در حسینیه سادات برگزار شد

پنجاه و نهمین جلسه حلقه شعر آیینی فرات

پنجاه و نهمین جلسه حلقه شعر آیینی فرات با حضور سید مهدی حسینی ، قاسم صرافان و دیگر شاعران اهل بیت ع در حسینیه سادات برگزار شد.
سرویس شعر آیینی عقیق : پنجاه و نهمین جلسه حلقه شعر آیینی فرات با حضور سید مهدی حسینی ، قاسم صرافان  ، میلاد حسنی ، محمد بیابانی ، میثم داودی ، هادی ملک پور ، جواد میرصفی ، اصغر چرمی ، حسین صیامی ، احمد روحی ، امیر حسام یوسفی و دیگر شاعران اهل بیت ع در حسینیه سادات برگزار شد.





اشعار خوانده شده در این جلسه به همراه نقد استاد  حسینی :

محمد بیابانی :

از عشق می نویسم و از بیقرارها
از باده می نویسم و از می گسارها
از چشمه می نویسم و از آبشارها
از شاخه می نویسم و بانگ هزارها
از غنچه ای که آمده با آن بهارها

از جلوه ای که آمده تا محشری کند
از میوه ای که آمده تا نوبری کند
از آیه ای که آمده تا کوثری کند
از دختری که آمده تا مادری کند
پس می رود ز آمدنش انتظارها

اصلا بعید نیست که آقاترین شود
این خانمی که آمده لیلاترین شود
زینب رسیده است که کبراترین شود
در اوج جلوه آید و زهراترین شود
طفلی سه ساله با همه این وقارها

پر کرده است آمدنت جای عشق را
عشقت کشانده باز وسط پای عشق را
می دید در نگاه تو دنیای عشق را
باعث شده است خنده بابای عشق را
لبخند تو که برده ز بابا قرارها

کار دلم به خواندن چاووش می کشد
وقتی تو را حسین در آغوش می کشد
فریاد عشق از سر خاموش می کشد
وقتی تو را عموی تو بر دوش می کشد
تا روی دامنت ننشیند غبارها

عشقت دلیل اوج مقاماتمان شده
میخانه غم تو خراباتمان شده
نام تو ذکر اغلب اوقاتمان شده
وقف مزار عمه ساداتمان شده...
...این جان و؛ وقف راه تمام مزارها

باید که پای عشق تو دل را خراب کرد
نام تو را به سر در هر سینه قاب کرد
مابین عشق با تو، تو را انتخاب کرد
خون خورد و غصه خورد و جگر را کباب کرد
خطی کشید بر همه کار و بارها

ما از قدیم در تب و تاب خرابه ایم
بدمست های باده ناب خرابه ایم
ویران نشین قلب کباب خرابه ایم
دیوانه توایم و خراب خرابه ایم
ای گنج خفته در دل اندوه زارها

کوهی ز درد و رنج و تب و زخم و آبله
از خاطرات نیمه شب تلخ قافله
از سنگ و تازیانه و زنجیر و سلسله
از دست زجر و خولی، از دست حرمله
داری به جسم کوچک خود یادگارها

سوگند میخورم به شررهای ناله ات
بر گونه های سرختر از برگ لاله ات
بی بی قسم به عمر تو عمر سه ساله ات
بنویس... بلکه از برکات حواله ات
راهی شویم تا حرمت باز بارها

نقد استاد:

فضا ها ی خوبی را ایجاد کردید. مثلا در بند اول فرم موسیقیایی خوب است اما بند بند ریل عوض می شود و تکلیفتان با نوع زبان مشخص نیست بعضی جاها زبان فاخر می شود بعضی جاها حسی زبان دائما مواج است و فرصت التذاذ معنوی را از مخاطب می گیرد . مشکل اصلی انسجام است که باید دقت کنید از دست نرود.

 

هادی ملک پور:

گنجشک ها
دیگر به اینجا بر نمی گردند...

اینجا برای پرزدن های پرستو ها مناسب نیست
اینجا زمین جز بارش برگ و تگرگ از آسمان چیزی نمی خواهد
اینجا مناسب،
حتی برای باغبان و خان کاسب نیست ...!

 اینجا در ختی شاخه هایش را آغوش آرام کبوتر ها نمی داند
حتی زبان رود را دریا نمی فهمد
یا هیچ کس پای درخت سیبهای کال
تا لحظه ی سرخ رسیدن ها نمی ماند...

حتی نگاه عابران هم از سر لطف و ترحم نیست
هر کس به دنبال غم خویش است
اینجا تمام خنده ها زخم است
اینجا تمام حرف ها نیش است...!

تا برنگردی وضع ما اینگونه خواهد بود
برگرد تا رونق بگیرد باغ
تا غنچه زیر سایه ات قدری بیاساید
تا گل زند لبخند...

تا برنگردی

گنجشک ها
 دیگر به اینجا بر نمی گردند...

نقد استاد:

بعضی نیمایی را بر مبنای شعر نیما می سنجند و آنجا مفهوم بند تعریف می کنند اما بعد از نیما بعضی قائل به آن نیستند . درسته در نیمایی از بند قافیه به آن معنا و وزن به شکل کلاسیک رها می شویم اما کشف ها و فضاهای جدیدی را شاعر باید ایجاد کند. گاهی اوقات یک موسیقی خاصی با شکست و یا طولانی شدن مصراع ایجاد می شود که حس خاصی ایجاد می کند.

باید این نکات را مد نظر داشته باشیم تا به جواب این سوال برسیم که چرا این  شعر مثنوی نیست چرا غزل نیست ؟

چرا نیمایی شده است؟  وگرنه صرف تبدیل کردن مصراع ها به سطر کافی نیست . یعنی آیا نمی توانستید همین مضامین را درغزل یا مثنوی بیاورید؟ آیا بافت و هندسه ای طراحی کرده اید که مناسب یک اثر نیمایی باشد؟

 

میثم داودی:

نگاه سبزتو از ماورای خواب محالم

تبر به دوش می آید به باغ خشک خیالم

مرا نه خنده ی آیینه مست کرد نه عکست

نه استکان پر از یخ که گریه کرد به حالم

چگونه چشم بدوزم به دکمه های لباست

که حسرتش نشود بعد رفتن تو وبالم

رسیدی از  چه زمانی آهای کودک اخمو

که سنگ شیطنتت طعنهزد به خندده ی کالم

جهید از رگ دستم چقدر ماهی قرمز

که لب به لب شود از مرگ تنگ خون زلالم

نمی شود که بمانی سوال کردم و این بار

سری تکان بدهی کاش در جواب سوالم

نقد استاد :

شعر پر از طنطنه و ایجاز و زبان موسیقیایی بود زبان کشف  داشت اما اگر شما از یک وزن دوری استفاده می کردی یا کوتاه بود بهتر بود.

تشبیه رگ به ماهی و تنگ بلوری عالی بود . می آید در مصرع دوم بیت اول قابل دفاع نیست .

جملات کوتاه تر بود بهتر بود . شرایط ایجاد ابهام فراهم است اما کشف آن فراهم نیست .

جواد میرصفی:

ای ذکر تو آرامش دل،  وی یاد تو تسکین آلام

با بردن نام تو مولا درد غزل می گیرد آرام

دنیای بی شرم هوس کیش ای کاش مانند دراویش

از خویش می برید و می برد نام تو را هر صبح و هر شام

بر هر چه جز تو چشم بستم ، دل را خلیلانه شکستم

در کعبه ی قلب من از شوق، در پات افتادند اصنام

سلمان و عمار و ابوذر، عصیان و غدار و ابوشر

خوشنام عالم دوستانت ، بر دشمنانت حیف دشنام

هم در ازل گم ابتدایت هم در ابد محو انتهایت

هم هست در دست تو آغاز، هم هست در دست تو فرجام

ای هرچه حق در تو نمایان وی هر چه جز تو نقش عصیان

پیش تو بازد رنگ ایمان ، پای تو تسلیم است اسلام

خورشید قدرت روح قرآن ، در نقطه ی با گشته پنهان

لکنت گرفته است و نگفته است تاریخ از تو لام تا کام

بر دست های پینه دارت ، انگار مرهم جز نمک نیست

از دست تو نان مزه دارد ، الله الله فی الایتام

نقد استاد:

سیر شما در فضاهای مضمونی خوب است  اما محور کار شما مضمون است و نظمی است آنقدر بار مضمونی اش بالاست که رنگ شعر گرفته است .

من گونه های مختلف شعر را از نظر نمره بندی اشاره کردم

یک  نظمی که پر از لغزش های زبانی است

دو زبانی ساده که سرشار از عاطفه و احساس است

سه  زبانی ساده در عین حال پر از مضمون های ناب

نوع وزن و نوع خوانش شما نشان دهنده فضای مدح و حماسی شعر شماست

اگر زبان شما مدح و حماسه است بعضی واژه ها نیاز به بازبینی دارد

حسین صیامی :

به صف استاده صبا نوبت دیدارش را

ورها کرده به شوق تو زمین کارش را

رفع الله .. از این لحظه تو را بردوشش

به رخ خلق کشیده است علمدارش را

عبد صالح که شدی دور نگاهت هر شب

چرخ داده است خدا گنبد دوارش را

از جوانمردی اش این بس که به هنگام نبرد

می پسندد پدرش شیوه ی پیکارش را

نکند دست مرا رد کند از دامانش

گل کجا از بر خود دور کند خارش را

قحط داروست ولی روضه ی عباس که هست

نخورد هیچ کسی غصه ی بیمارش را

نقد استاد :

مهندسی شعر حماسی تان خوب است

حسن تعلیل گنبد دوار هم خوب بود البته می دانیم که زمین می چرخد نه آسمان

بیت دوم کژتابی دارد و بیان نارساست اصلاحش کنید

بیت آخر هم مضمونش قابل دفاع نیست

 

امیر حسام یوسفی :

چادر خاکی نشان مادری زینب است

ارث زهرا صورت نیلوفری زینب است

خط فکرم بر گرفته از دمشق و کربلاست

هرچه دارم از دعای مادری زینب است

پیکرم صحرای تربت، در رگم آب فرات

این یکی از راه شیعه پروری زینب است

من کیم تا دم زنم از عمه سادات چون

ذات الله الصمد خود مشتری زینب است

کشتی ارباب با دستان زهرا می رود

لنگر کشتی نخی از روسری زینب است

علم او از بس که از حد تصور خارج است

حضرت جبریل هم پا منبری زینب است

بیمه کردم قلب بیمارم به اشک روضه ها

خوش به حال آن کسی که بستری زینب است

قلب ما سنگ است و با گریه طلایی میشود

مجلس روضه محل زرگری زینب است

رنگ خاکستر برای ما گریز پر غمی ست

غیرت ما معجر خاکستری زینب است

با تمام این مصیبتها چه زیبا گفته است

ما رایت الا جمیلا " برتری زینب است

شاه افتاد از فرس، رخداده در مجلس، ولی

مات کردن شیوه افشاگری زینب است

لال شد عالم در آن وقتی که گفتی اُسکُتو
اهل عالم این صدای حیدری زینب است

 

نقد استاد:

پیشنهاد بنده این است که شما جلسات نقد زیاد بیایید اما شعرتان را به مداح فعلا عرضه نکنید

چون کژتابی در شعرتان زیاد است . یعنی واژه ها بعضی در ساحت شعر اهل بیت نیست مثلا در بیت اول ارث زهرا جابه جا آورده شده است.  احتیاط کنید و همه جور شعری نخوانید.

شاعری که زبان شعرش عامیانه است باید مواظب باشد عوامانه نشود.

خاقانی بالفطره شاعر است اما جواهر کار خوبی نیست . مضامین شعرش بدیع است و کشف های بسیار زیبایی  دارد اما چون زبانش تراش خرده نیست زمخت است اما حافظ مضامین را از خاقانی می گیرد وخوب صیقل می دهد.

اصغر چرمی :

دل بسته ام فقط به تماشای چشم تو

مانند رود ، تشنه ی دریای چشم تو

پلکی بزن ز گوشه ی چشمت غزل بریز

شاعر نشسته با قلمش پای چشم تو

پرواز شعر محتشم و دعبل و کمیت

دور مدار چرخش دنیای چشم تو

چون گرد و خاک ، پیش قدمهای گردباد

باید بلند شد به بلندای چشم تو

در محضر خودت دل ما را سند بزن

کافیست پای این غزل امضای چشم تو

نقد استاد:

طبع روانی دارید.  بر خلاف نظر بعضی ها قافیه اندیشی بسیار خوب است باید استفاده از قوافی خوب و مناسب مد نظر قرار گیرد

اول باید تفننی سرایی  بازی با قافیه ها را یاد گرفت سپس شعر زیبا گفت مثلا سید حسن حسینی نمونه ی ردیف شعر شما را را استفاده کرده با این نمونه ها آشنا شوید.

میلاد حسنی :

با اینکه به لوح جان کشیدیم تو را

ای حرف حساب کی شنیدیم تو را

سرگرم به ریسه بندی کوچه شدیم

یک لحظه گذشتی و ندیدیم تو را

****
ای روزگار چند صباحی به کام باش

برزخم ها به جای نمک التیام باش

جمعیتی رسید ز دارالنّفاق شهر

روح الامین مراقب دارالسّلام باش

فریاد بی طهارت نامحترم خموش

پشت در است طاهره با احترام باش

این هیزم از کدام جهنم رسیده است

ای در نسوز مثل دلم با دوام باش

اینجا "خلیله" در وسط شعله مانده است

یا نار بهر فاطمه "برداً سلام" باش

ای آهنی که کوره ی هیزم چشیده ای

دور از محل بوسه ی خیرالانام باش

حالا که داستان فدک نا تمام ماند

ای شعر پس تو هم غزلی ناتمام باش

نقد استاد:

رباعی  زیبایی بود اما لوح جان زبان حسی و مناسب این قافیه را ندارد.

برداً سلام هم اگر برد و سلام شود به نظرم بهتر است.

 

 

 



ارسال نظر
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۲
مهدی
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۴:۲۹ - ۱۳۹۴/۰۳/۲۱
0
0
سلام
خسته نباشید
ممنون از سایت خوب وجذابتون.اجرتون با مادرم زهرا س
اگه لطف کنین و شهر و آدرس برگزاری جلسات(مثل فرات و جلسات نقد)رو هم بزارین ممنون میشمچ
مخصوصا آدرس حسینیه سادات!!
ممنون.یاعلی
ناشناس
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۰۹:۰۵ - ۱۳۹۴/۰۳/۲۳
0
0
سلام برادر
مراسم مناجات شعبانیه حاج قربون رو تو این چند شب آخر اطلاع رسانی کنید
ممنون
یا علی
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پربحث ها
پرطرفدارترین عناوین