«ترکش به شکمم اصابت کرده بود و تمام رودههایم به بیرون ریخته بود. متوجه میشوند که نبض ندارم و فکر میکنند به شهادت رسیدهام. من را به معراج شهدا بردند و فردای آن روز که شهیدی دیگر را به آنجا میبرند متوجه بخار داخل مُشَما میشوند و من را به بیمارستان پتروشیمی آبادان منتقل میکنند.»
کد خبر: ۴۷۷۱۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۱/۲۹
آن قدر نگران سلامتیاش بودم که فراموش کرده بودم عروسم. مدام حواسم به او بود و به بقیه حاضران تا کسی از او عکس نگیرد.»
کد خبر: ۴۷۴۵۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۱/۲۵