۰۲ آذر ۱۴۰۳ ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۳۳ : ۱۵
سرویس شعر آیینی عقیق: به مناسبت فرا رسیدن ماه مبارک رمضان عقیق تعدادی از اشعار آیینی را به منظور استفاده ذاکرین و شاعران اهل بیت منتشر می کند.
اوحدی مراغه ای :
راه گم کردم، چه باشد گر بهراه آری مرا؟
رحمتی بر من کنی و در پناه آری مرا؟
مینهد هر ساعتی بر خاطرم باری چو کوه
خوف آن ساعت که با روی چو کاه آری مرا
راه باریک است و شب تاریک، پیش خود مگر
با فروغ نور آن روی چو ماه آری مرا
رحمتی داری، که بر ذرات عالم تافتهست
با چنان رحمت عجب گر در گناه آری مرا...
خاطرم تیرهست و تدبیرم کژ و کارم تباه
با چنین سرمایه کی در پیشگاه آری مرا؟...
امیر مرادی :
دریاب من، این خستۀ بیحاصل را
این از بد و خوب خویشتن غافل را
باز آمدهام پیش تو تشریح کنم
این مشت گرهکردۀ خون را، دل را
وحشی بافقی:
الهی سینهای ده آتش افروز
در آن سینه دلی، وآن دل همه سوز
هر آن دل را که سوزی نیست، دل نیست
دل افسرده غیر از آب و گل نیست
دلم پر شعله گردان، سینه پر دود
زبانم کن به گفتن آتشآلود
کرامت کن درونی دردپرورد
دلی در وی درون درد و برون درد
به سوزی ده کلامم را روایی
کز آن گرمی کند آتش گدایی
دلم را داغ عشقی بر جبین نه
زبانم را بیانی آتشین ده...
به ذکر خود بلندآوازهام کن
رفیق لطف بیاندازهام کن
که از من رم کند مرغ مَعاصی
روم تا بر در شهر خلاصی
سرشکم دانۀ تسبیح گردان
مرا زآن دانه کن، تسبیحگردان
بود کاین سُبحه گردانیدن من
بَرد آلودگی از دامن من
بیفشان از وضو، بر رویم آن آب
که از غفلت نماند در سرم خواب...
منم چون نامۀ خود روسیاهی
سیهرو ماندۀ بی روی و راهی
نگاهی کن که رو آرم به سویت
رهی بنما که جا گیرم به کویت
الهی جانب من کن نگاهی
مرا بنما به سوی خویش راهی...
به چشم مرحمت سویم نظر کن
شفیع جُرم من خیرالبشر کن
واعظ قزوینی:
اگر عاصی، اگر مجرم، اگر بیدین، اگر مستم
به محشر کی گذارد دامن عفوت تهیدستم؟
ز بس خواناست از پیشانیام خط گنهکاری
تواند نامۀ اعمال شد آیینه در دستم...
نگاه ظاهر و باطن، یکی کردم، تو را دیدم
رسا شد، این دو کوته رشته را با هم چو پیوستم
ندیدم کلفت از کس تا نکردم کلفتی با کس
نرنجیدم ز رنجانیدن کس تا زبان بستم
نرنجانیدم از خود هیچکس را غیر این «واعظ»
که با سر پنجۀ تأثیر افغان خاطری خَستم
محمد جواد غفورزاده:
دل جام بلی ز روی میل از تو گرفت
تأثیر، ستارهٔ سهیل از تو گرفت
ای روح دعا بعد تو شد عالمتاب
انوار دعایی که کمیل از تو گرفت
آن شب قطرات اشک، کمکم شد سیل
دیدند که دل به رَبَّنا دارد میل
دل بود و خدا بود و صفای ملکوت
شب بود و علی بود و دعا بود و کمیل
ای مِثل رسول مَدَنی پاک و امین
ای جلوۀ حق در آسمانها و زمین
بگذار شبی تو را بخوانم چو کمیل
«اَشتاقَ اِلی قُربِکَ فِی المشتاقین»
نشاط اصفهانی:
گر بسوزیم به آتش همه گویند سزاست
در خور جورم و از فضل توام چشم عطاست
گر بخوانی ز عطا سر ز خطا در پیش است
ور برانی به جفا روی امیدم به قفاست
من به خود هرچه کنم گر کرم است، آن ستم است
تو جفا مینکنی، ور بکنی عین وفاست
ای بسا لطف که در چشم بصیرت قهر است
باز قهریست که در پیش نظر لطفنماست
آتش دوزخ و آن چشمۀ جانبخش بهشت
شعلهای از دل من، رشحهای از دست شماست
دفتر عشق سراسر همه خواندیم ولی
آنچه در یاد بماندهست فراموشی ماست
شادمانی جهان است که فانی گردد
غم بدان دل نبرد ره که «نشاطش» به خداست
ابن حسام الیوسفی:
از ابتدای کار جهان تا به انتها
دیباچهای نبود و نباشد بِه از دعا...
وقت است اگر به دعوت «أدعونی أستجب»
دستی برآوریم به درگاه کبریا
یارب به حق نقطۀ «أَنّی أنا الغفور»
کاندر بسیط مرکز عالم نیافت جا
یارب به حق آیت «لاتقنطوا» که هست
سرمایۀ سعادت و پیرایۀ رجا...
یارب به حق لوح که بر وی کشیدهای
نقش وجود «ما هُو کائن کَما تَشا»...
یارب به حق وسعت کرسی که بر فلک
«تعظیم وُسعِه وَسعَ الأرض و السما»...
یارب به حق قوّت «ذوالقوَّةِ المَتین»
روحالامین که سدره بدو داد منتها...
یارب به حق کوثر و تسنیم و سلسبیل
کآن بر حبیب حضرت خود کردهای عطا...
یارب به حق ابر بهاران که میرسد
هر شب ز فیض شبنم او خاک را نما
یارب به بوی رنگ گل و لاله بر چمن
کز رنگ و بویشان تو دهی خاک را صفا...
یارب بدان قیام که آزاده سرو راست
چون عابدی که شرط قیام آورد به جا...
یارب به حق خاک که اصل طهارت است
«مِن إبتداءِ خِلقَتِه کان طیِّبا»...
یارب به حق طینت آدم ابوالبشر
مسجود سجدۀ مَلأ قدس برملا...
یارب بدان سفینه که خوف هلاک او
«حقٌّ لّمَن تخلَّفَ عنها و قَد أبی»...
یارب بدان رسول که مِن بعد بعث او
«أُنظُر إلی طَعامِکَ» کردی بدو ندا...
یارب بدان ذبیح که قربان کیش توست
آنجا که کرد در ره تسلیم جان فدا...
یارب بدان مشام که از بوی پیرهن
کرد از فراق دوست چو گل پیرهن قبا...
یارب به حق موسی و آن بقعۀ شریف
«وادٍ مُقدّسٍ بمناجاتِه طُوی»
یارب به حق و حرمت هارون وزیر او
در امر او شریک «بما جاءَ بالهدی»
یارب به حق خضر که چندین هزار سال
در جان او فزودی از آن آب جانفزا...
یارب بدان مبشّر «مِن بعدی إسمُه»
کاو کرد اشارتی به بشارت به مصطفی
یارب به حق سنبل مشکین احمدی
بر گل عبیربیز چو بر لاله مُشکسا...
یارب بدان امام مطهر که ذات او
مخصوص «لافتی» بُد و منصوص «هل أتی»
یارب به زهرخوردۀ زهرا که میدهد
دلهای خسته را لب مسموم او شفا
یارب به حق آن گل ریّان که سرخ گشت
از خون حلق تشنۀ او خاک کربلا...
یارب به حقّ حرمت ذریۀ رسول
«هادینَ مُهتَدینَ إلیَ الساعةِ القَضا»
یارب به زاهدان که بهشت است وعدهشان
آنجا که گفتهای «وَ نَهَی النَّفسَ عَن هَوا»
یارب به حق مهد خواتین روز حشر
«الشّافعاتُ هُنَّ تَشَفَّعنَ لِلنِّسا»...
یارب به نُه کواکب رخشان که بودهاند
در تحت آفتاب جهانتاب «والضحی»...
یارب به دعوتی که اجابت قرین اوست
یارب به حاجتی که کند لطف تو روا...
یارب در آن زمان که تو مانی و ما و بس
رحمت کنی و بازنگیری ز ما عطا...
مستوجب عذاب الیم و عقوبتیم
ما را اگر به شرط عمل میدهی جزا...
ما را به خوان جود تو «قُل یا عباد» خواند
چون «یغفرالذنوب» تو دردادهای صلا...
ای وای ما که سعی عبادت نکردهایم
«و العَبدُ فی القیامةِ یُجزی بما سَعی»
«ابن حسام» را عملی موجب ثواب
گر نیست هست رحمت عام تو ملتجا
امّید من به رحمت بیمنتهای توست
یا منتهی الرّجا مکن امّید من هَبا
سهوی که بر زبان من آمد تو عفو کن
گر گفتهام به عمد و اگر کردهام خطا
دعوت چو بیدرود محمد تمام نیست
«صلّوا علیه سیدنا أکرَمُ الوَری»