24 مهر 1400 10 (ربیع الاول 1443 - 02 : 15
کد خبر : ۱۰۸۲۷۳
تاریخ انتشار : ۱۹ شهريور ۱۳۹۸ - ۱۷:۴۰
یک پژوهشگر دینی معتقد است نبرد اول، بر سر موضوع خلافت و ولایت بود که طی آن ابلیس سر بر اطاعت آدم(ع) ننهاد و نبرد غدیر هم درباره موضوع خلافت فردی منصوب از جانب خدا بود که طی آن سران امت فتنه آفریدند و تبعات این فتنه تا عاشورا تداوم داشت.

عقیق:قیام امام حسین(ع) دارای ابعاد متعددی فردی و اجتماعی و شامل سطوح مختلف معرفتی، رفتاری و صفاتی بود. از این رو واقعه عاشورا را می‌توان از منظرهای متفاوتی مورد مطالعه قرار داد.

حجت‌الاسلام میثم رستمی محقق و پژوهشگر دینی در گفت‌وگو با تسنیم، قیام امام حسین و جریان واقعه عاشورا را از منظر مفهوم "ولایت" مورد توجه قرار داد. به اعتقاد وی برای شناخت زمینه‌های قیام عاشورا را باید از غدیر و جریانات پس از غدیر آغاز کرد. 

رستمی همچنین می‌گوید «نبرد اول، بر سر موضوع خلافت و ولایت بود که طی آن ابلیس سر بر اطاعت آدم(ع) ننهاد و نبرد غدیر هم درباره موضوع خلافت و ولایت فردی برحق و منصوب از جانب خدا بود که طی آن سران امت فتنه آفریدند و تبعات این فتنه تا عاشورا و حتی تا عصر حاضر تداوم دارد.»

مشروح این گفت‌وگو را در ادامه می‌خوانید.

اسلام منهای ولایت ائمه(ع) مورد رضایت خدا نیست

* تاکنون از منظرهای متعددی به علل وقوع واقعه عاشورا و شهادت امام حسین(ع) نگریسته شده است. دستیابی به حکومت مسلمین از جمله این منظرهاست، با این توضیح که یزید برای تحکیم حاکمیت خود حاضر بود دست به هر اقدام ناپسندی بزند و از دیگر سو امام حسین(ع) سعی داشت حکومت الهی را پیاده کند.

قیام اباعبدالله و عاشورا را می‌توان از منظرهای متعددی مطالعه کرد. منظر حکومت و حاکمیت بر جهان اسلام، یک منظر است که در جای خود باید به ابعاد آن پرداخته شود. 

اما عاشورا را می‌توان از منظر تقابل جبهه باطل با جبهه حق مطالعه کرد که همان جبهه ولایت است، لذا جهت بررسی واقعه عاشورا نیاز است از صدر اسلام به ویژه پس از ماجرای غدیر به آن پرداخته شود؛ در آیه مربوط به غدیر می‌خوانیم: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ‏ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی‏ وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دینا؛ امروز [ با نصبِ على بن ابى‌‏طالب به ولایت و امامت و حکومت و فرمانروایى بر امت ] دینتان را براى شما کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را برایتان به عنوان دین پسندیدم.»

اولین نکته در این آیه اینکه دین بدون ولایت و یک رهبر الهی کامل نیست.
تعیبر دوم در این آیه، اتمام نعمت است. یعنی ولایت باعث اتمام نعمت می‌شود.
سومین محور در این آیه، رضایت خداوند است؛ یعنی اگر اسلام را منهای ولایت و رهبری ائمه معصومین(ع) تصور کنیم، اسلامِ مورد رضایت خداوند نیست.

لذا آنجا که می‌فرماید «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُون‏؛ جن و انس را جز براى اینکه مرا بپرستند نیافریدیم». این پرستش در پرتو ولایت اهل‌بیت(ع) صورت می‌گیرد و لذا عبودیت منهای ولایت ارزش ندارد.

نتیجه سیاسی آن چیست؟ آنجا که خداوند می‌فرماید در قبال دشمنان اینگونه باشید: «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ؛ و در برابر آنان آنچه در قدرت و توان دارید از نیرو آماده کنید» این مسئله نیز تنها در پرتو ولایت حاصل می‌شود.

بدون ولایت، اجتماعی با محوریت حق شکل نمی‌گیرد، به همین دلیل تأکید دارد «وَ أَطیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ ریحُکُمْ...؛ از خدا و پیامبرش فرمان ببرید و با یکدیگر نزاع و اختلاف نکنید که سست و بد دل مى‏‌شوید و قدرت و شوکتتان از میان مى‏‌رود. عدم تقید به نعمت ولایت و امامت، امت اسلام را دچار تفرقه و چند دستگی می‌کند،‌  لذا حضرت زهرا(س) ضمن خطبه‌ای فرمود «خداوند اطاعت ما را برای نظم بخشیدن به جامعه و امامت را مایه در امان ماندن از تفرقه قرار داد؛ طَاعَتَنَا نِظَاماً لِلْمِلَّةِ وَ إِمَامَتَنَا أَمَاناً مِنَ‏ الْفُرْقَة».

در ماجرای خلافت هارون(ع) از سوی موسی(ع) این موضوع را می‌بینیم؛ یکی از توصیه‌های حضرت موسی(ع)‌ به هارون این است که همواره به دنبال اصلاح‌گری باش و از مفسدان پیروی نکن. «... وَ قالَ مُوسى‏ لِأَخیهِ هارُونَ اخْلُفْنی‏ فی‏ قَوْمی‏ وَ أَصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ سَبیلَ الْمُفْسِدینَ؛ موسى [ هنگامى که به میعادگاه مى‏رفت ] به برادرش هارون گفت «در میان قومم جانشین من باش و به اصلاح برخیز و از راه و روش مفسدان پیروى نکن» به همین جهت وقتی حضرت موسی(ع) بازگشت و متوجه شد قومش گوساله‌پرست شدند، به هارون اشکال گرفت چرا کاری نکردی؟ فرمود: «إِنِّی خَشیتُ‏ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنی‏ إِسْرائیلَ وَ لَمْ تَرْقُبْ قَوْلی‏؛ من ترسیدم که بگویى میان بنى‏‌اسرائیل تفرقه و جدایى انداختى و سفارش مرا [ در حفظ وحدت بنى‌‏اسرائیل ] رعایت نکردى».

در این بین بودند، افرادی که همواره سعی در تقابل با جریان ولایت و خلافت الهی داشتند؛ در جریان سقیفه جلوی جریان ولایت سد ایجاد کردند و در ماجرای هارون، سامری عامل این ماجرا بود، از این جهت پیامبر گرامی اسلام(ص) از سامریّ امت خویش خبر می‌دادند؛ عبارت «سَامِرِیُ‏ هَذِهِ‏ الْأُمَّةِ» در روایات ما مشهود است.

 
نبرد اول، بر سر موضوع خلافت و ولایت بود که طی آن ابلیس سر بر اطاعت آدم(ع) ننهاد و نبرد غدیر هم درباره موضوع خلافت و ولایت فردی برحق و منصوب از جانب خدا بود که طی آن سران امت فتنه آفریدند و تبعات این فتنه تا عاشورا و حتی تا عصر حاضر تداوم دارد. به طور حتم وقتی ابلیس سوگند یاد می‌کند بر سر صراط مستقیم تو کمین می‌کنم تا انسان‌ها را به انحراف بکشانم، نقش بی‌بدیلی در انحراف مسلمانان از صراط مستقیم علوی و حسینی ایفا کرد، مسئله‌ای که متأسفانه در تحلیل‌مان آن را لحاظ نمی‌کنیم.
 
 

* پس محور بحثتان درباره امامت، خلافت و ولایت و نحوه رفتار در قبال آنهاست؟

بله همین طور است؛‌ چرا که:نبرد اول، بر سر موضوع خلافت و ولایت بود که طی آن ابلیس سر بر اطاعت آدم(ع) ننهاد و نبرد غدیر هم درباره موضوع خلافت و ولایت فردی برحق و منصوب از جانب خدا بود که طی آن سران امت، فتنه آفریدند و تبعات این فتنه تا عاشورا و حتی تا عصر حاضر تداوم دارد. 

پذیرش ولایت امیرالمؤمنین مساوی با نزول برکات بر امت اسلام بود

با این توصیف به این نتیجه می‌رسیم جریان سقیفه و عدم رفتار مناسب در قبال ولایت امیرالمؤمنین(ع)، جامعه را دچار تفرقه و چالش کرد تا حدی که زمینه‌ساز واقعه عاشورا شد؟

بله؛ عامل اساسی وقوع عاشورا، دوری عام و خاص از محور ولایت بود و این اتفاق از زمان خانه‌نشینی امیرالمؤمنین رخ داد. پیامبر(ص) وقتی ولایت جامعه را بر عهده داشت، این محوریت را به گونه‌ای ایجاد کرد که شما نمی‌توانید تصور کنید که جامعه اسلامی روزی بر روی ایشان شمشیر بکشد؛ هرچند در مواردی جزئی، در تاریخ شاهد توطئه برخی عوامل در ترور پیامبر(س) هستیم. اگر امر ولایت و امامت امیرالمؤمنین را می‌پذیرفتند، نه تنها جامعه دچار اختلاف نمی‌شد بلکه امت اسلام از نعمات ویژه‌ای بهره می‌برد که تصورش هم نمی‌توانستند داشته باشند. حضرت زهرا(س) در یک بیانی ثمرات پذیرش ولایت امیرالمؤمنین(ع) را اینگونه بیان فرمود: «به خدا سوگند [اگر امر خلافت با او بود] هر گاه مردم از جاده حق منحرف مى‌شدند و از پذیرش دلیل روشن سرباز مى‌زدند، آنها را با نرمى و ملایمت به سوى منزل مقصود سِیر مى‌داد، سِیرى که هرگز آزاردهنده نبود، نه مرکب ناتوان مى‌شد و نه راکب خسته و ملول و سرانجام آنها را به سرچشمه آب زلال و گوارا وارد مى‌کرد، نهرى که دو طرفش مملو از آب بود، آبى که هرگز ناصاف نمى‌شد؛ سپس آنها را پس از سیرابى کامل باز مى‌گرداند و سرانجام او را در پنهان و آشکار خیرخواه خود مى یافتند.»

آن زمان هم که حاکمیت ایشان را پذیرفتند، اعتقاد و ایمان راسخ به امامت حضرت نداشتند؛ نشان به اینکه برخی سران امت تحمل عدالت ایشان را نیاوردند و در نهایت در قالب سه نبرد یعنی جمل، صفین و نهروان جلوی حضرت صف بستند. در نهایت هم با یک توطئه منافقانه حضرت را به شهادت رساندند. 

در وهله بعد و در دوران امام حسن مجتبی(ع) به همین رفتار خود ادامه دادند و در روز عاشورا و در قبال امام حسین(ع) اوج خباثت خود را ابراز داشتند؛ یعنی امت اسلام ابتدا فکرشان در قبال ائمه(ع) تغییر می‌کرد، سپس رفتارشان. در واقع فتنه فکری و رفتاری دو گزاره به هم پیوسته‌اند که به مرور زمان افراد را از ریل مستقیم خود خارج می‌کند.

* دشمنان و منافقان چه راهبردهایی جهت دوری مردم از خط ولایت داشتند؟

اولین اقدامی که انجام دادند، بایکوت کردن خط رسانه‌ای طرفدار ولایت و امامت بود. در این راستا اولین اقدامشان سیاست منع نقل حدیث و منع کتابت حدیث بود. در حالی که عمده روایات پیامبر(ص) درباره فضایل اهل‌بیت و امیرالمؤمنین بود. از این طریق توانستند اهل‌بیت وحی را در بین امت مهجور کنند.

شخصی به نام "ابوجعفر اسکافی" که از بزرگان معتزله اهل سنت به شمار می‌آید، نقل می‌کند «اگر کسی هم روایت می‌کرد، او را عقاب می‌کردند؛ یعنی نقل فضایل امیرالمؤمنین(ع) پیگیرد قانونی داشت؛ و قد صح ان بنی امیة منعوا من اظهار فضائل علی علیه السلام و عاقبوا علی ذلک الراوی له» بعد ادامه می‌دهد: «حتی اگر کسی قصد داشت از امیرالمؤمنین نه فضیلت بلکه یک حکم شرعی بیان کند، جرأت نمی‌کرد بگوید امیرالمؤمنین(ع) فرمود بلکه به صورت کنایی از عبارت ابوزینب استفاده می‌کرد؛  حتی ان الرجل اذا روی عنه حدیثاً لا یتعلق بفضله بل بشرائع الدین لا یتجاسر علی ذکر اسمه؛ فیقول: عن ابی زینب.»

عبدالله بن شداد می‌گوید من دوست دارم روایات فضائل امیرالمؤمنین(ع) را صبح تا شب بگویم و گردنم را با شمشیر بزنند. از این نقل تاریخی، خفقان سیاسی را در ذکر فضایل حضرت مشاهده می‌کنید.

جعل روایات در فضیلت معاویه

اقدام دوم آنها، یعنی آنها روایات ساختگی و اخبار دروغین را به نفع مخالفان اهل‌بیت(ع) نقل کردند که سردمدار این کار، معاویه بود تا از این طریق هم فضائل اهل‌بیت(ع) را بایکوت خبری کند و هم خود را به عنوان چهره اصلی دین معرفی کند؛ نشر این اکاذیب بین مردم حتی مرزهای شهرهای اسلامی را در می‌نوردید تا مردم را آماده فتنه‌هایی عظیم کند. شما عمق اقدامات دشمنان اهل‌ عترت(ع) را در این مشاهده کنید که اهل‌بیت(ع) را خارجی تلقی می‌کردند؛ یعنی افرادی که علیه حکومت اسلامی شورش کرده است؛ حکومتی که یزید شرابخوار سردمدار آن بود.

شخصی است به نام "علی بن محمد ابی سیف مدائنی" که از بزرگ‌ترین مورخان قرن دوم یا سوم است؛ وی می‌گوید «معاویه نامه نوشت هرکسی از فضیلت عثمان و خاندان وی نقل می‌کند، او را به خودتان نزدیک کنید؛ یعنی دستگاه سیاست، رسانه‌اش را اختیار کسی قرار می‌داد که به فضیلت‌سازی عثمان بپردازد.»

ذهبی که از رجالیون و بزرگان اهل سنت است، درباره ابوالحسن مدائنی می‌گوید «کان عجباً فی معرفة سیَر و المقازی و الانساب؛ بسیار آدم عجیبی در شناخت سیره و انساب بود و هر آنچه می‌گفت، صادق و قابل اسناد بود.»  ایشان می‌گوید «به قدری فضایل جعلی جناب عثمان فراوان شد که معاویه به مدائنی نامه نوشت که دیگر لازم نیست فضایل او را نقل کنید؛ بعد به او پیشنهاد داد علیه امیرالمؤمنین(ع) تبلیغات منفی و علیه ایشان سندسازی کند.»

جعل تفسیر آیات در تخریب چهره امیرالمؤمنین(ع) و تمجید ابن‌ملجم

اقدام سوم آن‌ها شایعه‌سازی علیه جریان ولایت بود؛ معاویه دستور داد مذمت‌هایی که درباره دیگران نقل شده بود، به امیرالمؤمنین نسبت دهند. ابن ابی الحدید از ابوجعفر اسکافی که از بزرگان اهل سنت شمرده می‌شود، نقل می‌کند: معاویه به سمرة بن جندب گفت 100 هزار درهم به تو می‌دهم که درباره آیه  «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُعْجِبُکَ‏ قَوْلُهُ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یُشْهِدُ اللَّهَ عَلى‏ ما فی‏ قَلْبِهِ وَ هُوَ أَلَدُّ الْخِصامِ؛ و از مردم کسى است که گفتارش در زندگى دنیا تو را خوش آید ، و [ براى اینکه چنین وانمود کند که زبانش با دلش یکى است ] خدا را بر آنچه در دل دارد شاهد مى‏‌گیرد، در حالى که سرسخت‏‌ترین دشمنان است‏» جعل کند امیرالمؤمنین است.

یا به او گفت به تو 100 هزار درهم می‌دهم و تو آیه «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْری‏ نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ...؛ و از مردم کسى‏[مانند على بن ابیطالب‏7] است که جانش را براى خشنودى خدا مى‌‏فروشد» در حق ابن ملجم است؛ حتی نقل است او طفره رفت و مبلغ بیشتری خواست تا در نهایت به 400 هزار درهم راضی شد؛ بنابراین آیه‌ اول را که راجع به منافقان است به امیرالمؤمنین(ع) و آیه بعد را که حاکی از جانبازی در راه خداست، به معاویه نسبت داد.

چهارمین اقدام دشمنان، سخت‌گیری بر طرفداران و شیعیان حقیقی بود؛ هم سخت‌گیری سیاسی و هم سخت‌گیری اجتماعی، یعنی کاری کردند تا عرصه بر طرفداران امیرالمؤمنین تنگ شود، لذا از امام باقر(ع) روایت است آنها نسبت‌هایی به ما دادند تا مردم علیه ما بغض داشته باشند؛ حضرت نقل می‌کند «معاویه پس از شهادت امام حسن مجتبی(ع) کاری کرد که هرکسی شیعه ما بود، دست و پایش را قطع می‌کردند؛ یا مالش را می‌برد (هَدَمَ الدّار؛ خانه‌اش را از بین می‌‌برد).»

پنجمین اقدام، ذائقه‌سازی و تغییر ذائقه و دغدغه مردم است که در فضای عمومی انجام می‌شود؛ شما این تغییر ذائقه را اینجا درک کنید که یک زمانی در صدر اسلام بین پدر و فرزندی بحثی پیش آمد که کدام یک از آنها به جبهه نبرد برود؛ پیامبر(ص) فرمود یک نفر از شما بماند تا از مادر نگهداری کند.

فضای آن زمان تصویری از این آیه بود : «یُؤْثِرُونَ‏ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ... ؛ آنان را بر خود ترجیح مى‏‌دهند، گرچه خودشان را نیاز شدیدى [ به مال و متاع ] باشد» متأسفانه به دلیل رویگردانی از ولایت امیرالمؤمنین(ع) و سد سقیفه، اکثر صحابه یا جانبازان دوران دفاع مقدس اسلام، به سوی حب دنیا گرایش یافتند؛ تا حدی که وقتی یکی از آنها فوت می‌کرد، اموال آنها قابل شمارش نبود؛ اولین نفراتی که خانه خود را با گچ ساختند، طلحه و زبیر بودند.

ذائقه‌سازی جریان نفاق از عوامل واقعه عاشورا بود

* درباره نقش ذائقه‌سازی در انحراف جامعه اسلامی گفتید که اکنون جامعه ما بیش از پیش درگیر این مقوله است؛ در این باره بیشتر توضیح می‌دهید.

درباره ذائقه‌سازی که دستگاه‌ دشمن برای مسلمانان ایجاد کرد، داستانی عجیب وجود دارد؛ ابوالفرج اصفهانی نقل می‌کند سلّامه را می‌خرند؛ او کنیزکی آوازه‌خوان بود؛ نقل می‌شود هنگامی که او را از مدینه می‌بردند، به قدری با شکوه برای وداع با وی آمدند که فضای کل کاخ را از گریه خود پر کردند؛ یعنی فضای مدینه‌ای که مصداق آیه «یُؤْثِرُونَ‏ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ... ؛ آنان را بر خود ترجیح مى‏‌دهند، گرچه خودشان را نیاز شدیدى [ به مال و متاع ] باشد» بود، حالا به مرتبه‌ای رسیده که برای بدرقه یک کنیزک خواننده اینچنین اشک می‌ریزند.

این تغییر ذائقه عوامل متعددی دارد که بخش عمده آن به هجمه‌های رسانه‌ای دشمنان و منافقان بستگی دارد؛ اکنون هم از طریق رسانه و فضای مجازی متأسفانه شاهد تغییر ذائقه فرهنگی قشری از مردم هستیم.

* در ماجرای قیام امام حسین(ع) شاهدیم برخی خواص و صحابه‌ای که انتظار می‌رفت با امام همراهی کنند، از این کار باز ایستادند؛ علت این امر در چه گزاره‌هایی بود؟

به طور کلی خواص یا نخبگان جامعه از دو جهت معرض خطرند:

  •  گاهی اوقات از جنبه عملی دچار لغزش می‌شوند. برخی افرادی که از کربلا جا ماندند، به دلیل این بود که تمایل به بریدن از مال دنیا و حب دنیا نداشتند.
  •  برخی از خواصی که با امام حسین همراه نشدند، اعتقاد شدیدی به نگرش خود داشتند، یعنی وقتی شخصی جزو خواص می‌شود، احساس می‌کند صاحب‌نظر است؛ این اشخاص سعی می‌کردند به امام(ع) بینش سیاسی دهند. این مسئله ناشی از عدم معرفت آن‌ها به جایگاه امام بود، امامی که عالم به تمام علوم اشیاء و رویدادهای عالم است، امامی که در شب قدر تمام مقدرات را از جانب خداوند رقم می‌زند.  

اصحاب امام حسین(ع) در یک سطح نبودند؛ طبیعتاً شأن ابوالفضل(ع) و بعد از ایشان‌، علی اکبر(ع) از تمام صحابه بالاتر است؛ از دیگر سو با صحابه بزرگواری مثل حبیب بن مظاهر مواجهیم که عمق معرفت ایشان قابل درک نیست.

ویژگی عده‌ای از ایشان اینطور بود که از صدر اسلام نه تنها خط امامت و ولایت را رها نکردند، بلکه التزام عملی به این مسیر داشتند؛ چنین فردی تشخیص حق و باطل برایش آسان است، چرا که بر اساس این مسیر خود را تربیت کرده و ورزیده شده است، منتها در بین ایشان نیز سطح‌بندی داشت که قبل از این عرض کردم.

* در واقعه قیام امام حسین(ع) می‌بینیم تمام افراد در این سطح قرار نداشتند؛ چه ویژگی در این دست افراد بود که توفیق همراهی با امام حسین(ع) برایشان حاصل شد؟

دو عامل مهم را می‌توان برشمرد:

  • طالب حق بودن؛ شخصی مثل حرّ شاید در مقطعی سردرگم بود و به دلیل همین سردرگمی رفتارهای منفی از خود بروز داد، اما به گونه‌ای تربیت یافته بود که زمانی که با حق مواجه می‌شود، آن را بپذیرد. امکان ندارد کسی طالب حق باشد، اما خداوند او را در مسیر قرار ندهد.
    * عدم بهادهی به شایعات: برخی از یاران امام حسین(ع) که توفیق یافتند در میانه راه با کاروان همراه شوند، اسیر شایعات دشمن نشدند. آنها در کنار هر دو گروه بودند و از نزدیک با باطن قافله‌ساران و حزب هر دو برخورد داشتند؛ از یک سو با یزید و یزیدیان برخورد داشتند و از دیگر سو با امام حسین(ع) و یاران‌شان؛ اگر تنها کمی در گوشه قلب‌شان کورسویی وجود داشت، متوجه تفاوت‌های عمیق این دو حزب می‌شدند؛ بنابراین یک حزب در جناح ابلیس قرار داشت که به تعبیر قرآن حزب‌الشیطان بودند و حزب دیگر در جناح امام حسین(ع) که حزب‌الله نام داشتند؛ به همین دلیل، امثال زُهیر بن قین با اندک تلنگری به سوی امام حسین(ع) رفتند.

 

منبع:تسنیم

گزارش خطا

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
نظر:
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۱
بله
|
|
۱۳:۲۴ - ۱۳۹۸/۰۶/۲۰
می گویند یکی از ۱۳ طایفه ای که با امام زمان می جنگند همین اهالی کربلا می باشند.ابن بطوطه تاریخدان عرب مراکشی در قرن هشتم هجری در گذر از کربلا می نگارد که دو طایفه در کربلا بودند که با هم در نزاع و ستیز بودند.