گونههای مختلف گناه/
آدم(ع) با خوردن از شجره ممنوعه مرتکب گناه شد؟
خداوند به آدم(ع) فرموده بود که خوردن از شجره ممنوعه نتیجهاش بیرون رفتن از بهشت و افتادن در زحمت و رنج است. این یک ارشاد است، نه فرمان؛ و به این ترتیب آدم(ع) تنها مخالفت نهى ارشادى کرد، نه عصیان و گناه واقعى.
عقیق:آیتالله ناصر مکارم شیرازی در بخش نکتههای تفسیر نمونه ذیل آیات 8 تا 11 سوره مبارکه «انعام» به بهانهجویی منکران حق و دلایل آوردن پیامبری از جنس خود انسان اشاره کرده که متن آن در ادامه میآید؛
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
«وَیَا آدَمُ اسْکُنْ أَنتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّةَ فَکُلَا مِنْ حَیْثُ شِئْتُمَا وَلَا تَقْرَبَا هَٰذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ الظَّالِمِینَ * فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطَانُ لِیُبْدِیَ لَهُمَا مَا وُورِیَ عَنْهُمَا مِن سَوْآتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَاکُمَا رَبُّکُمَا عَنْ هَٰذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَن تَکُونَا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونَا مِنَ الْخَالِدِینَ* وَقَاسَمَهُمَا إِنِّی لَکُمَا لَمِنَ النَّاصِحِینَ * فَدَلَّاهُمَا بِغُرُورٍ ۚ فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا یَخْصِفَانِ عَلَیْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ ۖ وَنَادَاهُمَا رَبُّهُمَا أَلَمْ أَنْهَکُمَا عَن تِلْکُمَا الشَّجَرَةِ وَأَقُل لَّکُمَا إِنَّ الشَّیْطَانَ لَکُمَا عَدُوٌّ مُّبِینٌ؛ و اى آدم! تو و همسرت در بهشت ساکن شوید و از هرجا که خواستید، بخورید! امّا به این درخت نزدیک نشوید، که از ستمکاران خواهید بود». سپس شیطان آن دو را وسوسه کرد، تا آنچه را از اندامشان پنهان بود، آشکار سازد و گفت: «پروردگارتان شما را از این درخت نهى نکرده مگر بخاطر این که (اگر از آن بخورید،) هر دو فرشته خواهید شد، یا جاودانه (در بهشت) خواهید ماند». و براى آنها سوگند یاد کرد که من براى شما از خیرخواهانم. و به این ترتیب، آنها را با فریب (از مقامشان) فرود آورد. و هنگامى که از آن درخت چشیدند، اندامشان [= عورتشان]بر آنها آشکار شد و براى پوشاندن خود، از برگهاى (درختانِ) بهشتى جامه دوختند. و پروردگارشان آنها را ندا داد که: آیا شما را از آن درخت نهى نکردم، و نگفتم که شیطان براى شما دشمن آشکارى است». (اعراف/ 19 تا 22)
از آنچه در بالا از کتب مقدس یهود و مسیحیان نقل کردیم، چنین برمىآید که آنها نه تنها معتقدند آدم مرتکب گناه و معصیت شد، بلکه گناه او یک گناه معمولى نبود، یک نوع گناه سنگین و پرمسئولیت و حتى مبارزه با دستگاه ربوبیت از او سر زد!
ولى مدارک اسلامى اعم از عقل و نقل به ما مىگوید: هیچ پیامبرى مرتکب گناه نمىشود، و مقام پیشوایى خلق به شخص گناهکار، واگذار نخواهد شد، و مىدانیم: آدم(علیه السلام) از پیامبران الهى بود.
بنابراین، آنچه در این آیات ذکر شده، مانند پارهاى از تعبیرات دیگر که درباره سایر پیامبران در قرآن آمده است که نسبت عصیان به آنها داده شده همگى به معنى «عصیان نسبى» و «ترک اولى»است، نه گناه مطلق.
توضیح این که:
گناه بر دو گونه است: «گناه مطلق» و «گناه نسبى».
گناه مطلق، همان مخالفت نهى تحریمى و مخالفت با فرمان قطعى خداوند است و هر گونه ترک واجب و انجام حرام را شامل مىشود.
اما گناه نسبى، آن است که عمل غیر حرامى از شخص بزرگى سرزند، که با توجه به مقام و موقعیتش شایسته او نباشد.
ممکن است گاهى انجام یک عمل مباح و حتى مستحب درخور مقام افراد بزرگ نباشد در این صورت انجام آن عمل، «گناه نسبى» محسوب مىشود، مثلاً: اگر شخص باایمان و ثروتمندى براى نجات فقیرى از چنگال فقر، کمک بسیار مختصرى کند، شک نیست که این کمک، هر چند ناچیز باشد، کار حرامى نیست بلکه مستحب است.
ولى هر کس آن را بشنود مذمت مىکند، آن چنان که گویى گناهى مرتکب شده است و این به خاطر آن است که: از چنان انسان ثروتمند و باایمانى انتظار بسیار بیشترى مىرود.
به همین نسبت، اعمالى که از بزرگان درگاه پروردگار، سر مىزند، با موقعیت ممتازشان سنجیده مىشود، و گاهى با مقایسه به آن، کلمه «عصیان» و «ذنب» (گناه) بر آن اطلاق مىگردد.
فى المثل نمازى که ممکن است از یک فرد عادى، نماز ممتازى باشد براى اولیاى حق، گناه محسوب شود زیرا یک لحظه غفلت در حال عبادت، براى آنها شایسته نیست.
بلکه باید با توجه به علم و تقوا و موقعیتشان به هنگام عبادت، غرق در صفات جلال و جمال خدا باشند.
سایر اعمال آنها غیر از عبادات نیز چنین است، و با توجه به موقعیت آنها سنجیده مىشود، به همین دلیل، اگر یک «ترک اولى» از آنها سرزند، مورد عتاب و سرزنش پروردگار قرار مىگیرند (منظور ازترک اولى این است که انسان کار بهتر را رها کند و به سراغ کار خوب یا مباحى برود).
در روایات اسلامى مىخوانیم: گرفتارى یعقوب(علیه السلام) و کشیدن آن همه زجر فراق فرزند، به خاطر آن بود که: نیازمند روزهدارى به هنگام غروب آفتاب بر در خانه او آمد و او از کمک به وى غفلت نمود و آن فقیر، گرسنه و دل شکسته بازگشت.
این کار اگر از یک فرد عادى سر زده بود، شاید آن قدر مهم نبود اما از یک پیامبر بزرگ الهى و رهبر امت آن چنان با اهمیت تلقى شد که مجازات بسیار شدیدى از طرف خداوند براى آن تعیین گردید.
نهى آدم از «شجره ممنوعه» نیز یک نهى تحریمى نبود، بلکه نهى از ترک اولى بود، ولى با توجه به موقعیت آدم، با اهمیت تلقى شد و ارتکاب مخالفت با این نهى (هر چند نهى کراهتى بود) موجب چنان مؤاخذه و مجازاتى از طرف خدا گردید.
این احتمال نیز از طرف بعضى از مفسران داده شده است که: نهى آدم از شجره ممنوعه، «نهى ارشادى» بود، نه «نهى مولوى».
توضیح این که:
گاهى خداوند از چیزى نهى مىکند به عنوان این که صاحب اختیار انسان و مولاى او است، و اطاعت فرمانش بر هر انسانى لازم است، چنین نهیى را «نهى مولوى» نامند.
اما گاهى از چیزى نهى مىکند، تنها به خاطر این که به انسان بگوید، ارتکاب این عمل اثر نامطلوبى براى او دارد، درست همانند نهى طبیب از غذاهاى مضر و زیان بخش.
شک نیست: اگر بیمار مخالفت دستور طبیب را کند، نه توهینى به او کرده و نه مخالفتى با شخص او نموده است.
بلکه ارشاد و راهنمایى او را نادیده گرفته و خود را به زحمت انداخته است.
در مورد داستان آدم(علیه السلام) نیز خداوند به او فرموده بود: خوردن از شجره ممنوعه نتیجهاش بیرون رفتن از بهشت و افتادن در زحمت و رنج است، این یک ارشاد است، نه فرمان، و به این ترتیب آدم(علیه السلام) تنها مخالفت نهى ارشادى کرد، نه عصیان و گناه واقعى.
ولى تفسیر اول صحیح تر به نظر مىرسد، زیرا نهى ارشادى، احتیاج به آمرزش و غفران ندارد، در حالى که آدم(علیه السلام) همان طور که در آیه بعد مىخوانیم از خداوند تقاضاى غفران و آمرزش کرد.
به علاوه، دوران بهشت همان طور که در جلد اول در ذیل آیات مربوط به آدم(ع) گفتیم، یک دوران تعلیماتى براى آدم(ع) محسوب مىشد: دوران آشنایى با تکالیف و امر و نهى پروردگار، دوران شناختن دوست از دشمن و دوران دیدن نتیجه عصیان و مخالفت فرمان خدا، و قبول وسوسههاى شیطان، و مىدانیم: نهى ارشادى در حقیقت تکلیف نیست و مسئولیت نمىآورد.
در پایان این بحث، یادآور مى شویم: گر چه کلمه «نهى» و «عصیان» و «غفران» و «ظلم»، همه در بدو نظر به معنى گناه مطلق و حقیقى و آثار آن است ولى با توجه به مسأله عصمت انبیاء که با دلیل عقلى و نقلى ثابت شده، تمام این تعبیرها، حمل بر «گناه نسبى» مىشود، و این موضوع با توجه به عظمت مقام آدم(علیهالسلام) و سایر انبیاء زیاد دور از ظاهر لفظ نیست.
منبع:فارس