پایگاه اطلاع رسانی هیات‌ها و محافل مذهبی

ابراهیم هادی

شهید هادی و رشادت در والفجر مقدماتی

ابراهیم رفت دوتا برانکارد آورد و خودش پرید تو کانال. تا زانوهاش هم رفت توی قیر. بعد هم رفت وسط کانال، یک برانکارد رو روی یک کتفش گذاشت و یکی را هم روی کتف دیگر. سردیگر برانکارد را هم روی لبه های کانال گذاشت. مثل یک پل، همه را عبور داد و فرستاد عقب.
کد خبر: ۷۷۲۰۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۵/۲۵

ماجرای ذکر الله اکبر ابراهیم هادی و فرار بعثی‌ها

یکدفعه گفت:" جواد تویی؟" و بعد آرپی‌جی را از من گرفت و جلوتر رفت. بعد هم از جا بلند شد و فریاد زد: "شیعه‌های امیرالمؤمنین بلند شین، دست مولا پشت سر ماست" و بعد با یه الله‌اکبر آرپی‌جی رو شلیک کرد و سنگر مقابل را منهدم کرد.
کد خبر: ۷۷۰۲۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۵/۱۹

شهید ابراهیم هادی و خواب حضرت زهرا(س)

ابراهیم گفت: نیمه های شب کمی خوابم برد. یکدفعه دیدم وجود مقدس حضرت صدیقه ی طاهره علیها سلام تشریف آوردند و گفتند؛ نگو نمی خوانم، ما تو را دوست داریم،هرکه گفت بخوان تو هم بخوان.
کد خبر: ۷۶۹۸۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۵/۱۸

شهید ابراهیم هادی و کار برای رضای خدا

از ویژگی‌های ابراهیم این بود که معمولاً کسی از کارهایش مطلع نمی‌شد. بجزکسانی که همراهش بودند و خودشان کارهایش را مشاهده می‌‌کردند. اما خود ابراهیم جز در مواقع ضرورت از کارهایش حرفی نمی‌زد.
کد خبر: ۷۶۸۰۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۵/۱۲

نجات شهید هادی از مار هنگام ماموریت

اگر به سمت مار شلیک می کردیم عراقی ها می فهمیدند. اگر هم فرار می کردیم عراقی ها مارا می دیدند. مار هم به سرعت به سمت ما می آمد. فرصت تصمیم گیری نداشتیم. آب دهانم را فرو دادم. در حالی که ترسیده بودم نشستم و چشمانم را بستم.
کد خبر: ۷۶۶۵۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۵/۰۸

برخورد خوب شهید ابراهیم هادی با مردم

راننده که فکر نمی‌کرد ما اینگونه برخورد کنیم پیاده شد . صورت ابراهیم رو بوسید و گفت: "نه دوست عزیز شما هیچ خطائی نکردی ما اشتباه کردیم. خیلی هم شرمنده‌ایم" و بعد از کلی معذرت خواهی از ما جدا شد.
کد خبر: ۷۶۶۳۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۵/۰۷

روش تربیتی خاص شهید ابراهیم هادی

اواخر مجروحیت ابراهیم بود. می خواست برگردد جبهه، یک شب توی کوچه نشسته بودیم و داشت برای من از بچه های سیزده، چهارده ساله در عملیات فتح المبین می گفت. همینطور گفت و گفت تا اینکه آخرش با یک جمله حرفش را زد: با توکل به خدا چه حماسه هائی آفریدن.
کد خبر: ۷۶۵۸۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۵/۰۶

علاقه زیاد شهیدهادی برای خدمت به مردم

شهید ابراهیم هادی می گفت: آدم هر کاری که می تواند باید برای بنده های خدا انجام دهد. مخصوصا این مردم خوبی که داریم.
کد خبر: ۷۶۵۶۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۵/۰۴

علاقه زیادشهیدهادی برای خدمت به مردم

شهید ابراهیم هادی می گفت: آدم هر کاری که می تواند باید برای بنده های خدا انجام دهد. مخصوصا این مردم خوبی که داریم.
کد خبر: ۷۶۵۴۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۵/۰۴

شهید ابراهیم هادی:

عشقتان را برای خودتان نگه دارید!

شهید ابراهیم هادی می گفت: وقتی عزاداری شما طولانی می شود،اینها خسته می شوند.شما بعد از مقداری عزاداری شام مردم را بدهید. بعد هرچه قدر می خواهید سینه بزنید وعشقبازی کنید،نگذارید مردم در مجلس اهل بیت احساس خستگی کنند.
کد خبر: ۷۶۲۸۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۴/۲۴

شهید هادی: فتح‌المبین ما عملیات نکردیم!

شهید ابراهیم هادی : در فتح‌المبین ما عملیات نکردیم! ما فقط راهپیمایی می‌کردیم و شعارمان یا زهرا(ع)بود. آنجا هر چه که بود نظر عنایت خود خانم حضرت صدیقه طاهره (س) بود.
کد خبر: ۷۶۲۴۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۴/۲۳

شهیدهادی وتوسل به امام زمان درفتح المبین

آن شب و در آن بیابان هر چه به اطراف می‌رفتیم چیزی جز دشت نمی‌دیدیم. لذا در همانجا به سجده رفتیم و دقایقی در این حالت بودیم و خدا را به حق حضرت زهرا(س) وائمه معصومین قسم می‌دادیم. در آن بیابان و درآن شرایط ما بودیم و امام زمان (عج)...
کد خبر: ۷۶۱۹۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۴/۲۳

شهید ابراهیم هادی الگوی فرمانده ارتش

آقای مداح گفت: چیزی که ایشون و دوستانشون به ما یاد دادن این بود که دیگه مهمات و تعداد نفرات کارساز نیست، آنچه که در جنگ‌ها حرف اول رو می‌زنه روحیه نیروهاست، اینها با یه تکبیرچنان ترسی در دل دشمن می‌انداختند که از صد تا توپ و تانک بیشتر اثر داشت.
کد خبر: ۷۶۱۶۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۴/۲۱

شوخی‌های خاص شهید ابراهیم هادی

ابراهیم در گوش او که چیزی از این مراسم نمی دانست حرفی زد.جوادبا تعجب وبلند پرسید:جدی میگی؟! ابراهیم هم آرام گفت: یواش بابا هیچی نگو! بعد به طرف منبرگشت. خیلی شدید وبدون صدا می خندید.گفتم: چی شده ابرام؟ زشته نخند! گفت: به جواد گفتم...
کد خبر: ۷۶۱۱۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۴/۲۰

شهید هادی و جلب کمک برای جبهه ها

ابراهیم مکثی کرد و گفت:اخوی چفیه دستمال گردن نیست.. بچه های رزمنده هروقت وضــــو می گیرند.چفیه برایشان حوله هست. هر وقت نماز میخوانند سجاده هست. هر وقت زخمی شدند با چفیه زخم خودشان را می بندندو...
کد خبر: ۷۶۰۳۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۴/۱۷

معجزه اذان گفتن شهید ابراهیم هادی

در ارتفاعات انار بودیم. هوا کاملا روشن شده بود. امدادگر زخم گردن ابراهیم را بست. مشغول تقسیم نیروها و جواب دادن به بیسیم بودم. یکدفعه یکی از بچه ها دوید و باعجله آمد پیش من و گفت: حاجی، حاجی یه سری عراقی دستاشونو بالا گرفتن و دارن به این طرف میان!
کد خبر: ۷۵۹۴۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۴/۱۴

ابراهیم هادی اسطوره ایثار و شهادت

جهت هماهنگی بهتر، بین فرماندهان سپاه و ارتش جلسه‌ای در محل گروه اندرزگو برگزار شده بود. بجز من و ابراهیم سه نفر از فرماندهان ارتش و سه نفر از فرماندهان سپاه حضود داشتند. تعدادی از بچه‌ها هم در داخل حیاط مشغول آموزش نظامی بودند.
کد خبر: ۷۵۸۴۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۴/۱۱

ماجرای کمک شهیدهادی وبازگشت پیاده اززیارت

ابراهیم بعد از کلی سئوال کردن جواب داد : از حرم که اومدم بیرون یه آدم خیلی محتاج پیش من اومد ،من هم هر چی اسکناس توی جیبم بود به اون آقا دادم. موقع سوار شدن به تاکسی دیدم پولی ندارم. برای همین پیاده اومدم.
کد خبر: ۷۵۸۲۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۴/۰۹

ماجرای دیدارشهیدهادی بامیرزا اسماعیل دولابی

همینطور که صحبت می کردند فهمیدم ایشان ، ابراهیم را خوب می شناسد . حاج آقا کمی با دیگران صحبت کرد. وقتی اتاق خالی شد رو کرد به ابراهیم و با لحنی متواضعانه گفت : آقا ابراهیم ما را یه کم نصیحت کن!
کد خبر: ۷۵۷۵۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۴/۰۸

گلایه شهید گمنام از ابراهیم هادی !

دیشب پسرم را در خواب دیدم. می گفت : در مدتی که ما گمنام و بی نشان بر خاک جبهه افتاده بودیم، هر شب مادر سادات حضرت زهراء(سلام الله علیها) به ما سر می زدند. اما حالا ! دیگر چنین خبری نیست. می گویند : شهدای گمنام مهمانان ویژه حضرت صدیقه هستند !
کد خبر: ۷۵۵۸۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۴/۰۳

  • پربازدید ها
  • تازه ها