آخر شب - حدود ساعت نه و نیم، یا ده بود - همه خسته و کوفته، روز سختی را گذرانده بودند و متفّرق شدند. من در اتاقی که کار میکردم، نشسته بودم و مشغول کاری بودم؛ ناگهان دیدم مثل این که صدایی از داخل حیاط میآید ...
کد خبر: ۱۱۰۹۷۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۱۲