عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

کد خبر : ۲۴۰۴۸
تاریخ انتشار : ۲۶ اسفند ۱۳۹۲ - ۰۶:۴۷

عقیق: چرا با اينكه حضرت يوسف(ع)پيامبر بود به پادشاه مصر كه كافر بود فرمود: مرا به سرپرستى خزانه هاى خوراكى كشور مصر برگمار و بعدا فرمود: من نگهبان و عالم هستم ، آيا اين خود يك نوع رياست طلبى و خودستائى نبود؟!

پاسخ اين اشكال را مى توان از چند طريق گفت:

1- اينكه : پيامبران عليه السلام كه يوسف نيز يكى از ايشان است در بعضى موارد يك وظيفه خاص و آسمانى داشتند كه موظف بعضى موارد بودند طبق آن عمل كنند و اين وظيفه يوسف عليه السلام نيز وظيفه اى بود كه مى بايستى به آن عمل نمايد، چون حضرت يوسف پيامبر بود و پيامبران معصوم بودند، لذا بيم اين نمى رفت كه حضرت يوسف فريب جاه طلبى را بخورد.

2- اينكه برداشت حضرت يوسف عليه السلام از خوابى كه پادشاه ديده بود كه مدت هفت سال قحطى خواهد آمد، و اگر براى نجات مردم پيش ‍ بينى نمى شد مردم مى مردند، و اين مشكل جز بدست تواناى يوسف كه از هر نظر براى اين كار زيبنده بود حل نمى شد، پس بنابراين : يوسف عليه السلام بر خود واجب مى دانست كه مقدمات نجات مردم را فراهم آورد، تا نابود نشوند - اضافه بر اين كه در صورت امكان واجب است كه جانشين كافر گردد.3- اينكه قرائنى در كار بود كه پادشاه مصر به يوسف نياز و احتياج داشت و او مى خواست كه زمام امور مملكتى به دست مبارك يوسف سپرده شود از جمله در آيه 54 خوانديم كه پادشاه گفت : يوسف را براى من بياوريد تا او را برگزينم ، و بعدا به يوسف گفت : تو نزد ما فرمانروا مى باشى و نيز مضمون آيه 56 را خوانديم كه خدا مى فرمايد: ما خواستيم كه يك چنين قدرتى به يوسف عطا كنيم .4- اينكه اين سخن اختصاص به حضرت يوسف نداشت ، بلكه حضرت سليمان عليه السلام هم نظير يك چنين سخنى فرمود و از خدا خواهان يك نوع قدرت و سلطنتى شد كه بعد از آن بزرگوار براى ديگرى سزاوار و شايسته نباشد، گواه بر اين موضوع قسمتى از آيه 34 سوره ص است كه از قول آن حضرت مى فرمايد هب لى ملكا لاينبغى لاحد من بعدى .يعنى پروردگارا! يك مقام پادشاهى به من عطا كن كه بعد از من براى احدى سزاوار نباشد، و شكى نيست كه آن بزرگوار پس از نائل شدن به آن مقام ، حق آن را آنطور كه بايد و شايد اداء نمود. (تفسير آسان : ج 8، ص 14)

 

منبع:جام

211008


ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین