۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۵۶ : ۰۲
یکی از شهیدان قیام حسینی که نقش بسیار تاثیرگذاری درتبدیل واقعه عاشورا به
یک جریان سیال تاریخی داشت، حضرت رقیه (س)، دختر سهساله امام حسین (ع)
است (که بارگاه آن مخدره در شهر شام واقع شده است). بعضی از مورخین درباره
وجود تاریخی حضرت رقیه(س) سعی در شبهه پراکنی دارند، اما با توجه به
مستندات تاریخی که در کتاب منتخب التواریخ نقل شده میتوان به تمام این شک
و دودلیها پایان داد.
در قسمتی از این مستندات تاریخی، جریان تعمیر و بازسازی قبر این بانوی سه
ساله ذکر شده که بدین صورت است: چندین بار سید ابراهیم دمشقی و خانوادهاش
در عالم رویا خواب این بانوی سه ساله را میبینند. در خواب از سید ابراهیم
خواسته میشود که به نزد والی شام برود و از او بخواهد که قبر را تعمیر
کنند؛ زیرا داخل قبر آن حضرت آب جمع شده بود و جسم مطهر ایشان معذب بود.
والی شام با مطلع شدن از این جریان از علما شیعه و سنی خواست که غسل کنند و
در نزد مرقد آن بانو جمع شوند و قرار بر این شد که قفل به دست هر شخصی باز
شد، متصدی نبش قبر و تعمیر آن شود. قفل تنها به دست سید ابراهیم دمشقی که
نسبش منتهی به سید مرتضی علم الهدی میشود، باز شد و بدن شریف آن حضرت را
به مدت سه روز از قبر خارج کردند و به تعمیر آن پرداختند. (برای اطلاع از
جزئیات بیشتر به کتاب لهوف سیدبن طاووس مراجعه شود)
شهادت غم انگیز حضرت فاطمه صغری و یا رقیه علیها سلام، دختر امام حسین(ع) چنین است:
عصر روز سه شنبه در خرابه در کنار حضرت زینب(س) نشسته بود. جمعی از کودکان شامی را دید که در رفت و آمد هستند.
پرسید: عمه جان! اینان کجا می روند؟ حضرت زینب(س)فرمود: عزیزم این ها به
خانه هایشان می روند. پرسید: عمه! مگر ما خانه نداریم؟ فرمودند: چرا عزیزم،
خانه ما در مدینه است. تا نام مدینه را شنید، خاطرات زیبای همراهی با پدر
در ذهن او آمد.
بلافاصله پرسید: عمه! پدرم کجاست؟ فرمود: به سفر رفته. طفل دیگر سخن نگفت،
به گوشه خرابه رفته زانوی غم بغل گرفت و با غم و اندوه به خواب رفت. پاسی
از شب گذشت. ظاهراً در عالم رؤیا پدر را دید. سراسیمه از خواب بیدار شد،
مجدداً سراغ پدر را از عمه گرفت و بهانه جویی نمود، به گونه ای که با صدای
ناله و گریه او تمام اهل خرابه به شیون و ناله پرداختند.
خبر را به یزید رساندند، دستور داد سر بریده پدرش را برایش ببرند. رأس مطهر
سید الشهدا را در میان طَبَق جای داده، وارد خرابه کردند و مقابل این دختر
قرار دادند. سرپوش طبق را کنار زد، سر مطهر سید الشهدا را دید، سر را
برداشت و د رآغوش کشید.
بر پیشانی و لبهای پدر بوسه زد و آه و ناله اش بلند تر شد، گفت: پدر جان چه
کسی صورت شما را به خونت رنگین کرد؟ پدر جان چه کسی رگهای گردنت را بریده؟
پدر جان «مَن ذَالَّذی أَیتَمَنی علی صِغَرِ سِنِّیِ» چه کسی مرا در کودکی
یتیم کرد؟ پدر جان یتیم به چه کسی پناه ببرد تا بزرگ بشود؟ پدر جان کاش
خاک را بالش زیر سرم قرار می دادم، ولی محاسنت را خضاب شده به خونت نمی
دیدم.
دختر خردسال حسین(ع) آن قدر شیرین زبانی کرد و با سر پدر ناله نمود تا
خاموش شد. همه خیال کردند به خواب رفته. وقتی به سراغ او آمدند، از دنیا
رفته بود. شبانه غساله آوردند، او را غسل دادند و در همان خرابه مدفون
نمودند.[1]
جریان کربلا محدود به واقعه عاشورا نیست؛ چراکه پس از آن با ادامه حرکت
کاروان اسرا، مبارزه خاندان اهل بیت با یزید همچنان ادامه داشت. ادامه نهضت
حسینی را میتوان از خطبههای غرای امام سجاد (ع) تا نقش بیدارگری حضرت
زینب(س) در شهرهای بزرگی چون کوفه و شام دانست.
چه بسیار مسیحیان و یهودیانی که به وسیله کاروان اسرا مسلمان شدند و از همه
پررنگتر آن که، خانواده یزید و غلامانش با دیدن اهل بیت پیامبر در اسارت
از او بیزاری جستند و جزء محبین خاندان عصمت و طهارت شدند.
به یمن حضور این مخدره بزرگوار در قلب حکومت امویان، راه گمکردگان طریق
ولایت به سمت اهل بیت هدایت میشوند و مَثَل آن شهید خردسال همانند مناری
است که انسانهای سرگردان را نجات میدهد. همچنین از اثرات وجودی حضرت رقیه
(س) کم اثر شدن جنایاتی بود که معاویه ملعون در حق اسلام انجام داد؛ زیرا
مرقد آن مخدره تبدیل به مرکزی برای تبلیغ شیعیان شد.
از حضرت رقیه (ع) ومرقد مطهر آن حضرت،در طول تاریخ، کرامات متعددی بروز
کرده است . در این مطلب توجه شما را به یک کرامت شگفت جلب میکنیم:
مرحوم حاج میرزا علی محدث زاده ( متوفای محرم 1396 ه. ق)، فرزند مرحوم
محدث عالی مقام حاج شیخ عباس قمی رضوان الله تعالی علیها، از وعاظ وخطبای
مشهور تهران بودند. ایشان میفرمود: یکسال به بیماری وناراحتی حنجره
وگرفتگی صدا مبتلا شده بودم،تا جایی که منبر رفتن وسخنرانی کردن برای من
ممکن نبود . مسلم، هر مریضی در چنین موقعی به فکر معالجه میافتد، من نیز
به طبیبی متخصص و با تجربه مراجعه کردم.
پس از معاینه معلوم شد بیماری من آن قدر شدید است که بعضی از تارهای صوتی از کارافتاده و فلج شده و اگر لاعلاج نباشد صعب العلاج است.
طبیب معالج در ضمن نسخهای که نوشت دستور استراحت داد و گفت که باید چند
ماه ازمنبر رفتن خودداری کنم وحتی با کسی حرف نزنم واگر چیزی بخواهم و یا
مطلبی از زن و بچهام انتظارداشته باشم آنها را بنویسم،تا در نتیجه
استراحت مداوم واستعمال دارو، شاید سلامتی از دست رفته مجددا به من برگردد.
البته صبر درمقابل چنین بیماری وحرف نزدن با مردم حتی با زن وبچه، خیلی سخت
وطاقتفرساست،زیرا انسان بیشتر از هر چیز احتیاج به گفت وشنود دارد و چطور
میشود چند ماه هیچ نگویم وحرفی نزنم وپیوسته در استراحت باشم ؟!
آن هم معلوم نیست که نتیجه چه باشد.
برهمه روشن است که با پیش آمدن چنین بیماری خطرناکی،چه حال اضطراری به
بیماردست میدهد اضطرار میاندازد، این حالت پریشانی است که انسان امیدش از
تمام چارههای بشری قطع شده و به یاد مقربان درگاه الهی میافتد تا به
وسیله آنها به درگاه خداوند متعال عرض حاجت کرده وا زدریای بیپایان لطف
خداوند بهرهای بگیرد.
من هم باچنین پیش آمدی، چارهای جز توسل به ذیل عنایت حضرت امام حسین (ع)
نداشتم . روزی بعد ازنماز ظهر وعصر،حال توسل به دست آمد وخیلی اشک ریختم
وسالار شهیدان حضرت اباعبدالله (ع) راکه به وجود مقدس ایشان متوسل بودم
مخاطب قرارداده گفتم : یا بن رسول الله، صبر درمقابل چنین بیماری برای من
طاقتفرساست. علاوه بر این من اهل منبرم و مردم ازمن انتظاردارند برایشان
منبربروم.
من از اول عمر تا به حال علی الدوام منبر رفتهام و از نوکران شما اهل
بیتم، حالا چه شده که باید یکباره از این پست حساس براثر بیماری کنار باشم
. ضمنا ماه مبارک رمضان نزدیک است،دعوتها را چه کنم؟ آقا عنایتی بفرما تا
خدا شفایم دهد.
به دنبال این توسل، طبق معمول کم کم خوابیدم. درعالم خواب، خودم را در
اطاق بزرگی دیدم که نیمی ازآن منور وروشن بود وقسمت دیگر آن کمی تاریک.
درآن قسمت که روشن بود حضرت مولی الکونین امام حسین (ع ) را دیدم که نشسته
است . خیلی خوشحال وخوشوقت شدم و همان توسلی را که در حال بیداری داشتم در
حال رویا نیز پیداکردم . بنا کردم عرض حاجت نمودن، ومخصوصا اصرار داشتم که
ماه مبارک رمضان نزدیک است و من در مساجد متعدد دعوت شدهام،ولی با این
حال حنجره ا زکارافتاده چطور میتوانم منبر رفته وسخنرانی نمایم وحال آنکه
دکتر منع کرده که حتی با بچههای خود نیز حرفی نزنم.
چون خیلی الحال وتضرع وزاری داشتم، حضرت اشاره به من کردو فرمود به آن آقا
سید که دم درب نشسته بگو اشک بریزید،ان شاءالله تعالی خوب میشوید. من به
درب اطاق نگاه کردم دیدم شوهر خواهرم آقای حاج آقا مصطفی طباطبائی قمی که
از علما وخطبا و از ائمه جماعت تهران میباشد نشسته است . امر آقا را به
شخص نامبرده رساندم. ایشان میخواست از ذکر مصیبت خودداری کند،حضرت سید
الشهدا(ع) فرمود روضه دخترم را بخوان. ایشان مشغول به ذکر مصیبت حضرت رقیه
(ع) شد و من هم گریه میکردم و اشک میریختم، اما متاسفانه بچههایم مرااز
خواب بیدار کردند ومن هم با ناراحتی از خواب بیدار شدم ومتاسف ومتاثر بودم
که چرا از آن مجلس پرفیض محروم ماندهام، ولی دیدن دوباره آن منظره عالی
امکان نداشت.
هماه روز، و یا روز بعد، به همان متخصص مراجعه نمودم. خوشبختانه پس از
معاینه معلوم شد که اصلا اثری از ناراحتی وبیماری قبلی در کار نیست . او که
سخت در تعجب بود ازمن پرسید شما چه خوردید که به این زودی وسریع نتیجه
گرفتید؟!
من چگونگی توسل وخواب خودم رابیان کردم. دکتر قلم دردست داشت و سرپا
ایستاده بود، ولی بعد از شنیدن داستان توسل من بی اختیار قلم از دستش
برزمین افتاد و با یک حالت معنوی که بر اثر نام مولی الکونین امام حسین (ع)
به او دست داده بود پشت میز طبابت نشست و قطره قطره اشک بررخسارش میریخت .
لختی گریه کرد وسپس گفت : آقا،این ناراحتی شما جز توسل وعنایت و امداد
غیبی چاره وراه علاج دیگری نداشت.
اصل وجود دختری چهار ساله برای امام حسین علیه السلام در منابع شیعی آمده
است در کتاب کامل بهائی نوشته علاء الدین طبری (قرن ششم هجری) قصه دختری
چهار ساله که در ماجرای اسارت در خرابه شام در کنار سر بریده پدر به شهادت
رسیده، آمده است.[2]
اما در مورد نام او، آیا رقیه بوده یا فاطمه صغری و... اختلاف است.
دو خطاب از امام حسین علیه السلام در کربلا در مصادر شیعی آمده است که یکی از دختران حرم خود را با نام رقیه صدا زده است.
1)- "یا اختاه یا ام کلثوم، و انت یا زینب و انت یا رقیه و انت یا فاطمه و انت یا رباب، ...”.[3]
2)- "ثم نادی: یا ام کلثوم و یا سکینه و یا رقیه و یا عاتکه و یا زینب یا اهل بیتی علیکن منی السلام”.[4]
اکثر محدثان دو دختر به نامهای سکینه و فاطمه برای امام حسین (ع) ذکر
کردهاند اما علامه ابن شهر آشوب و محمد بن جریر طبری، سه دختر به نامهای
سکینه فاطمه و زینب (ع) را برای آن حضرت برشمردهاند.
در میان محدثان قدیم تنها علی بن عیسی اربلی ـ صاحب کتاب کشف الغمه (که این
کتاب را در سال687 ه ق تألیف کرده است) به نقل از کمال الدین گفته است که
امام حسین (ع) شش پسر و چهار دختر داشت ولی او نیز هنگام شمارش دخترها، سه
نفر به نامهای زینب سکینه و فاطمه را نام میبرد و از چهارمی ذکری به میان
نمیآورد.
احتمال دارد که چهارمین دختر همین رقیه (ع) بوده است.
علامه حائری در کتاب معالی السبطین مینویسد: بعضی مانند محمد بن طلحه
شافعی و دیگران از علمای اهل تسنن و شیعه مینویسند "امام حسین (ع) دارای
ده فرزند، شش پسر، و چهار دختر بوده است.
سپس مینویسد: دختران او عبارتند از: سکینه، فاطمه صغری، فاطمه کبری و رقیه علیهن السلام.
آنگاه در ادامه میافزاید: رقیه پنج سال یا هفت سال داشت و در شام وفات کرد. مادرش "شاه زنان" دختر یزجرد بود.[5]
باید دانست که گاهی بعضی از دختران دو نام داشتند مثلاً طبق قرائتی به
احتمال قوی همین حضرت رقیه (س) را فاطمه صغری میخواندند و شاید همین موضوع
باعث غفلت از نام اصلی او شده است.
بهرحال از لحاظ تحقیقی هیچ استبعادی وجود ندارد که نام این دختر امام حسین (ع) رقیه باشد.
پنجم صفر سالروز شهادت ریحانه امام حسین(ع) حضرت رقیه(س) است که سندی بر
مظلومیت خاندان پیامبر(ص) میباشد، عدهای از ارادتمندان به ساحت قدسی اهل
بیت(ع) در پاسخ به شبههای که در برخی محافل مطرح شده نظر دو تن از مراجع
عظام تقلید شیعه در این خصوص را با طرح 4 سؤال جویا شدهاند.
1-صحت وجود دختری با مشخصاتی که ارباب مقاتل در مورد کیفیت شهادت آن بزرگوار نقل کردهاند (درخرابه شام) چیست؟
2-صحت انتساب چنین دختری به امام حسین(ع) چگونه میباشد؟
3-صحت انتساب حرم موجود در نزدیک دمشق به دختری به نام حضرت رقیه(س) چگونه است؟
4-با توجه به موارد گفته شده و پاسخهای حضرت عالی انجام نذر و ادای آن دارای چه حکمی است؟
متن کامل نظرات این دو مرجع تقلید تقدیم میگردد:
پاسخ آیتاللهالعظمی مکارم شیرازی
بسمهتعالی
شکی نیست که دختر کوچکی از امام حسین(ع) در شام از دنیا رفت و در آنجا دفن
شد و حرم فعلی منسوب به همان دختر است، اما این که نام آن دختر رقیه بوده
یا نام دیگری داشته در بین دانشمندان اسلامی اختلاف نظر وجود دارد هر چند
معروف این است که نامش رقیه است.
همیشه موفق باشید.
پاسخ آیتاللهالعظمی نوری همدانی
بسمهتعالی
در کتابهایی چون کامل بهائی و نفسالمهموم و کتابهای معتبر دیگر دختر
خردسالی که برخی نام او را رقیه نامیدهاند و در شام به شهادت میرسد، برای
امام حسین(ع) ذکر کردهاند و اگر کسی برای آن حضرت نذر کند، باید آن را
ادا نماید و مضجع موجود در دمشق متعلق به آن حضرت است.
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا سَیِّدَتَنـا رُقَیَّةَ، عَلَیْکِ التَّحِیَّةُ وَاَلسَّلامُ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَکاتُهُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یـا بِنْتَ رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یـا بِنْتَ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ عَلِیِّ بْنِ اَبی طالِبِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ سَیِّدَةِ نِسـاءِ الْعالَمینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ خَدیجَةَ الْکُبْری اُمِّ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ وَلِیِّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا اُخْتَ وَلِیِّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ الْحُسَیْنِ الشَّهیدِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الصِّدّیقَةُ الشَّهیدَةِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الرَّضِیَّةُ الْمَرْضِیَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا التَّقیّةُ النَّقیَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الزَّکِیَّةُ الْفاضِلَةُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الْمَظْلُومَةُ الْبَهِیَّةُ، صَلَّی اللهُ عَلَیْکِ وَعَلی رُوحِکِ وَبَدَنِکِ، فَجَعَلَ اللهُ مَنْزِلَکِ وَمَاْواکِ فِی الْجَنَّةِ مَعَ آبائِکِ وَاَجْدادِکِ، الطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ الْمَعْصُومینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَی الدّارِ، وَعَلَی الْمَلائِکَةِ الْحـافّینَ حَوْلَ حَرَمِکِ الشَّریفِ، وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَکاتُهُ، وَصَلَّی اللهُ عَلی سَیِّدِنا مُحَمَّد وَآلِهِ الطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ وَسَلَّمَ تَسْلیماً بِرَحْمَتِکَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ.
خبر آمد که ز معشوق خبر می آید
ره گشایید که یارم ز سفر می آید
کاش می شد که ببافند کمی مویم را
آب و آیینه بیارید پدر می آید
نه تو از عهده ی این سوخته بر می آیی
نه دگر موی سرم تا به کمر می آید
جگرت بودم و درد تو گرفتارم کرد
غالبا درد به دنبال جگر می آید
راستی گم شده سنجاق سرم، پیش تو نیست!
سر که آشفته شود حوصله سر می آید
هست پیراهنی از غارت آن شب به تنم
نیم عمامه از آن بهر تو در می آید
به کسی ربط ندارد که تو را می بوسم
غیر من از پس کار تو که برمی آید؟
راستی! هیچ خبر دار شدی تب کردم؟
راستی! لاغری من به نظر می آید؟
راستی! هست به یادت دم چادر گفتی
دختر من! به تو چادر چقدر می آید
سرمه ای را که تو از مکه خریدی، بردند
جای آن لخته خونی که ز سر می آید
(محمد سهرابی)
بابا بیا دور و برم را نگاه کن
ویرانه ای که گشته حرم را نگاه کن
گرمی شانه های تو یادم نرفته است
سنگی که هست زیر سرم را نگاه کن
امشب بیا زیارت مادر، نه دخترت
از او رخ کـبـودتـرم را نگـاه کـن
من وارث شکسته ترین بازویم پدر
بر بازوی سه ساله، ورم را نگاه کن
گویا تنم به زیر سم اسب رفته است
در هم شکسته بال و پرم را نگاه کن
من مثل تو ز داغ برادر شکسته ام
خم گشته است این کمرم را نگاه کن
محشر شده که کودک تو پیر گشته است
یک سر سفید، موی سرم را نگاه کن
چوب یزید را به سرش خُرد می کنم
چون صبح می شود اثرم را نگاه کن
(جواد حیدری)
پی نوشت :
[1] شرح شمع، صفحه 310 - نفس المهموم456 -الدمع الساکه141
[2] کامل بهائی، ج 2، ص 179
[3] اللهوف، سید بن طاووس ص 140 و 141
[4] مقتل ابن مخنف، ص131
[5] سرگذشت جانسوز حضرت رقیه (س) ص 9 به نقل از معالی السبطین، ج 2، ص 214
منبع:مشرق