جهت هماهنگی بهتر، بین فرماندهان سپاه و ارتش جلسهای در محل گروه اندرزگو برگزار شده بود. بجز من و ابراهیم سه نفر از فرماندهان ارتش و سه نفر از فرماندهان سپاه حضود داشتند. تعدادی از بچهها هم در داخل حیاط مشغول آموزش نظامی بودند.
کد خبر: ۷۵۸۴۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۴/۱۱
ابراهیم بعد از کلی سئوال کردن جواب داد : از حرم که اومدم بیرون یه آدم خیلی محتاج پیش من اومد ،من هم هر چی اسکناس توی جیبم بود به اون آقا دادم. موقع سوار شدن به تاکسی دیدم پولی ندارم. برای همین پیاده اومدم.
کد خبر: ۷۵۸۲۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۴/۰۹