عقیق به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت منتشر می کند

اشعار ولادت امام محمد باقر علیه السلام

به مناسبت فرا رسیدن سالروز ولادت امام محمد باقر علیه السلام عقیق تعدادی از اشعار آیینی را به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت منتشر می کند

 

اشعار ولادت امام محمد باقر علیه السلام

 

غلامرضا سازگار:


ای دانش و کمال و فضیلت سه بنده‌ات
دشمن گشاده‌رو، ز گلستان خنده‌ات
آرندۀ کمال و شکافندۀ علوم
پاینده عمر هر دو ز گفتار زنده‌ات
ای متّکی هماره کلام خدا به تو
یا باقرالعلوم! سلام خدا به تو
 
مولای کلّ خلقتی و خلق را ولی
انوار انبیا ز جبین تو منجلی
دریای هفت دُرّ و دُرِ چار بحر نور
نجل دو فاطمه، خلفِ پاکِ دو علی
تفسیر حسن لم یزلی نقش صورتت
گل‌بوسه‌های یوسف زهرا به طلعتت
 
تو کیستی محمّد آل محمّدی
خورشید آسمان کمال محمّدی
قرآن نور در بغل زین العابدین
آیات سوره‌های جمال محمّدی
دانش نیازمند دم روح‌پرورت
جابر سلام گفته ز قول پیمبرت...
 
آیینۀ جمال خداوند اکبری
نامت محمّد است و سراپا پیمبری
دُردانۀ حسینی و ریحانۀ حسن
نسل امام، هم ز پدر هم ز مادری
شیرین هماره کام دل از ذکر خیر توست
وز قصّۀ لطیف عزیز و عُزیر توست
 
آب حیات جرعه‌ای از آب جوی تو
روح مسیح می‌دمد از گفتگوی تو
پایان گرفت شهر جمادی در انتظار
تابید در هلال رجب ماه روی تو
این ماه را به فیض تو رحمت فزوده شد
دست عطا و باب اجابت گشوده شد
 
علم تو گر نبود شهادت اثر نداشت
نخل امید سیّد سجّاد بَر نداشت
مولای ساجدین و امام المجاهدین
مثل تو ای محمّد ثانی، پسر نداشت
زهد پدر، کرامت مادر مبارکت
در کودکی شهامت حیدر مبارکت
 
در مجلس یزید که بودت چهار سال
گفتی سخن چنانکه خداوند ذوالجلال
خواندی حرامزاده سپاه یزید را
با منطقی که پور معاویّه گشت لال
یک طفل چار ساله و این نطق آتشین
تو لب گشودی و پدرت گفت آفرین
 
حُبّ تو نخل پر بر شیرین باغ دل
مِهر تو همچو مُهر جبین است داغ دل
از وادی بقیع تو در سینه، بقعه‌ها
وز قبر بی‌چراغ تو روشن چراغ دل
ای ماورای وهم، مقام رفیع تو
تا حشر در مدینۀ دل‌ها بقیع تو
 
ای مکتب تو روح تمام پیام‌ها
در هر پیام روح‌فزایت قیام‌ها
تا گردش مداوم لیل و نهار هست
از خلق و از خدات دمادم سلام‌ها
پیوسته ریخت گوهر توحید از لبت
کار قیام کرب‌وبلا کرد مکتبت...

محمد جواد غفورزاده:

آن مقتدا که هستی دارد قوام از او
خورشيد و ماه نور گرفتند وام از او
آن پنجمين امام که معصوم هفتم است
دارد حريم کعبۀ دين احترام از او
دريا شکافِ علم و يقين «باقرالعلوم»
ماهی که شرمگين شده بدر تمام از او
او باغبان علم و فضيلت شد و به جاست
آن گلشنی که يافته فيض مدام از او
گل‌های باغ معرفت و بوستان علم
دارند رنگ و جلوه‌گری هر کدام از او
روشن چراغ دانش و بينش ز نور اوست
دارد حياتِ علم و فضیلت دوام از او
بطحا شده‌ست باغ بهشت از ولادتش
يثرب شده‌ست روضۀ دارالسلام از او
در گردش مدار، فروغ اميد را
منظومه‌های عشق گرفتند وام از او
تا رهنمای خلق شود در ره نجات
اول گرفته بود خدا التزام از او
قولش هماره قول رسول کريم بود
شد جلوۀ حديث نبی مستدام از او
اين آفتاب عشق که سوی دمشق رفت
گفتی گرفت روشنی روز، شام از او
بزم هشام بود به شام و گمان نبود
دعوت کند به «سَبق رِمايه» هشام از او
هرچند عذر خواست ز پرتاب تير و خواست
تا حکم انصراف بگيرد امام از او
اما هشام بر سخن خود فشرد پای
تير و کمان گرفت امام همام از او
تير و کمان گرفت و هدف را نشانه رفت
تا ضرب شست بنگرد و اهتمام از او
فضل و بزرگواری آن مظهر گذشت
راضی نشد که خصم شود تلخ‌کام از او
تير نخست چون به هدف کارگر فتاد
پروانه يافتند يکايک سهام از او
می‌دوخت تير را به دل تير در هدف
بود از خدای نصرت و سعی تمام از او
آماج تير شد چو هدف شد بر آسمان
تجليل بی‌مبالغۀ خاص و عام از او
اين است رهبری که به هر لحظه قدسيان
در عرش می‌برند به تقديس نام از او
همراه اوست عطر شهيدان کربلا
خيزد هنوز رايحۀ آن قيام از او
«جابر» سلام ختم رُسل را به او رساند
با گوش جان شنيد جواب سلام از او
از سعی او گرفته صفا، مروه و صفا
بر جای مانده حرمت بيت‌الحرام از او
از صد هزار بوسۀ خورشيد خوشتر است
خال سياه کعبه و يک استلام از او
اصحاب معرفت به ادب گرد آمدند
باشد که بشنوند حديث و پيام از او
گوهرفشان به خدمت او طبع «حِميَری» است
شعر «کميت» يافته قدر و مقام از او
در ساحل غدير ولايت نشسته‌اند
آنان که چون «فُضيل» گرفتند جام از او
رو تشنگی بجوی «شفق» گر اميد توست
جامی ز حوض کوثر و شرب مدام از او

رضا اسماعیلی:

عطر لبخند خدا پیچید در دنیای من
پنجمین خورشید تا گل کرد در شب‌های من..

فصل وصل آمد، زمین پُر شد ز بوی ناب عشق
جلوه‌گر شد از مدینه، ماه من، مولای من

عصمتی روشن تبسّم کرد بر روی زمین
حضرت حق گفت: «او نوری‌ست با امضای من

وارث بوی بهشت است و خِرَد میراث اوست
سیب شیرینی‌ست او از شاخۀ طوبای من

قاف غیرت، بحر حیرت، کهکشان حکمت است
باقر نور است، بشنو از لبش آوای من»

فصل لبخند گل پنجم، امام باقر است
پنجمین خورشید، زد لبخند بر دنیای من

تشنۀ یک جلوه از خورشید سیمای توام
ای طلوع پنجمین! ای حجّت فردای من

میثم مومنی نژاد:

در باغ جهان نسیم سرمد آمد
بر غنچۀ علم، فیض بی‌حد آمد
نوری ز حسن در اوست، نوری ز حسین
آیینۀ سبطین محمد آمد

سید رضا موید:

آرم سخن به‌نام تو، یا باقرالعلوم
تا گویم از مقامِ تو، یا باقرالعلوم
گفتا نَبی سلام تو، یا باقرالعلوم
وین بس به احترام تو، یا باقرالعلوم
ای نام تو محمَّد و خوی تو احمدی
ایثار دَر گهت، صلوات محمَّدی
 
ای روشن از جمالِ تو افلاک، چون زمین
حاکمِ به ممکناتی و، عالِم به عالَمین
مشمول رحمت تو هم‌آن باشد و هم‌این
تو پنجمین امامی و معصوم هفتمین
سیمای تو که مَطلَعُ‌الاَنوار سرمدی‌ست
آیینۀ کمال و جمال محمَّدی‌ست
 
ای سر نهاده خلق به طوق ارادتت
لطف و کرم سجیّت و جود است عادتت
مِهر فلک پدیدۀ نور سیادتت
ماه رجب طلیعۀ روز ولادتت
ماهی که باب لطف خدا، باز می‌شود
با سال‌روز جشنِ تو، آغاز می‌شود...
 
ای باغ فَرّ و دینِ نبی را تو فرودین
هم آسمان شرعی و هم آفتاب دین
زینت‌فَزای انجمن زین‌العابدین
چشم و چراغ محفل مولای ساجدین
بر دو امام ذات شریف تو مُنتسب
کَاندر ائمه نیست کسی را چنین نسب
 
آوازۀ عدالت و وجدان، ندای تو
پیک امیدبخش بشر شد صدای تو
در علم و دین نوابغ عالم، گدای تو
ای جدّ و مادر و پدر من، فدای تو
یک جدّ تو حسین و حسن جدّ دیگرت
خوانند سبط خویش، دو سبط پیمبرت
 
ای در کتاب حق به مَدیحت کلام‌ها
از ما به حضرتت صلوات و سلام‌ها
پیدا ز نسل پاک تو آمد امام‌ها
پروردگان مکتب عِلمت هشام‌ها
هر یک به علم خویش خردپرور عموم
از یُمن دانش تو، شکافندۀ علوم...
 
ای معنی نماز بیا و نماز کن
روی نیاز بر در آن بی‌نیاز کن
دستی برای عرض تمنّا دراز کن
روح دعا تویی، به دعا لب تو باز کن
با هر نفس به پیکر ایمان حیات بخش
اسلام را ز چنگ حوادث نجات بخش
 
من کیستم که وصل تو را آرزو کنم
زین کمترم که با تو دمی گفتگو کنم
اما دقایقی که به سوی تو رو کنم
از خاک دَرگهت طلب آبرو کنم
هر چند رو سیاه ولی من موّحدم
مدّاح اهل‌بیت، غلامت «مؤیّدم»

نغمه مستشار نظامی:


مجمع البحرین آمد نور چشم هر چه شاعر
پنجمین خورشید عالمتاب از کنز الذخائر

این بشارت از رسول عشق بر جانش نشسته
نور چشم آل طاها،روشنای چشم جابر

می رسد در خدمتش با عشق و می بوسد عبایش
می شود در محضر نورانی حضرت مجاور

خوش به حال آنکه یکدم محضرش را درک کرده
خوش به حال آنکه بوده با ابوجعفر معاصر

در علوم دنیوی از خبرگان علم برتر
بر علوم آسمانی آشناتر از نوادر

اوست جامع،اوست ذاکر،اوست هادی اوست مولا
از امین دارد نشانها اوست صابر اوست شاکر

روز محشر هر کسی دامان خوبان را بگیرد
دست شعر و دامن پاکت شفیعم باش باقر

من چه دارم جز همین ابیات ناقابل برایت
برگ سبزی تحفه ی درویش از باغ مجاور

در بقیعستان دلتنگی ضریحی نیست اما
می شناسد حلقه ی کوی تو را گنجشک زائر


ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
مطالب مرتبط
پنجره
تازه ها
پربحث ها
پرطرفدارترین عناوین