عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

عقیق به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت منتشر می کند
به مناسبت فرا رسیدن سالروز ولادت با سعادت امام جعفر صادق علیه السلام عقیق تعدادی از اشعار آیینی را به منظور استفاده ذاکران و شاعران آل الله منتشر می کند

 

اشعار ولادت امام جعفر صادق علیه السلام

 

محسن ناصحی:

از قضا ما را خدا از اهل ایمان می‌نویسد
ما أطیعوالله می‌دانیم، قرآن می‌نویسد
«قُل تَعالَو نَدعُ» می‌خوانیم، ثابت می‌کند ما
مؤمنِ عشقیم، آری آلِ عمران می‌نویسد
در مسلمانی قدم برداشتیم آنجا که حیدر
ما مسلمانِ علی هستیم، سلمان می‌نویسد..
صادقُ الوَعدیم، ما را عشق اینسان می‌پسندد
صادقُ القَولیم اگر از راستگویان می‌نویسد
حرف از ابراهیم از آتش می‌شود، کو یارِ صادق؟
از تنورِ خانه می‌پرسم، گلستان می‌نویسد
سرّ «تبیاناً لِکلِّ شیء» یعنی او که حتی
طفلِ مکتب‌خانه‌اش تفسیر تبیان می‌نویسد
آفرینش در نگاهش شرحِ توحیدِ مُفضَّل
علم یعنی قالَ صادق، اِبنِ حیّان می‌نویسد
خیل عشاقش فراوان‌اند شاهد دارم از عشق
عاقبت ما را هم از خیل شهیدان می‌نویسد

محمد حسین انصاری نژاد:

در مسجدالنبی چه مؤدب نشسته‌اند
از خلسۀ صبوح، لبالب نشسته‌اند
قوم قلم به دست که در پیش منبرند
محو نگاه شارح مذهب نشسته‌اند
با ورد صبحگاه امام‌اند هم‌نفس
گاهی شهید جذبۀ یارب نشسته‌اند
مثل ابوبصیر فراوان که در سکوت
با درس صبح آمده تا شب نشسته‌اند
با دفتر و دوات، شیوخ مذاهب‌اند
خود معترف به جهل مرکب نشسته‌اند
پیران فقه و فلسفه احساس می‌کنند
ابجد نخوانده باز به مکتب نشسته‌اند
آن قوم بی ستاره در آن سو منجم‌اند
بی اعتنا به اختر و کوکب نشسته‌اند
سر گشتگان جبری و دهری به اختیار
مسحور بحث و وسعت مشرب نشسته‌اند
پهناور است گسترۀ خطبه‌های او
آنجا چه بی‌شمار مخاطب نشسته‌اند..
بر منبر است او که شکوهش زبانزد است
شمس‌الضحی‌ست صادق آل محمد است

سیده تکتم حسینی:


به استناد حدیثی دلم چه عاشق بود
سند مطالبه کردند... «قالَ صادق» بود
وزید صحبت آوازه‌اش به هر سویی
اگرچه باد در این کار ناموافق بود
نشسته بود دو زانو جهان به شاگردی
چه مکتبی که پر از عالمان حاذق بود
رسید جابر حیّان اگر به اِکسیرش
به ورد حَق‌حَق و با کیمیای هِق‌هِق بود
نواخت ساعت اِثنا عشر به گوش زمان
که نیمه راه امامت در آن دقایق بود
به لطف منطق شیوا و نطق غرایش
سکوت شهر پر از واژه‌های ناطق بود
دمی شکافت قفس، فرصت تنفس شد
وگرنه ظلم همان ظلم و جور سابق بود
چه خوب شد به افق صبح صادقش سر زد
که چشم منتظرانش به سوی مشرق بود

سید رضا مویّد:

اى نفس صبحدم! دعاى که دارى؟
بوى خدا مى‌‏دهى، صفاى که دارى؟
عطر بهشتى، ز خاک پاى که دارى؟
مژده چه آوردى و براى که دارى؟
تا بفشانیم جان، تو را به خوش آمد

ماه ربیع است و نوبهار کرامت
ماه شکوفایى کمال و شهامت
در تن هستى دمید، روح سلامت
از برکات طلوع، روز امامت‏
باز گشودند باب لطف مجدّد

صبح دلان صبح صادق است ببینید
باغ بهشت از شقایق است ببینید
جلوهٔ رب‌المشارق است ببینید
روز تجلّاى خالق است ببینید
وز رخ زیباى جعفر بن محمد...

نور ولایت دمیده از نظر او
چشمهٔ کوثر رهین چشم تر او
باقر دریاى علم و دین، پدر او
هم پدر او امام و هم پسر او
نور دل حیدر است و وارث احمد

نهضت علمى که آن امام به‌ پا کرد
کارى چون خون سیدالشهدا کرد
از سر اسلام دست فتنه جدا کرد
آنچه رسالت به عهده داشت ادا کرد
شاهد حسن ازل نشست به مسند

گر همه عالم قلم به دست برآرند
تا به قیامت مدیح او، بنگارند
یک ز هزاران فضیلتش نشمارند
آن که به شاگردی‌اش چهار هزارند
جمله به فقه و کلام و فلسفه، ارشد

ز آن همه یک چند چهره‌‏هاى درخشان
عالم و آگاه در معارف قرآن
مؤمن طاق و هشام و جابر حیّان
زادهٔ مسلم، دگر مفضّل و صفوان
کان همه بودند چون زراره سرآمد...

من که به لب، نغمهٔ ثناى تو دارم
هر چه که دارم من از عطاى تو دارم
دست به زنجیرهٔ ولاى تو دارم
پاى به زنجیرم و هواى تو دارم
دست برون آور و بگیر مرا یَد...

محمد مهدی خانمحمدی:

 

با نگاه روشنت پلک سحر وا می‌شود
تا تبسم می‌کنی خورشید پیدا می‌شود
خط به خطِ صفحۀ پیشانی‌ات اشراقی است
صبح صادق در همین تصویر معنا می‌شود
فیلسوفان را اشارات تو عاشق می‌کند
آرزومند شفایت ابن سینا می‌شود
مست از یاقوت سرشار کلامت می‌شویم
با جواهرهای نابت فقه پویا می‌شود
از حدیثت عالمان اعجاز را آموختند
هر که یک دم با تو بنشیند مسیحا می‌شود
احسن‌الصدق است هر بیتی که در وصف شماست
شعرهای صادقانه بهترین‌ها می‌شود

یوسف رحیمی:

رسانده‌ام به حضور تو قلب عاشق را
دل رها شده از محنت خلایق را
دلی که پر زده تا کوچه‌باغ‌های بهشت
که غرق نور و تبسم کنی دقایق را
نگاه کن به دلِ خسته از تحیرها
ببار جرعه‌ای از کوثر حقایق را
مسیح عشقی و یک گوشه‌چشم تو کافی‌ست
که با رضای تو دارم رضای خالق را
مرید صبح نگاه تو می‌برد از یاد
مگر ترنم «قال الامامُ صادق» را؟
تو ماه روشنِ من در قنوت نیمه‌شبی
هنوز سهم جهان است از تو تشنه‌لبی!

تو آمدی و جهان غرق در خِرَد می‌شد
دلیل‌ها همه با عشق مستند می‌شد
تو آمدی پر و بالی دهی به این دل‌ها
به پای درس تو هفت آسمان رصد می‌شد
خوشا به حال دلی که عروج را فهمید
مسیر روشن تو از بهشت رد می‌شد
میان آن همه شاگرد شد سعادتمند
کسی که مذهب عشق تو را بَلَد می‌شد
نفس زدی و جهان را حیات بخشیدی
تجلیات الهی، الی الابد می‌شد
شده‌ست جلوه‌گر از هر کرانه آیاتت
جهان نشسته سر سفرۀ روایاتت

سر ارادت ما و غبار صحن بقیع
همان حریم بهشتی، همان بهشت بدیع
همان دیار الهی که از نسیم خوشش
شده‌ست شهر مدینه پر از شمیم ربیع
«و یطعمون علی حبّه...» نمایان است
کرانه‌های کرامت چه بی‌کران! چه وسیع!
گدایی حرمش اعتبار هر عاشق
امید ماست توسل در این سرای رفیع
کلید معرفت اینجا ارادت و عشق است
سر ارادت ما و غبار صحن بقیع
مگیر از دل من یا رب این سعادت را
گدایی حرم اهل‌بیت عصمت را

غبار مقدم تو عطر آشنا دارد
برای دیده‌ام اعجاز کیمیا دارد
گدای خانه به دوش توام، قبولم کن
گدای تو به جز این آستان کجا دارد؟
دگر چه جای گلایه ز فقر می‌ماند
کسی که در دو جهان، مهربان! تو را دارد
دل شکستۀ من حرف‌های ناگفته
دل شکستۀ من شوق التجا دارد
کسی که بوده تمام وجودش از جودت
در آستانه‌ات امشب دو خط دعا دارد
همیشه آرزوی پر زدن به سوی بقیع
همیشه حسرت دیدار کربلا دارد
چه می‌شود همۀ عمر با شما باشم
غبار صحن تو و صحن کربلا باشم

حسین عباسپور:

در مطلع شعر تو نچرخانده زبان را
لطف تو گرفت از من بیچاره امان را

شد دشمن تو معترف انگار خداوند
در گوش تو گفته همه اسرار جهان را

با رایحۀ خطۀ سرسبز عبایت
کوتاه کن از باغ دلم دست خزان را

با امر تو هر چند در آتش ندویدم
هر چند فدای تو نکردم سر و جان را

هر چند مرید تو شدن  شأن زراره است
ای کاش که این عاشق بی نام و نشان را

بگذار که تا ظل بنی ساعده یکبار
من جای تو بر دوش کشم کیسۀ نان را

با لحن حجازی شبی از حضرت موعود
خواهیم شنید از حرمت صوت اذان را

 

منبع: سایت شعر هیات و صفحه شاعران 


ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
مطالب مرتبط
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین