برای اولین بار بود که گریه کردن جهانآرا را میدیدم. آن روز در مهرماه بود و هنوز مصائب زیادی بود که آغوششان را به سوی ما باز کرده بودند.
کد خبر: ۲۹۲۲۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۳/۰۸
همیشه یک کاغذ و مداد در جیبش داشت که نتیجه شناسایی را یاداشت می کرد پیش فرمانده که می رفت اول یک نارنجک سهم خودش از غنایم را بر می داشت بعد بقیه را به فرمانده می داد .
کد خبر: ۲۸۹۲۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۳/۰۴