عقیق:پنجم ربیع الاول یادآور وفات یکی از فرشتگان زمینی، بانوی فضیلت و دانش حضرت سکینه (س) است. حضرت سکینه (س) دختر امام حسین (ع) و خانم رباب بوده و نزد عمه اش حضرت زینب (س) پرورش یافته است، همین سبب شده تا ایشان یکی از بانوان برتر در زمان خود و در تاریخ اسلام باشند.
حضرت سکینه (س) علاقه زیادی به شعر داشت و افزون بر این که خود شعر میسرود، منزلش نیز محفلی برای نقد و بررسی اشعار شاعران بزرگ و معروف عرب به شمار میآمد. هرگاه اختلاف نظری بین شاعران ایجاد می شد، نزد آن حضرت میرفتند و داوری او را ملاک قبولی یا رد اشعار خود میدانستند. آن حضرت در پشت پرده قرار میگرفت و توسط کنیزی که او نیز در ادبیات مهارت داشت، اشعار را دریافت میکرد. بعد حضرت با توجه به شعر شاعران، جوایزی برای شعر آنها در نظر میگرفت. محققان، اندیشمندان و راویان حدیث، برای برطرف ساختن شبههها و پرسشهای علمی و فقهی خود، به منزل حضرت سکینه (س) مراجعه میکردند. همچنین آن حضرت، منزل خود را محفل زنان و دختران عرب قرار داده بود و تبلیغ دین خدا را از راه این محفل ادبی انجام میداد.
اگرچه در منابع متقدم تاریخی، حضرت سکینه (س) کوچکتر از دختر دیگر امام حسین (ع)، یعنی فاطمه معرفی شده، اما تاریخ دقیق تولد ایشان ثبت نشده است؛ با این حال، از سخنان امام حسین (ع) به هنگام خواستگاری حسن مثنی و مخیّر کردن او بین انتخاب سکینه و فاطمه نشان می دهد که او به هنگام حرکت امام به سوی کربلا دختری بالغ و در سن ازدواج بوده است. نام ایشان آمنه، و به نقلی امینه و به نقل دیگر امیمه بود که مادرش به سبب سکون و آرامش و وقاری که داشت او را سکینه لقب داده بود.
امام حسین (ع) دختر خود حضرت سکینه (س) را با زیباترین لقب یعنی «خیره النساء» صدا میزدند و با عنایتی خاص، مقام و منزلت ایشان را بر دیگران آشکار میکردند.
در تاریخ نقل شده است که حضرت سکینه (س) آن چنان به پوشش و حجاب اهمیت میداد که وقتی از منزل خارج میشد، حتی دربان خانه نمیدانست که خانم بیرون رفته یا کنیزی از منزل خارج شده است. امام باقر علیه السلام نیز در این باره میفرماید: «هر گاه حضرت سکینه (س) میخواست از راهی عبور کند، جوانان بنی هاشم مسیر راه را محافظت میکردند تا کسی چشمش به جمال و قامت او نیفتد». پس از جریان عاشورا و در سفر اسارت نیز، آن حضرت همیشه در اندیشه رعایت حجاب و اجرای رسالت دینی خویش بود.
دلبستگی و مهر امام نسبت به حضرت سکینه (س)، در آخرین خداحافظی از خیمه ها، قابل توجّه و تأمّل است. وقتی آن حضرت نزدیک خیمهها رسید، فرمود:
«ای زینب!ای امّ کلثوم!ای سکینه! علیکنّ منّی السّلام.».
چون اهل بیت صدایش را شنیدند، برای وداع گرداگرد امام حلقه زدند. علاقه فراوان سکینه به پدر، عنان اختیار را از کف او ربود، دست هایش را بر سر فرود آورد و گفت: پدرجان! آیا تن به مرگ دادهای که این گونه خدا حافظی میکنی؟ ما، بعد از تو به چه کسی پناهنده شویم؟
سخنان عاطفه برانگیز دختر بر قلب پدر سنگین آمد و از بی تابی فرزندش گریست و فرمود: «ای نور دیده ام! چگونه تسلیم مرگ نشود کسی که یار و یاوری ندارد؟»
صحبتهای امام برای حضرت سکینه (س)که بوی فراق و تنهایی میداد، او را از جمع حاضر جدا کرد و در حالی که آرام آرام میگریست، به گوشه خیمه رفت! شاید قصدش این بود که قلب پدر را بیش از این غصّه دار نکند. امام حسین علیه السلام با مشاهده این وضع از اسب فرود آمد و سکینه را نزد خویش خواند و او را به سینه چسباند و اشک هایش را پاک کرد و فرمود: «ای سکینه! بدان که بعد از من گریه زیادی در پیش خواهی داشت؛ اما تا هنگامی که جان در بدن دارم، با این اشکِ جانگدازت، دلم را آتش نزن! آن زمان که کشته شدم، تو که بهترین زنان هستی، سزاوارترین فرد به گریستن بر منی!»
حضرت سکینه (س) نظاره گر وقایع عاشورا بود. او ندای کمک خواهی پدرش را که مظلومانه یار و یاور میطلبید، شنید و با تمام وجود، درد بی کسی مادر، خواهر، عمّهها و زنان را چشید و سرپرستی دختران کوچکتر از خود را به عهده گرفت و به دلداری آنها پرداخت. با وجود اینکه غم در عمق قلب او نفوذ کرده بود، اما دلیرانه مقاومت کرد.حضرت سکینه (س) از اوّلین افرادی است که از شهادت امام مطّلع شد. وقتی اسب بی صاحب امام، با زین واژگون و شیهه زنان به سوی خیمه آمد، او به استقبالش رفت و با زبان حال، احوال پدر را جویا شد. او به این فکر میکرد که: آیا لحظه آخر به امام آب دادند یا خیر؟ بغضِ فروخورده اش یکباره به خروش تبدیل شد و فریاد برآورد که: واقتیلاه! واابتاه! واحسیناه! واحسناه! و واغربتاه!
حضرت سکینه (س) در زمان اسارت نیز به تبلیغ دین و هدف پدر ادامه داد. زمانی که اسیران را به مجلس یزید وارد کردند و در حالی که ظالمان شام که از بزرگی، شکوه آنها در شگفت مانده بودند، پرسیدند: شما چه کسانی هستید؟ سکینه فرمود: ما اسیران، از خاندان محمّد صلی الله علیه وآله وسلم هستیم. دختر امام حسین علیه السلام با سخن کوتاه «ما اسیران آل محمّدیم»، مردمِ مسخ شده از تبلیغات پوچ و پرهیاهوی یزید را به تفکّر واداشت که: اگر اینها آل محمّدند، چرا اسیر شده اند؟
حضرت سکینه (س) علاوه بر بیدارگریهای غیر مستقیم، در برابر دید همگان مقابل ظالمان میایستاد. وی وقتی سر بریده فرزند زهرا علیها السلام را مقابل یزید مشاهده کرد که او با جسارت بدان هتاکی میکند و شعر پیروزی میسراید، فریاد برآورد و گفت: «به خدا، سخت دلتر از یزید ندیدم و کافر و مشرکی بدتر و جفاکارتر از او نیست»
آنگاه که یزید در مورد پدرش گفت: حسین، حق را منکر شد و قطع رحم کرد و در ریاست و رهبری با من ستیز کرد. در پاسخش فرمود:ای یزید! از کشتن پدرم خوشحال نباش! او مطیع خدا و رسول بود و دعوت حق را اجابت کرد و به سعادتِ شهادت نائل آمد! ولی روزی خواهد آمد که تو را بازخواست میکنند، خود را برای پاسخگویی آماده کن! ولی تو چگونه میتوانی پاسخ دهی؟
حضرت سکینه (س) پس از حدود هفتاد سال عمر سراسر پرافتخار و عظمت، سرانجام در ظهر روز پنجشنبه، پنجم ربیع الاول سال ۱۱۷ ق، در مدینه جان به جانان سپرد. پس از رحلت آن حضرت، خالد بن عبدالملک، حاکم مدینه، با عده زیادی از مردم در محل حضور یافت و ابتدا براساس رسم آن زمان، بر پیکر پاک آن حضرت نماز خواند و سپس مردم دسته دسته بر او نماز خواندند.
منبع:باشگاه خبرنگاران