فیلم|
            
            دستم کنار پنجرهی ماشین بود. کسی روی شانهی من زد. برگشتم و نگاه کردم و دیدم که  حاج قاسم  سلیمانی است. خواستم پایین بیایم، درب ماشین را نگه داشت و گفت: بیزحمت یک اذان دیگر بگذار. گفتم: حاجآقا! چه بگذارم؟ منو (Meno) باز است. گفت: اذان غلوش داری؟ گفتم: غلوش هم دارم ...
                                کد خبر: ۱۲۶۱۹۶   تاریخ انتشار                    : ۱۴۰۲/۰۲/۲۳
                        
                            
            
            معاون هماهنگکننده سازمان بسیج گفت: چند سال پیش برای کاری به کرمان رفتم و بعد عازم مهمانسرای حسینیه شدم.  حاج قاسم  آمد و به زور مرا برای شام به منزلش برد. قبل از استراحت ۲ جمله به من گفت که ۲۴ سال امانتداری کردم و تا قبل از شهادتش به کسی نگفتم.
                                کد خبر: ۱۲۵۹۱۸   تاریخ انتشار                    : ۱۴۰۲/۰۱/۲۸