های نسل قبل خود نداشته باشند، به حیوانات نزدیک نشده‌اند؟ چه تفاوت مهمی میان حیواتات امروز و حیوانات دیروز وجود دارد؟ درست است که میان نسل‌ها تفاوت‌هایی دیده می‌شود تا حدی که جامعه‌شناسان بعضاً از شکاف نسلی سخن به میان می‌آورند، اما نگاهی عمیق‌تر نشان می‌دهد که در پرتو سرمایه‌داری و فرهنگ دوران مدرن، با وجود تغییراتی همچون سبک زندگی، اغلب انسان‌ها همواره در پی اهداف و آرمان‌های دم‌دستی همچون رفاه و شادی هستند و این فرآیند انسان را بدل به فرآورده‌هایی مشابه و نسبتاً  یکسان می‌کند؛ نوعی یکسانی که نه تنها توافق و وفاق را در پی ندارد، که حتی سبب تنازع می‌شود.

باری، جستجوی اهداف مشترک لزوماً به نزدیکی انسان‌ها و گفت‌وگوی آنها منتهی نمی‌شود. برای نمونه، وقتی انسان‌ها همه در پی سود شخصی خود باشند، این موجب خودانگاری و نفی دیگری توسط آنها خواهد شد.

به بحث اصلی برگردیم. بدل شدن ما به موجوادتی ثابت، به فراتاریخی‌شدن ما می‌انجامد و اینجاست که انسان تاریخ‌ساز کسی است که در تفاوت با دیگران قرار دارد و سرمشقی نو یا متمایز برای زندگی‌اش برمی‌گزیند. تبدیل‌شدن ما به موجودانی ثابت، سبب فراموشی ما خواهد شد و برخلاف آنچه ما از واژه ثابت انتظار داریم، نه تنها به ماندگاری ما منجر نمی‌شود که اسباب نسیان و فراموشی یا غیرتاریخی‌شدن ما و دیگران را پی می‌افکند.

انسان تاریخی، تاریخ‌ساز است و اوست که صاحب زمان است؛ نه زمان، صاحب او. انسان فراتاریخی، گرفتار تاریخ و زمان است. این انسان آرمان والا را ترک گفته و در بهترین حالت، تبدیل به ماشینی هوشمند و خدمتگزار می‌شود. به بیان دیگر، سرمایه‌داری از طریق ماشینیسم و ماشینی‌کردن یا خودکارکردن امور، انسان را از انسان‌واربودن، خلاقّیت، تفاوت و اختیار دور کرده و تبدیل به قطعه‌ای از یک دستگاه بزرگ‌تر می‌کند.

امام زمان، نمونه یک والاانسان تاریخی است. فراتاریخی‌نبودن‌اش (فراتاریخی غیرتاریخی اگرنه امام معصوم نیز همچون قرآن مصون فرتاریخی تاریخی است) همسو با تاریخ‌سازبودن اوست و جاودانگی‌اش نیز همسو با همان تاریخی‌بودن‌اش. او گرفتار افزاروارگی و بروکراسی نیست. همچنین یک آرمان موجود یا موعود موجود است که انسان امروز می‌تواند با توسل به او، از بند زمان و مکانِ برنامه‌ریزی‌شده‌ی مکانیکی برهد.

 تعامل و تلائم ایده و موقعیت به منزله تاریخی‌بودن

انسان متوسل به انگاره ظهور و باور حضور غایب نیز در عین زمانمندی، فرازمانی می‌شود؛ بی‌آن‌که فراتاریخی باشد و دچار تعطیلات و غیاب تاریخی شود. این انسان لازمان و لامکان نیست؛ بلکه مکان لا و زمان لا است؛ به این معنی که این انسان توانایی نه گفتن به ماشین غول‌آسای بروکراتیک سرمایه‌داری را دارد؛ بی‌آن‌که بی‌سرمایه باشد. به بیان دقیق‌تر، این انسان مالک ثروت مادی و پولی خود است؛ نه آن‌که ثروت مالی اش، مالک او باشد.

این انسان بدل به یک شیء نمی‌شود؛ حتی اگر آن شیء، تاریخی باشد؛ بل او جاودانگی را تجربه کرده و همواره رو به آینده دارد. گذشته نه پشت سر او که زیر پایش است. از این رو، به تاریخ خیانت می‌کند و بدینسان وارث شهامت و شهادت تاریخ‌سازان است. این انسان اهل حصار کشیدن و رهبانیت و ماندن در میان دیوارها نیست. او مکان‌مند و فضامند است، اما مکان او محصور نیست و قلمروی او قلمروزدوده و نه تنها جهان تاریخی، که کیهان‌تاریخی است.

تصور کنید جنگل‌های انبوه بی‌سکنه و بی‌آثاری از شهر و روستا را. این جنگل‌ها بی‌تاریخ‌اند، همچون اعماق تاریک اقیانوس‌ها. چون در اینجا انسان زندگی نکرده است و تاریخ، همواره انسانی است و انسان تاریخی. این آن چیزی است که تعریف متعارف به ما می‌گوید. اما امام زمان و انسان صاحب زمان که پیشوا و دست‌کم پیشروی زمان است و پیشِ روی زمان، جنگل‌های بی‌تاریخ و حتی سیارات بی‌حیات را حیاتی تاریخی می‌بخشد (انسانی می‌کند و به حیوان و گیاه  نه همچون ابژه، بلکه فراتر از دگرسوژه، سوژه یا انسان می‌انگارد) درست با فرا رفتن از زمان و مکانی که آرمان آن امنیت و رفاه است. قلمروزدایی او والاترین امپراتوری است که برخلاف جهانگیری‌ها و جهانگستری‌های متعارف و اخیراً امپریالیستی ـ استعماری، نه تنها به تخریب مکان و زمین منتهی نمی‌شود که آنها را استعلا داده و انسانی می‌کند. این انسانی‌کردن بر خلاف ماشین و به‌طور خاص ربات، حاصل دست او نیست؛ بلکه حاصل دست‌کشیدن و نظر کردن در آن است. او به این جهان و مکان‌های آن دست می‌کشد، اما دست نمی‌اندازد.

این حقیقتِ انسان صاحب‌زمان و والاترین از این، امام زمان است. حکومت او حکومت رهایی و رها ساختن است. این رها ساختن، نه در اثر بی‌اعتنایی و به حال خود گذاشتن، که در اثر توجه و لطفی لطیف و نامقیم‌مآبانه و آزاد رخ می‌دهد. او به حال خود نمی‌گذارد بل به حال خود می‌رساند. این، پیوند حال و محل، به حال محل‌دادن و به محل، حال‌دادن است. او آشتی زمان و مکان است. او فرازمانی است، اما لازمان نیست؛ فرامکانی است، اما لامکان نیست. او تاریخمند است و تاریخ‌ساز، اما فراتاریخی نیست.

 او ماشین را هم دوست دارد. اما ماشین را دنباله‌روی تاریخ و انسان می‌سازد و نه انسان را دنباله‌روی ماشین. او صاحب اصیل زمان و زمین و مکان و مکین است. اگر امام زمان صاحب یک فرد شد، آن فرد هم صاحب زمان و زمین می‌شود و آزادی را در تمامیت خود می‌چشد. آزادی در معنای والا و نهایی خود، توانستن (قدرت) است. توانستن، خواستن است.

آزادی متعالی وقتی است که انسان آزادی دیگران را مخدوش نکند. مخدوش‌کردن آزادی دیگران، آزادی خود فرد را نیز مخدوش خواهد ساخت. زندانبانی را تصور کنید که مجبور است مدام زندانیان را رصد کند. این زندانبان، آزاد است؟ خیر، او زندانی مراقبت از زندانیان‌اش است. یک حکومت هم وقتی آزاد خواهد بود که شهروندان را آزاد بگذارد. این حکومت می‌گذرد و روان است. این حکومت، موقعیت‌مند و تاریخی است و ثابت نیست. برای همین هم انسانی است و هم دوام می‌آورد و می‌تواند دست‌کم سایه‌ای یا قطره‌ای از جام جاودانگی را بچشد.

بدل‌شدن حکومت به یک ایده (ایده به منزله امری ثابت) نه انسانی است نه اسلامی و نه عقلانی. همچنان که نگه‌داشتن انسان‌ها در دوره خاص، نه انسانی است و نه اسلامی و نه عقلانی. این عمل انسان‌ها را بدل به ماشین و یا حیواناتی خواهد کرد که طی فراتاریخی‌کردن، آزادی، خلاقیّت و تفاوت خود را از دست داده‌اند.

چگونه انسان فراتاریخی، همیشگی است اما جاودانه نیست

رضای خدا و نصرت جاودانه‌شدن انسان، در گرو فراتاریخی‌نبودن اوست. مهدی، موعود موجود و همبری غیاب و حضور است؛ آن هم در جهانی که حضور به سبب بی‌رغبتی و رخوت غیاب، بی‌ظهور شده و از روشنایی و شادمانی اصیل محروم شده است. این جهان به همین سبب توانایی سابق‌اش در رشد دادن و روییدن انسان‌های تاریخ‌ساز، قهرمان و جهان‌تاریخی را از دست داده است. این جهان است که گرفتار ارزش‌های تنانه (نه حتی تن‌سالار)، روزمرگی و تولید انبوهی از انسان‌های تنک‌مایه و میان‌مایه و عافیت‌طلب و بی‌عاقبت شده است. این جهان است که آرمان را فراموش کرده و در تخت بند زمان و مکان غیرتاریخی و غیرانسانی حبس شده است.

غیاب امام زمان به منزله مهم‌ترین نمونه انسان تاریخی، پیوند دوگانه‌ها را مقابل دیده می‌نهد: پیوند و حتی انطباق غیاب و حضور (غیب و شهود)، موعود و موجود (آرمان و واقعیت)، انسان و خدا، انسان و طبیعت، انسان و ماشین، وحدت و کثرت، آزادی و حقیقت، تغییر و ثبات و گذشته و آینده و ....

تغییر و ثبات از طریق تاریخی‌شدن یک بار به منزله تغییر یا تحول و یک بار به منزله جاودان‌شدن، همساز می‌شوند.

غیاب و شهود، همچون مرگ و زندگی در آرمان شهادت یا تفاوت و تشابه عصری در آرمان شهامت (انسان صاحب‌زمانی که متفاوت بوده و بنابراین تاریخی است و به سبب درک کل یا تمامیت هستی مشابه می‌شود)  همساز می‌شوند.

موعود و موجود در استعلای خود در شاکله خود امام زمان همساز می‌شود: او هم موعود است و هم موجود. به طریقی مشابه، گذشته و آینده، در انسان تاریخی هم‌وند و هم‌ورز می‌شود.

انسان تاریخیِ صاحب زمان، حقیقت به منزله امری فرازمانی اما زمانمند را درک می‌کند. همین تلاقی امر فرازمانی و زمانمندبودن، همچون مقارنه ایده و موقعیت، موجد آزادی اوست.

او به سبب آزادی و تفاوت از یک‌سو و انسانی‌کردن کل هستی (مثال جنگل‌ها و اقیانوس‌ها را به یاد آوریم) از دیگر سو، مقارنه کثرت و وحدت خواهد بود.

هنر کودک‌بودن به جای کوک‌بودن

باز هم می‌گویم که وقت آن است که وقت فراغت یابیم. نه، وقت آن است تا از «وقت» فراغت یابیم. وقت آن است که زمان را فراتر از ساعت ارج نهیم و دریابیم که زمان ساحتی دارد، فراتر از ساعت. گاهی به ساعتمان نگاه نکنیم تا صاحب وقت، صاحب اصیل و اصلی زمان نرنجد و نرود. او از ما نمی‌رنجد، بل برای ما می‌رنجد. نمی‌گویم ساعتمان را دور بیندازیم یا حتی کم به آن نگاه کنیم. انسان تاریخی تاریخ‌ساز انسانی معمولاً منظم است، اما از نظم ساعتی فرارفته آن‌سان که او زمان را تغییر می‌دهد؛ چنان که مکان را هم تغییر می‌دهد. برای زمان و مکان تعیین تکلیف می‌کند.

 ساعتمان را کوک کنیم، اما نگذاریم ساعتمان ما را کوک کند. ضمن آن که نیازی نیست بدانیم ساعت چند است تا گرفتار آن شویم. همچنین نیازی نیست برای تاریخی‌شدن ساعت را کنار گذاشت. آری، ساعتمان را کوک کنیم اما کوک نشویم، بلکه کودک باشیم. حال باید بدانیم این کودک چگونه کودکی است که می‌توان هم توصیه بدان کرد و هم توصیه به تاریخی‌شدن و تاریخ سازبودن؟ این کودک، رها از ساعت است. کودکان بیش از هر کسی از زمان لذت می‌برند. باده زمان را سر می‌کشند. زندگی برای آنها زمانِ بازی و زمان‌بازی است. اینجاست که انسان تاریخ‌سازی شکل می‌گیرد که دیگر محدود به اسکندر کبیر و حتی صلاح‌الدین ایوبی نیست و این انسان از قساوت دور است و این انسان توانسته با ساحت الهی امام زمان راه یابد و این انسان شبیه انسان کامل است. این انسان به سبب کودکی‌ا‌ش نه کوک است و نه کودک‌کُش.

میان تمایلات درونی کودک و عمل بیرونی او شکافی نیست یا دست‌کم کم‌تر از بزرگسالان شکاف وجود دارد. به یاد آوریم که در دوران کودکی، تقریباً به هیچ چیز دیگر جز بازی فکر نمی‌کردیم. امروز هم در بزرگسالی حین بازی، چندان به چیزی دیگری جز بازی فکر نمی‌کنیم. با الهام از فردریش شیلینگ، می‌توان گفت در بازی، میان خواست درونی ما و فعل بیرونی‌مان فاصله‌ای وجود ندارد و این دو، همبر و منطبق بر یکدیگرند.

اجازه ندهیم خودکار و کوک شویم. اجازه ندهیم قطعه‌ای از ماشینی بزرگ باشیم.

تکمله:

انسان تاریخیِ تاریخ‌ساز، الزاماً انسانی مشهور و نام‌آشنا نیست. شاید ذکر نام کسانی چون سلطان صلاح‌الدین ایوبی (قهرمان آزادی بیت‌المقدس در جنگ‌های صلیبی) این شائبه را متبادر سازد که مقصود از انسان تاریخی تاریخ‌ساز، چهره‌های ماندگار تاریخ است. انسان تاریخی تاریخ‌ساز، سازنده زندگی و تعالی‌بخش آن است. او ریه‌های تنفسی تاریخ و شجره انسانیت است و اجازه نمی‌دهد تاریخ انسانی تعطیل شود. چه بسا او گمنام باشد و گمنام بماند (اوج  ماجرا، شهید گمنام است). چه بسا دهقانی پیر و پرکار در مزرعه‌ای فراموش‌شده و دوردست باشد و یا حتی کارگر در کارخانه‌ که مجبور است برای انجام کارش مدام به ساعتش نگاه کند. بنابراین آنچه درباره مفاهیمی چون انسان تاریخی، انسان تاریخ‌ساز، ساعت و ...گفته شد، نیاز به تفسیر و حتی تأویل دقیق‌تری دارد.

جاودان‌بودن انسان تاریخی، ناظر به شهرت او نیست، بلکه ناظر به مرگ و تمایز اوست. این ماشین و یک نوشته در اینترنت است که می‌تواند همیشگی باشد، اما انسان تاریخی (به منزله یک فرد خاص)، انسانی است که دیگر متولد نمی‌شود. انسان‌های تاریخی همواره از راه می‌رسند، اما انسان تاریخی به منزله یک فرد خاص، متمایز بوده و تکرار نمی‌شود. درست به همین دلیل او جاودان است. او جاودان است، چون که میرا و تاریخی است. البته این مرگ، مرگ روحی نیست؛ بلکه مرگ کالبدی است. انسان تاریخی، شیءوار و جسمانه نیست و به سبب روحی‌بودن است که می‌تواند ماشین نباشد و یا جماد و نبات و حیوان، بلکه انسان باشد؛ انسان تاریخی.

همچنین مفهوم انسان تاریخی را می‌توان با زیست‌نوع انسانی ملاصدرایی و فهم انسان نزد او به مثابه فصل ـ و نه نوع ـ تکمیل کرد.

 

منبع:فارس

گزارش خطا

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
نظر: