۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۳۵ : ۰۱
به سمت علقمه ی اشک از حرم تا رفت
کویر پشت سرش باز رو به احیا رفت
قدم گذاشت به ساحل فقط فرات که نه
به دست بوسی او آب های دنیا رفت
همین که تیر به مشکش نشست بد جوری
جلوی چشم همه آبروی دریا رفت
رباب خیره به ره بود مشک برگردد
چه زود از نظرش لذت تماشا رفت
نخواست چشم به چشم سکینه گردد او
تمام تیر اگر که به چشم سقا رفت
همیشه روضه از اینجا به بعد مکشوف است
چقدر در بدنش تیر بی سر و پا رفت
کشید شانه ی خود را به سمت گردن اسب
کلاه خورد زمین و عمود بالا رفت
ترک نگو که شبیه شکاف نیل شده
چقدر تیر ازاین راه سمت موسی رفت
غبار بود و علمدار را نمی دیدی
ولی حسین به دنبال عطر زهرا رفت
نگاه روی زمین کرد و دستها را دید
صدای هلهله آمد برادرش وا رفت
زمین شب زده بود و هزار تکه ماه
غروب سرزد و خورشید با قدی تا رفت
نقد استاد حسینی:
شعر شما سرشار از تصویرها و مضمون های تازه است
اما مشکل انسجام وجود دارد.
بعد از چند بیت اول شعر دچار نظم گویی و گزارش می شود
یعنی نه در زبان انسجام می بینیم نه در تصویرسازی
استعدادتان در کشف مضمون و تصویر خیلی خوب است اما باید شبکه ی زبانی و بصری ایجاد کنید.
"بد جوری " اصلا به زبان شما نمی خورد. بیت غبار بود و .. و بیت آخر بسیار زیبا بود.
محمد بیابانی :
به لحن روضه خواندم آیه در آیه پیامت را
و پاسخ دادم آهنگ غم انگیز سلامت را
خودم را در جنان محبوب جد اطهرت دیدم
حبیب خویشتن وقتی صدا کردی غلامت را
نوشتی از می ناب شهادت نوش خواهی کرد
ببین هل من مزیدم را و پر کن باز جامت را
به گیسویی که با عشقت سپیدش کرده ام سوگند
من آن صیدم که منت می کشم یک عمر دامت را
جوان بودم که جانم را گرفتی باز پس دادی
که بگذاری به پیری بر سر من باز گامت را
یقینا روزهای تیره ای در پیش خواهی داشت
من از کوفه تماشا کرده ام هر روز شامت را
به میدان می زنم تا بیرق موی سپید من
بر افرازد به خطی سرخ در این خاک نامت را
برایت باز جانی تازه خواهم داد آن روزی
که مهدی می رسد تا که بگیرد انتقامت را
نقد استاد حسینی :
در بیت جوان بود که جانم را .... باید حالت کنایه باشد در حالی که یک جمله ی معمولی است .
بیت آخر هم مساله اینجاست که به یقین می توان گفت که حبیب از یاران امام زمان است ؟ چون به صورت بدیهی آورده شده است.
سید جواد میرصفی :
چون قافله در بند اسارت رفته
یا راحت و بی رنج و مرارت رفته
گشتم همه ی لهوف را اما نیست
انگشتری ات کجا به غارت رفته
نقداستاد:
بیت دوم معنایی که از کجا به غارت رفته برداشت می شود منفی هم هست بازبینی کنید
سید جواد میرصفی:
هلا در این کران فقط به حر امان نمی رسد
که در کنار او به هیچ کس زیان نمی رسد
بهشت خیمه ی عزای اوست این حقیقتی است
که باورش به ذهن کوچک گمان نمی رسد
شروع شورش غمش ز شور اشک آدم است
به درک گریه بر مصیبتش زمان نمی رسد
فلک به گوش خود بخوان که ضجه ی زمینیان
به های های ناله ی فرشتگان نمی رسد
به نون والقلم قسم ، به آن شعر محتشم
قصیده بی سرودن از غمش به آن نمی رسد
به کربلا نمی رسید کاش پای ذوالجناح
که خیری از رسیدنش به کوفیان نمی رسد
که دیده است خون به دل کنند مشک تشنه را
که هیچ میزبان چنین به میهمان نمی رسد
رباب را سه شعبه ذره ذره ذره آب کرد
مگر که تیرت اجل به ناگهان نمی رسد
حسین داده بود جان کنار نعش اکبرش
که شمر می رسد به سر ولی به جان نمی رسد
کشید خنجر از غلاف و روی سینه اش نشست
به حیرتم چرا عذاب از آسمان نمی رسد
چرا نمی برد مگر که تیز نیست خنجرش
که هرچه ضربه می زند به استخوان نمی رسد
به سر رسید قصه روضه خوان چه می شود بگو
که هیچ چیز دست کم به ساربان نمی رسد
حکایتی است خلوت تنور با سر حسین
ولی به بزم بوسه های خیزران نمی رسد
چقدر زجر می کشد کودکان عمو که نیست
که رفته است و دست او به کاروان نمی رسد
رسید کاروان به شام خوب گوش کن یزید
صدای ناله و صدای الامان نمی رسد
چنان بر اوج نیزه ها حماسه ساخت از بلا
که هر چه می رود به سوی او جهان نمی رسد
صلات ظهر خون به حق اقامه بست آن چنان
که تا ابد به گرد سجده اش اذان نمی رسد
همیشگی است کربلا به گوش خود چه خوانده ای
که گاه ابتلا و وقت امتحان نمی رسد
به ما رسیده است او نمی رسیم ما به او
اگر که مرد بیقرار داستان نمی رسد
نقد استاد حسینی:
تعابیر بسیار زیبا و بکر در شعر شما دیدم
شعر عاطفی محض نیست مرثیه و حماسه توامان است.
فرشتگان و کوفیان دو تا قافیه یک شکل آمده
بیت شروع شورش را بازبینی کنید بهتر است
بیت استخوان سنگین است و روضه اش زیاد هماهنگ با ابیات دیگر نیست