عقیق:در زمان حكومت امام علی(ع) حسن بصری جوانی نورس بود. پس از پایان
جنگ جمل و فتح بصره به دست ارتش امام، هنگامی كه امام در میان هیاهوی مردم و
موج جمعیت وارد بصره میشد، در لابلای مردم، جوانی را دید كه قلم و لوحی
در دست دارد و چیزهایی را كه امام میگوید یادداشت میكند، حضرت با صدای
بلند او را صدا زد كه: چه میكنی؟
حسن پاسخ داد: آثار شما را یادداشت میكنم، تا پس از شما برای مردم بازگو كنم.
امام در اینجا جملهای فرمود كه جالب و قابل توجه است، فرمود:
اما ان لكل قوم سامریا و هذا سامری هذه الامه لانه لایقول لامساس ولكنه یقول لاقتال؛
مردم
آگاه باشید كه هر ملتی یك سامری دارد كه با تزویر خود و با چهره مذهبی
خویش، جامعه را از مسیر واقعی خود منحرف میكند و این «حسن بصری» سامری این
امت است، و تنها تفاوتش با سامری زمان موسی علیه السلام این است كه اگر او
میگفت: «لامساس؛ كسی با من تماس نگیرد.» ولی این میگوید: «لا قتال؛
مبارزه با حكومت جنایتكار بنی امیه غلط است.»
(سامری مردی بود كه
پیروان حضرت موسی(ع) را به گوسالهپرستی دعوت كرد و سبب گمراهی
گروهی از آنها شد. نقل شده كه پس از این كار مبتلا به وسواس شد و هر كسی را
كه میدید وحشت میكرد و فرار مینمود و فریاد میزد (لامساس؛ با من تماس
نگیرید.)
پیشبینی امام درست از آب درآمد و این دانشمند، چنان خدمتی
به دستگاه بنی امیه نمود كه به گفته یكی از محققین اگر زبان حسن بصری و
شمشیر حجاج نبود حكومت مروانی در گهواره، زنده به گور میشد، مگر نمیبینید
كه حسن نشسته و در جلوی او عدهای بیشمار، صف بستهاند و او با
مهارتهایی كه در سخن گفتن دارد، ضمن سخنرانی میگوید: «پیامبر خدا فرمود:
به زمامداران ناسزا نگویند كه آنان اگر نیكی كنند، برای آنها پاداش است و
بر شما لازم است سپاسگزاری كنید و اگر بد نمایند، كیفر كردارشان را
میبینند، و بر شما لازم است شكیبا باشید، كه آنها بلائی هستند كه خداوند
به وسیله آنها از هر كس كه بخواهد انتقام میگیرد.»
و همین دانشمند
بود كه فتوا داد «اطاعت از پادشاهان بنی امیه واجب است هر چند ظلم كنند
زیرا خداوند به وسیله آنان اصلاحاتی میكند كه از جنایات آنان بیشتر است.»
به
هر حال او از چهرههای مذهبی معروف زمان امامت امام چهارم، علی بن الحسین(ع) بود و امام برای رسوا ساختن او در مجلسی كه سخنرانی میكرد
با او مناظره و گفتگوی جالبی دارد كه نقل میشود:
مناظره ای دیگر از امام سجاد(ع) با حسن بصریروزی
حسن بصری در برابر انبوهی از جمعیت در سرزمین منا مشغول وعظ و سخنرانی
بود، امام چهارم از آنجا عبور میكرد، وقتی كه منظره این سخنرانی را دید
كمی ایستاد و به او فرمود:
مقداری سكوت كن.
امام: كردار خودت، بین خود و خدا، طوری هست كه اگر فردا مرگ به سراغ تو آید، از عمل خود راضی باشی؟
حسن بصری: نه.
امام: تصمیم داری كردار كنونی خود را ترك كنی، و كرداری پیش گیری كه برای مرگ مورد پسند باشد؟
حسن بصری كمی سرش را پائین انداخت، سپس سر برداشت و گفت با زبان میگویم تصمیم دارم ولی بدون حقیقت.
امام: آیا امید داری كه پیامبری پس از محمد، بیاید «و تو با پیروی او سعادتمند شوی»؟
حسن بصری: نه.
امام: آیا امید داری كه جهان دیگری وجود داشته باشد، كه در آنجا به مسئولیتهای خود عمل كنی؟
حسن بصری: نه.
امام:
آیا كسی را دیدهای كه با داشتن كمترین شعور، حال تو را برای خویش بپسندد؟
تو با اعتراف خودت در حالی به سر میبری كه از آن راضی نیستی، و تصمیم
انتقال از این حال را هم نداری، و به پیامبری دیگر، و جهانی جز این جهان
برای عمل، امیدوار نیستی، آن وقت با این وضع اسف انگیز كه خود داری مشغول
وعظ و نصیحت دیگرانی؟
منطق نیرومند امام چنان این سخنور زبردست را كوبید، كه دیگر نتوانست چیزی بگوید،
همین كه امام از آنها دور شد، حسن بصری پرسید: این كه بود؟
گفتند: این علی بن الحسین(ع) بود.
حسن بصری: حقاً او از خاندان علم و دانش است.
پس از این رسوائی، دیگر ندیدند كه حسن بصری مردم را موعظه كند.
منبع:باشگاه خبرنگاران
211008