عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

کد خبر : ۵۰۵۱
تاریخ انتشار : ۱۷ بهمن ۱۳۹۱ - ۱۲:۰۰
عقیق: امر به معروف و نهی از منکر در جامعه امروز واجبی فراموش شده است، در صورتی که امروزه بیش از هر زمان دیگری نیاز به عمل به این واجب الهی داریم.  در ادامه خاطراتی را از امر به معروف و نهی از منکر در سیره علمای اسلام ذکر می‌کنیم.


من به کسی اجازه نمی‌دهم به زعیم مسلمین اهانت کند


شخصی به خانه آیت‌الله بروجردی رفت و آمد داشت، خیلی هم به ایشان نزدیک بود. حضرت امام بر این نظر بودند که وجود این شخص برای مرجعیت آیت‌الله بروجردی نه تنها مفید نیست، بلکه ضرر هم دارد و صلاح می‌دیدند که این فرد در اطراف آقای بروجردی نباشد؛ اما از طرف دیگر، این شخص به دلیل نزدیکی به آقای بروجردی، افرادی را تحریک کرده بود تا از امام نزد مرحوم بروجردی سعایت و سخن‌چینی کنند و چنین بنمایانند که امام با مراجعیت و موقعیت آیت‌الله بروجردی موافق نیست.


طبعاً این سخن‌چینی‌ها بی تأثیر نبود و بدین ترتیب، احترام از جانب آیت‌الله بروجردی کم شد. امام هم رفت و آمد خود را خیلی کم کردند، اما این تنها ظاهر امر بود؛ زیرا عقیده حضرت امام نسبت به آقای بروجردی هیچ تغییر نکرده بود. امام حفظ موقعیت آیت‌الله بروجردی را شرعاً لازم می‌دانستند. شاهد بر این مدعا، ماجرایی است که مرحوم آقای اشراقی برایم نقل کردند.


گفتند: «تازه با خانواده امام وصلت کرده بودم. تابستان بود و حضرت امام برای ییلاق به همدان رفته بودند. در همان زمان، روابط ایشان در ظاهر با آیت‌الله بروجردی خوب نبود، من برای دیدن حضرت امام به همدان رفتم. با خودم فکر کردم حالا که امام قدری از آیت‌الله بروجردی رنجش خاطر دارد، بد نیست انتقادی از آیت‌الله بروجردی بکنم. تا شروع به صحبت درباره ایشان کردم. امام قیافه شان را درهم کشیدند و سرشان را پایین انداختند. بعد سرشان را بلند کردند و فرمودند: «آقای اشراقی! من به کسی اجازه نمی‌دهم به زعیم مسلمین اهانت کند؛ هر کس و در هر مقامی که باشد.» (1)


- البته، ذکر این نکته لازم است که کدورتی که برای آیت‌الله بروجردی نسبت به امام پیش آمده بود نیز به دراز نکشید. ایشان فهمیده بودند که برای امام سخن چینی شده و آن طور که برخی گفته بودند، نبوده است. به این ترتیب، برخورد آیت‌الله بروجردی هم فرق کرد (همان، ج5، ص102-103 به نقل از: حضرت آیت‌الله فاضل لنکرانی). همچنین شایان ذکر است که مراتب حفظ احترام حضرت آیت‌الله بروجردی و امام به صورتی متقابل بود. حکایت زیر به روشنی گویای این واقعیت است.


«آیت‌الله بروجردی دستور داده بودند که منشی معمّم و خوش خطی را برایشان پیدا کنند. پس از جستجوی بسیار، فردی را پیدا کرده و خدمتشان معرفی کرده بودند. مرحوم آیت‌الله بروجردی فرموده بودند: بیاید تا من از نزدیک او را ببینم. روزی که این شخص به خدمت آقای بروجردی می‌رسد، امام نیز در آنجا حضور داشتند. این آقا، در این جلسه بالا دست امام می‌نشیند. بعد از رفتن او، آقای بروجردی فرموده بودند: من این منشی را نمی‌خواهم. وقتی علت پرسیده شده بود، فرموده بودند: کسی که بالا دست حاج آقا روح الله بنشیند، به درد من نمی‌خورد.» (همان، ص102)


توصیه امام به صرفه‌جویی


یک بار آقای رضوانی که مسئول امور مالی و دیگر کارهای امام بود، پشت یک پاکت چیزی نوشته و برای امام فرستاده بود. ایشان در یک کاغذ کوچک جواب داده و زیر آن نوشته بودند: شما در این کاغذ کوچک می‌توانستید بنویسید. از این رو، آقای رضوانی کاغذهای خرده را جمع و جور می‌کرد و در کیسه‌ای می‌گذاشت و وقتی می‌خواست برای آقا چیزی بنویسد بر روی آن کاغذ پاره‌ها می‌نوشت. (2)


مکالمه علامه مجلسی با رئیس اوباش


زمانی که مرحوم ملا محمد تقی مجلسی به شهرت نرسیده بود، یکی از ارادتمندان او به نزدش شکایت آورد که از آزار همسایه به تنگ آمده‌ام. شب‌ها دوستان نا اهل خود را جمع می‌کند و تا صبح به شراب‌خواری و لهو و لعب مشغولند و آسایش ما را از بین برده‌اند. ایشان فرمودند: امشب آنها را میهمان کن و من هم می‌آیم، شاید خدای تعالی او را هدایت کند.


او همسایه‌اش را که رئیس اشرار بود، به همراه دوستانش دعوت کرد و ملا محمد تقی مجلسی هم زودتر به منزل او رفت و در گوشه‌ای نشست. وقتی رئیس اوباش و دوستانش وارد شدند و چشمشان به آن عالم دینی افتاد، ناراحت شدند؛ زیرا با وجود او، عیش آنها به هم می‌خورد، ولی در هر صورت نشستند. رئیس آنها به ملامحمد تقی گفت: چه شد که تو هم به جرگه ما وارد شدی؟ در پاسخ گفت: فعلاً که چنین پیش آمده است.


او سپس برای آنکه ملا محمدتقی را از مجلس بیرون کند و آزاد شوند، سر سخن را بازکرد و گفت: راهی که شما در پیش گرفته‌اید بهتر است یا شیوه‌ای که ما داریم؟ پاسخ داد: ‌باید آثار و خواص کار خود را بیان کنیم تا معلوم گردد کدام بهتر است. رئیس اوباش گفت: این حرف منصفانه است و ادامه داد: یکی از اوصاف ما این است که اگر نمک کسی را خوردیم، نمکدان نمی‌شکنیم. ملا محمدتقی فرمود: این طور نیست و قبول ندارم که شما این گونه باشید.


او پاسخ داد: انکار شما بی‌مورد است؛ زیرا این از امور مسلّم ما جوانمردان است. ملا محمد تقی فرمود: اگر چنین است می‌پرسم آیا شما هرگز نمک خدا را خورده‌ای؟ او سر به زیر انداخت و پس از اندکی، از مجلس برخاست و رفت و همراهان او هم رفتند. صاحب منزل گفت: بدتر شد، قهر کردند و رفتند.


ملامحمد تقی فرمود: تا ببینیم چه می‌شود! صبح روز بعد رئیس اوباش به در منزل ملا محمد تقی آمد و با شرمساری تمام عرض کرد: سخن دیشب شما سخت در دل من اثر کرد و خواب را از چشمم ربود. (3)


امام (ره) و نهی از غیبت


موقعی که امام بحث ولایت فقیه را شروع کرده بودند، در نجف جلساتی بر ضد این بحث به وجود آمده بود، خلاصه زمینه مشکلات از هر جهت برای ایشان فراهم بود و گاهی عکس‌العمل‌هایی هم ابراز می‌کردند. در عین حال، ایشان در طول این مدت، یک کلمه راجع به این موضوعات و درباره کسی حرف نزدند.
پس از سال 1390هجری قمری، در حوزه نجف اشرف دگرگونی‌ها و انقلاب‌هایی رخ داد که در بعضی از مجالس علما حرف‌هایی زده می‌شد. در همان ایام، حضرت امام پیغام دادند که: در بیرونی من کسی حق ندارد یک کلمه راجع به دیگری صحبت کند.» (4)


منبع: خبرگزاری دانشجو

211001


ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین