عقیق:با هجوم امواج شبهات و اشکالات مکاتب التقاطی و غیر وحیانی پس از انقلاب اسلامی و مضاعف شدن این هجمهها در سالهای اخیر شایسته است نخبگان حوزه و دانشگاه بررسی ادله عقلی و نقلی بحث پر اهمیت حکومت اسلامی و ولایت فقیه را با نگاهی نو و متناسب با فضای جدید جامعه جهان اسلام و جامعهی جهانی مورد بررسی و کنکاش قرار بدهند. در همین راستا سلسله دروس آیتالله محسن اراکی دبیرکل مجمع تقریب مذاهب اسلامی میتواند ارائه دهنده بینشی نو و دقیق در این باب باشد
حق فرمانروایی از سوی خدا، امتیاز رسولان الهی بر انبیاء
در جلسات قبل به بررسی برخی روایات و آیاتی که بر وجوب وحدت جماعت مسلمین تأکید دارد به عنوان دلیل ششم از ادله لزوم وحدت رهبری سیاسی در جامعه اسلامی پرداخته شد و بیان گردید که وحدت جماعت مسلمین هم بدون وحدت رهبری محقق نخواهد شد.
در فرض وجود دو نبی نیز باید گفت ممکن است یک نبی باشد اما تحت فرمان یک نبی برتر از خود باشد آنوقت آن نبی برتر امام است و این نبی مأموم بوده و امام نیست. در قضیه طالوت بنا بر استفاده از روایات و آیات دیگر میگوییم آن نبی که از او چنین خواستند: «قَالُوا لِنَبِیٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِکاً» برداشت میشود امام نیست چراکه اگر امام بود از او نمیخواستند که از خدا بخواهد که برایشان ملک یا امام تعیین کند. نبی بوده ولی امام نبوده است اما طالوت هم نبی و هم امام و رسول بود.
گفتیم امتیاز رسول بر نبی این است که هر رسولی هم پیامرسان خدا هم فرمانروا از سوی اوست؛ «إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ * فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ». این حرف رسل است: «لَقَد أَرسَلنا رُسُلَنا بِالبَیِّناتِ وَ أَنزَلنا مَعَهُمُ الکِتابَ وَ المِیزَانَ لِیَقومَ النّاسُ بِالقِسطِ» نبی یعنی همین نبی بنیاسرائیل، نبی بود اما از او خواستند که «ابْعَثْ لَنَا مَلِکًا» و طالوت آمد و خبر آورد: «إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طَالُوتَ مَلِکاً». این ملک همان ملکی است که نبی هم تحت فرمان او عمل میکند چون این ملک صاحب فرمان است و او کسی است که فرمان میدهد.
البته این را هم گفته است که ملک یا فرمانروا گاهی مخفی میشود؛ گاهی ضرورتی در مخفی شدن انبیا نبوده، چون نبی بودند و فقط پیام را میرساندند و موعظه و نصیحت میکردند؛ حرف خدا را به مردم میرساندند. کسی که تقیه بر او اعمال میشده -در طول تاریخ و نه در یک زمان خاص- کسی بوده که صاحب فرمان بوده است؛ چرا که او با حکام وقت درگیر میشد و او مشکل سیاسی پیدا میکرده لذا مخفی میشد و طالوت [قبل آن جریان] در زمان تقیه به سر میبرده است. طالوت فرمانرواست و لذا از او به مَلک تعبیر شده چون فرمانرواست.
شیوه مجادله با مخالف از طریق ادعای او
یک نکته هم اینکه در مسأله انبیا (ع) مسأله قبلیت زمانی مطرح نیست. کما اینکه درگیری حضرت ابراهیم (ع) با نمرود در قالب محاجه بوده و ذکر نشده که این درگیری، درگیری سیاسی بوده است، هرچند که قبل از مسأله امامت ایشان باشد.
در آیه آمده است که ایشان با قوم خود محاجه کرد؛ «وَ کَذَلِکَ نُرِی إِبْرَاهِیمَ مَلَکُوتَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ» این در زمان جوانی ایشان بود. بعد هر حجتی که خداوند درباره حضرت ابراهیم (ع) مطرح میکند که میفرماید: «وَ تِلْکَ حُجَّتُنا آتَیْناها إِبْراهِیمَ عَلى قَوْمِهِ نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ إِنَّ رَبَّکَ حَکِیمٌ عَلِیمٌ» اصل این درباره احتجاج بر قومش است که گفت: «فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بَازِغاً قَالَ هَـذَا رَبِّی» اینجا احتجاج بود.
لذا گفتیم راهحل این مسأله جدل است؛ اینکه میگوید: هذا ربی از باب احتجاج جدلی است نه اینکه ابراهیم (ع) یک دوره را گذرانده و در آن دوره معتقد بوده که خدای او ماه است و یک دوره بعد گفته ستارگان و بعد خورشید؛ نخیر! این از باب جدل است. وقتی با کسی جدل میکنید، میگویید که بسیار خوب؛ خدای ما ماه است. بعد میگوید که این افول میکند بسیار خوب؛ از این بزرگتر شمس است. این جدل است.
همانطور که در فرمایش حضرت امیرالمؤمنین (ع) نقل کردیم آمده است که حضرت به معاویه خطاب کرد و فرمود: «وَ إِنَّمَا الشُّورَى لِلْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَار» چون بنیانگذار نظریه شورا در فرمانروایی شخص معاویة بن ابی سفیان است. حتی خلیفه دوم شورای فرمانروایی ندارد و شورایی که او تعیین کرد شورای مشورتی برای مشخص کردن فرمانرواست.
در نظریه خلیفه دوم فرمانروا یکی بوده است اما آن کسی که شورای رهبری را تعیین کرده است و اولین بنیانگذار آن در تاریخ اسلامی معاویة بن ابی سفیان است و لذا حضرت با او مجادله میکند. در مقام مجادله وقتی با کسی جدل میکنیم یکی از راهها آن است که مدعای او را مبنای عمل قرار دهید و بر اساس مدعای او به نتیجه مطلوب خودتان برسید.
ملکوت قرآنی، فرمانروایی جامع عمیق همهجانبه و تسلط کامل خداوند بر همه چیز
حضرت ابراهیم (ع) هم جدل میکردند. جالب این است که میفرماید: «مَلَکُوتَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ». البته باید دانست که معنای ملکوت این نیست که بعضی از فلاسفه و اهل عرفان ما مطرح میکنند. اگر میخواهید قرآن کریم را تفسیر کنید، بر اساس خود قرآن تفسیر کنید ملکوت به معنای فرمانروایی همان ملک است منتها این ملک وقتی عمیق و گسترده شد و اسم مبالغه آن ملکوت میشود. همانطور که اسم مبالغه جبر، جبار و جبروت است. این صیغه «واو» و «تاء» که در زبان عربی اضافه میشده صیغه مبالغه است.
مثلاً اسم مبالغه طاغی مبالغه طاغوت میشود. یک جایی میگوید مُلک؛ «لِّلَّهِ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ» اما در یک جایی میگوید: ملکی که خدا دارد از این ملکهایی که شما فکر میکنید، نیست و بلکه خیلی برتر از اینهاست. «بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ»؛ چه کسی چنین سلطهای بر اشیا دارد؟ سلطه بر درون برون و گذشته و آینده و حال؟ این معنی ملکوت است. تقسیمبندی ملکوت به عالم ملک یا همان عالم ماده یا جبروت و یا همان عالم مجردات فینفسه شاید تقسیمبندی خوبی باشد و ما به اصل تقسیمبندی کاری نداریم. اما این ربطی به ملکوت قرآنی ندارد.
ملکوت قرآنی یعنی فرمانروایی جامعِ عمیقِ همهجانبه و تسلط کامل خداوند بر همهچیز. ما بیان کردهایم که این مفهوم را در خداشناسی از یاد برده و گم کردهایم. ما باید خدا را به عنوان فرمانروا به مردم معرفی کنیم. اساس کار این است؛ این مفهوم مورد تأکید قرآن کریم است. چگونه خدا فرمانروای همهچیز است و همهچیز در دست اوست؟
حال چون حضرت ابراهیم (ع) به این ملکوت خداوند اقرار کرده است، آنوقت قدرت حجت پیدا کرد. این مسأله مهمی است؛ این از مسائل روانشناسی اسلامی است که آشنایی با ملکوت الهی قدرت احتجاج در انسان را ایجاد میکند؛ یعنی کسی که به ملکوت خدای متعال ایمان آورد و وابسته به این ملکوت شد قدرت احتجاج پیدا میکند. سیستم حاکمیت خدا سیستم حجت و دلیلآوری است، در جهان معرفتی از آن به دلیل و در جهان تکوین که میرود از آن به فرمانروایی تعبیر میکنیم. آنوقت خداوند به کسی که آشنا با این جهان فرمانروایی شود قدرت احتجاج میدهد. لذا میفرماید: «نُرِی إِبْرَاهِیمَ مَلَکُوتَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ»
جماعت بدون امام شکل نمیگیرد
در پاسخ به این سؤال که چرا در طول تاریخ شیعه از جماعت مسلمین دور بوده است هم باید گفت: «لا جماعه من غیر امام» هر وقت جماعتی است یعنی جماعتی که دور امام جمع میشوند. جماعتی که جمع «أَینَ جَامِعُ الْکلِمَةِ عَلَی التَّقْوَی» را دارد. امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف امام جامع الکلمة است. اصلاً هیچ جمع بدون امام نداریم. «من فارق الجماعة» یعنی من فارغ امامی که یجتمع حوله. ولو اینکه «لن یجتمع حوله الا رجل واحد» بازهم جماعت، جماعت اوست. این جماعت است.
نماز جماعت که میخوانید یک نفر که جلو بایستد دومی بعد از او بایستد و ائتمام کند نماز جماعت میشود. بعد شما که میآیید و میخواهید نماز جماعت بخوانید به همین جماعتی که یک امام دارد و یک مأموم بیشتر ندارد ملحق میشوید. جماعت در مفهوم اسلامی این است؛ جماعت یعنی جماعةالامام. نمیشود که یک عده در مسجد دور هم برای غذا خوردن جمع شوند؛ در مفهوم اسلامی به این جماعت نمیگویند؛ لذا میفرماید: «وَ یَتَّبِعْ غَیْرَ سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّى وَنُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَ سَاءَتْ مَصِیراً»
در مباحث هم گفتهایم که مؤمنین یک بحث بسیار مهم قرآنی است؛ اصلاً مؤمنین با چه شکل میگیرد؟ با تبعیت از مؤمن برتر و مؤمن خالص؛ «لَّیْسَ الْبِرَّ أَن تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَلَکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ» اینجا «مَنْ آمَنَ»را «عین البرّ» میداند. نفرموده است: ولکن برَّ من آمن؛ اگر «بَرّ» میفرمود، صفت مشبهه بود. نگفته ذوالبر بلکه گفته است عین البر.
عترت نفس الصلاح، نفس التقوی، نفس الامر و النهی الهی است
معنای عدم مفارقت عترت با کتاب هم یعنی «العترة لا تفارق الکتاب». اما «لایفترقا» یعنی چه؟ مگر کتاب راه میرود که اینها با هم دیگر راه میروند و از هم جدا نمیشوند؟ خیر! معنایش آن است که «العترة عین الصلاح» یعنی نفس الصلاح، نفس التقوی، نفس الامروالنهی الهی در آن است. لذا در اینجا میفرماید: «وَلَکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ».
یا در جای دیگر میفرماید: «یَسْأَلُونَکَ عَنِ الْأَهِلَّةِ قُلْ هِیَ مَوَاقِیتُ لِلنَّاسِ وَ الْحَجِّ وَ لَیْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ ظُهُورِهَا وَلَکِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقَى وَ أْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» منظور از «مَنِ اتَّقَى» علی بن ابی طالب (ع) است. این حرف، فرض و ادعا نیست بلکه شواهد و قرائن دلالت بر این دارد که مراد از «مَنِ اتَّقَى» شخص امیرالمؤمنین (ع) است. این نماد جامعه ایمانی است؛ نماد کامل یک مؤمن به رسول خدا (ص) است؛ نماد کامل یک متبع رسول خدا (ص) است. نماد کامل جامعه اسلامی وجود امام و در رأس آنها امیرالمؤمنین (ع) است. نماد کامل مؤمن است؛ «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا» لذا جمع «الَّذِینَ آمَنُوا» هم بر امام صدق میکند؛ زیرا او نماد جمع است و اینها نکات مهم قرآن است.